خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هشتم
در قسمت قبل امیر یغمایی از لحظه خداحافظی با مادر گفت. وقتی اتوبوس آمد، خداحافظیها آغاز شد. مادرم مرا در آغوش گرفت، اما اشک نریخت. نمیدانم چرا، اما فکر میکنم او سعی میکرد ضعف نشان ندهد، چرا که به عنوان یک مبارز، نباید احساساتش را بروز میداد. اما حالا که به آن لحظه فکر میکنم، […]
خاطره ای از اظهارات دوگانه مسعود رجوی درباره خلق ایران
در مقر اشرف مشغول بیگاری یومیه بودیم که رقیه عباسی همه را در سالن غذا خوری مرکز جمع و اعلام کرد که برای نشست رهبری به مقر باقرزاده می رویم. این مقر در غرب بغداد و در نقطه حساس نظامی و امنیتی ارتش عراق قرار داشت و رجوی اکثر نشست های جمعی را به دلیل […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هفتم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از لحظهای فراموش نشدنی می گوید. شبی بود که با مادرم در خوابگاه زنان خوابیده بودم. نیمهشب صدای آژیر بلند شد. قبل از اینکه حتی بفهمم چه اتفاقی افتاده، مادرم مرا محکم در آغوش گرفت و شروع به دویدن کرد. او در تاریکی شب، سریع و بیوقفه میدوید. من […]
ادعای دروغین آزادی در تشکیلات رجوی
زمانیکه من وارد تشکیلات رجوی شدم بعضی از افراد واکمن داشتند و براحتی ترانه گوش میکردند. حتی تا حدودی بعضی از نفرات رادیو هم داشتند ولی رفته رفته این موارد را سیستماتیک جمع آوری کردند ولی بعضی از افراد وسایل را نزد خود نگه داشته بودند. اول از رادیو بگویم رجوی از بودن رادیو دست […]
سرکوب بیشتر با ترفند ثبت نام مجدد در ارتش آزادیبخش – قسمت اول
سال 1374 برای صدام به عنوان پدر خوانده و بزرگترین حامی رجوی سال بسیار بدی بود و لاجرم برای رجوی نیز سال بدی محسوب می شد. در مرداد ماه خبری منتشر شد که برای صدام و رجوی خطرناک بود، “حسن کامل” داماد و محافظ صدام که یک عضو بلند پایه حزب بعث و کسی بود […]
خاطراتی از ایام عید نوروز در تشکیلات فرقه رجوی
تا قبل از سال 67 ایام عید نوروز در تشکیلات رجوی بسیار ساده برگزار می گردید، اما بعد از قرارداد آتش بس بین صدام با ایران وقتی رهبری مجاهدین در بن بست آتش بس گیر کرد ، برای این که نیروهای خودش را سرگرم کند یکباره رنگ عوض کرد و به بهانه اعیاد مخصوصاً عید […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت ششم
زندگی کردن بهعنوان یک عضو تماموقت در یک سازمان، تفاوت بسیاری با کار کردن بهعنوان یک کارمند در جامعه دارد. وقتی بزرگتر شدم، پدرم برایم تعریف کرد که یک روز، فرمانده مادرم به پدرم زنگ زده و گفته بود که مادرم با او دعوا کرده و به همین دلیل تصمیم گرفته شده که آن آخر […]
بحث سیاسی برای اعضای فرقه رجوی
آقای محمدرضا مبین در مطلبی با عنوان “به مناسبت درگذشت علیرضا معدنچی” در سایت نجات نوشته است: “هرگز یادم نمی رود که جمعه عصرها، علی صفا یا همان علیرضا معدنچی برگه ای در دست می گرفت و در نشست سیاسی هفته قرارگاه، شروع به حرافی حول محورهای دست نوشته دستوری تشکیلات می کرد و جالب […]
رجوی افراد را از انسانیت شان تهی می کند
فرقه مجاهدین خلق در ماهیت و رویکرد مساوی است با تضاد – ترس – وحشت – خشونت و بی رحمی و تهی کردن انسان از خود و سوق دادن فرد به دنیای بردگی. در ته داستان هم اعضای خود را با بهانه تهی کردن از تعلقات طبقاتی و زنگارهای اجتماعی و رشد دادن به وادی […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود چنین می گوید: رهبر و همسرش بدون همراهی محافظان در میان اعضا حضور پیدا میکردند. آنها به میان جمعیت آمدند، جایی نشستند و کودکان به نوبت نزد آنها رفتند. من نیز پیش مریم رجوی رفتم. وقتی مرا دید، با لبخندی بزرگ مرا شناخت. هر دوی آنها یونیفورمهای نظامی […]
نشست های طعمه، وحشت آفرینی با حداکثر وحشیگری – قسمت آخر
در قسمت های قبل توضیح دادم که در ادامه نشست های وحشتناک طعمه، رجوی تعدادی از اعضای خواهان جدایی که از نظر او خطرناک محسوب می شدند را در نشست های خودش و در حضور چند هزار نفر سوژه کرد. افرادی همچون مهدی افتخاری، جواد فیروزمند، فتح الله فتحی، امیر موثقی، احمد علی رمضان نژاد، […]
ادعاهایی که مرا در باتلاق مجاهدین انداخت – قسمت چهارم
در قسمت قبلی گفتم نمی توانستم بفهمم که چرا بعضی از جداشده ها هنوز برای سازمان کارمی کنند ولی بعضی ها هم نمی خواستند با سازمان ارتباطی داشته باشند. یک روز که داشتیم طبق معمول برای دادن بولتن می رفتیم امیر گفت یک کاری برای من انجام می دهی گفتم چه ؟! کاری اگر بتوانم […]