سه شنبه, ۱۸ آذر , ۱۴۰۴
تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت نهم 21 آذر 1386

تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت نهم

بعد از اینکه ترتیب کارها را دادیم از قسمت فرماندهی پیام آمد کلیه وسایل فردی خود را آماده کرده برای مدتی به حمرین خارج از قرارگاه برویم. چادر و مواد غذایی و حتی آشپزخانه را هم به آنجا منتقل کردند. هر یگان در حمرین برای خودش چادر مستقل داشت.

منطق ارتجاعی دفاع از قربانی را تهمت میخواند 11 آذر 1386

منطق ارتجاعی دفاع از قربانی را تهمت میخواند

من شعر شیرین و پر از ادب زری خانم از دنیا بی خبر را خواندم نمک به زخمهایم پاشید.زنان اسیر شده در اشرف همگی از باشرفترین و مقیدترین زنانمان یودند که به جرم همین آبرو و شرفشان در دام این فرقه کثیف گرفتار شدند. یک زن مقید میتواند حال و روز این عزیزان را درک کند. شما میگویید که این زنان مدافع حق اون زن ایرانی هستند که توی خیابون به خاطر حجاب آنچنانی و چنان آرایش غلیظی بهش تذکر میدن

تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت هشتم 03 آذر 1386

تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت هشتم

در تمرینهای نظامی و مانور جمعی که همه یگانها و نیز یگان توپخانه ما هم در آن شرکت داشت به کارائی ما نمره می دادند. تا اینکه مجددا سازماندهی ها عوض شد و یگان من دوباره تغییر کرد. حتی مقر ما نیز عوض شد و من به مقر 14 منتقل شدم. و اینبار نرگس طریقت فرمانده یگان من شد. نسرین فیض طبق روال قبل فرمانده قبضه شد مرا نیز دوباره فرمانده قبضه کردند و محاسبگر ما نسرین ستارالعیوب و دیده بان ما مریم قریشی شد.

تضاد جنسیت 03 آذر 1386

تضاد جنسیت

اصلا”، ما چرا از « رهبر » نمی گیریم!؟ اگر گیرندگی ما درست باشد باید از او « بگیریم ». این پدر و مادر ها که هیچ، حتی دنیا هم هنوز « انقلاب ایدئولوژیک » مریم و مسعود را نگرفته است!. یعنی دنیا و رهبران انقلابی جهان باید بیایند از برادر مسعود و خواهر مریم درس بگیرند. ببینید، با وجودی که سالها برادر مسعود و خواهر مریم اطاق خوابشان یکی بوده و حتی تختخواب شان هم یکی بوده، و تازه، بر یک بالش هم سر می گذاشتند، اما چون « تضاد دوران » را اول بار خودشان حل کرده بودند، هنوز حتی یک نفر هم ندیده که خواهر مریم اشعه یی بدهد و عفریته بازی در آورد! و یا برادر مسعود به جلد نرینه یی و حشی درآید!.

آقای رجوی! دیدی بازی زمانه را 01 آذر 1386

آقای رجوی! دیدی بازی زمانه را

آری! تلخ است و گزنده! رهبر خاص الخاص مجاهدین در اوج خفت و خواری مثل نوکری که سر هر ماه دست به سینه بر درگاه ارباب خود بایستد تا جیره و حق الزحمه بندگی اش را بگیرد، اجرت خیانت به ملت و وطن خویش را به نام سهم مجاهدین دریافت می نمود اما یادمان نمی رود که همین رهبر بی نجابت، حتی کودکان یتیم سازمان را در خیابان های اروپا و امریکا به گدایی وامی داشت تا آسان تر بتواند ژست استقلال مالی بگیرد. یعنی دقیقا” در همان شرایطی که هر ماه میلیون ها دلار پول نقد از سوی دستگاه امنیتی عراق فی المجلس تحویل رجوی می شد، در همان لحظه دهها کودک و صدها دختر و زن از هواداران سازمان با در دست داشتن آلبوم عکس های کشته های سازمان از رهگذران اروپایی سکه های بی ارزش را برای پیشبرد امور مقاومت ایران گدایی می کردند

اختیار با فرد آگاه است 13 آبان 1386

اختیار با فرد آگاه است

وی گفت چون عده ای را با خریدن چیزهائی فریب می دهند. مثلاً جادیه امیری می خواست از سازمان بیرون بیاید. هربار در نشست می گوید من نمی خواهم بمانم، برایش چیزی میخرند. برای او تا به حال 2تا دوچرخه خریده اند.

میلیشیاها هم بازگشتند 09 آبان 1386

میلیشیاها هم بازگشتند

علی رغم اینکه برای همه روشن بود که این ارتش هرگز برای تهاجم به ایران استفاده نخواهدشد ولی با لاجبار می بایست در آن شرکت میکردند.خودم چند بار به فرماندهان گفتم که این مانورها به چه منظور انجام می شود و آیا نتیجه ای دارد یا…. که مرا تهدید به مسئله داری و اخراج کردند.

خاطرات اسداله علیپور 01 آبان 1386

خاطرات اسداله علیپور

ولی بعد از دیدار با خانواده من دیگر حال و روز عادی نداشتم هرچند که سازمان با جلسات مختلف سعی می کرد تأثیرات دیدار با خانواد را در درون ما از بین ببرد ولی من مرتب در خلوت خودم به فکر می رفتم. به خانواده ام فکر می کردم به اینکه چرا نباید من بتوانم برای زندگی خودم تصمیم گیری کنم، چرا نباید بتوانم آزادنه فکر کنم، تا کی بایستی از زندگی محروم باشم

خاطرات قلعه اشرف – قسمت چهاردهم 01 آبان 1386

خاطرات قلعه اشرف – قسمت چهاردهم

ترس ناخودآگاه و غیر ارادی و عدم اعتماد به نفس جزئی از خصوصیات همیشگی افراد مستقر در قرارگاه اشرف بود. در واقع در یک پروسه درازمدت علائق و احساسات انسانی افراد را به تدریج کمرنگ و در درازمدت از بین می بردند. به عبارتی فضایی بوجود آمده بود که نیروها به مثابه یک ابزار مکانیکی در آمده بودند

خاطرات روزانه یک مجاهـد خلق 19 مهر 1386

خاطرات روزانه یک مجاهـد خلق

همیشه فکر می کنم از دیگران برترم و بعد هم نتیجه می گیرم که بی دلیل نیست. • وقتی خواهر لیلا گفت چرا محفل می زنی؟ عصبانی شدم و فکر کردم مگر با پرتو حرف زدن محفل زدن است؟ اما واقعا فهمیدم که محفل زدن ؛ باعث طولانی شدن عمر رژیم می شود. • چند روز است به فکر پدر و مادرم فرورفته ام ؛ احتمالا تا حالا از دنیا رفته اند

تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت هفتم 17 مهر 1386

تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت هفتم

از اینکه سازمان مرا در مسیری قرار داده بود که هر لحظه احساس می کردم از فرزند و شوهرم جدا می افتم و فاصله ها زیادتر می شد خیلی دلخور بودم تا اینکه در همین شرایط بهانه هایم را شروع کردم و گفتم با لادن عملیات نمی روم زیرا معمولا درگیری مفصلی با لادن داشتم و درگیری من و لادن همه روزه اتفاق می افتاد

اسیر بیدادگر – قسمت آخر 12 مهر 1386

اسیر بیدادگر – قسمت آخر

از آنجا که اعمال شکنجه های روحی و جسمی جهت کنترل نیروهای فرقه از نظر مسئولین این جریان امری عادی و طبیعی است و متأسفانه با اخباری که از گوشه و کنار به گوش میرسد همچنان اعمال شکنجه ها در فرقه ادامه دارد بنابراین بر هر انسان شریف و آزاده و طرفدار حقوق انسانها واجب است که به هر طریقی که میتواند به یاری اسیران فرقه رجوی بشتابد.

blank
blank
blank