سه شنبه, ۱۸ آذر , ۱۴۰۴
تاوان استفاده از زبان مادری در سازمان مجاهدین خلق 06 مرداد 1403

تاوان استفاده از زبان مادری در سازمان مجاهدین خلق

در سازمان مجاهدین خلق تکلم به زبان مادری ممنوع و حتی ضد ارزش به حساب می آمد. کسی جرأت نمی کرد حتی در خلوت با هم ولایتی خود به زبان مادری تکلم کند. فی الواقع به گونه ای جا انداخته بودند که یک دست بودن و یک زبانی هم بندی از بندهای ضرورت پیش بردن […]

خاطرات خوش را به اشتراک بگذاریم 31 تیر 1403

خاطرات خوش را به اشتراک بگذاریم

بنده علی پوراحمد نجات یافته از تشکیلات سیاه و فرو برنده فرقه مخرب رجوی مقیم ایران در استان زیبا و سرسبز گیلان هستم . شخصا اهل مسافرت و گردشگری هستم و خیلی هم با ذوق و علاقه و اشتیاق وافر چنین امر خطیری را دنبال میکنم تا از لذتهای زندگی و شادیهای احیا کننده آن […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت بیستم و پایانی 31 تیر 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت بیستم و پایانی

در قسمت قبل اشاره کردم که با سازماندهی جدید افراد می خواستند به زعم خودشان ریشه محفل ها را بسوزانند. حکمت مرا در سالن غذا خوری دید و گفت: انتقالت به مقر جدید کمی عقب افتاده است، ولی آمادگی اش را داشته باش. به او گفتم چند روز دیگر بایستی بروم؟ در جواب گفت: به […]

رژه چند هزار نفری ارتش آزادیبخش! 31 تیر 1403

رژه چند هزار نفری ارتش آزادیبخش!

انتخابات ریاست جمهوری در ایران تیر 1403 انجام شد و در مرحله دوم بالاخره رئیس جمهور منتخب مردم مشخص شد. سازمان مجاهدین رجوی از ابتدا تلاش کرد تا به هر نحو ممکن در انتخابات ایران خلل ایجاد کنند. به هر ترتیب انتخابات فرصتی است تا مردم نظر خود را در حکومت دخیل کنند، چیزیکه رجوی […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم 24 تیر 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم

در قسمت قبل به جشنی که به مناسبت آزادی مریم رجوی برگزار شد، اشاره کردم. مریم رجوی پیام داد: بزرگترین پیروزی را کسب کردیم. رجوی همیشه خودش را در نقطه پیروزی می دید ولی برای ما سئوال شده بود چرا همیشه شکست می خورد! نشست های جدید در مقرها استارت خورد. نشست های مضحک و […]

محرم های تلخ در تشکیلات رجوی 23 تیر 1403

محرم های تلخ در تشکیلات رجوی

ایام محرم برایم زنده شد گر چه تلخی‌های محرم در سازمان مجاهدین برایم یادآوری میشود. با آمدن ماه محرم، خاطرات تلخ روزهایی که در سازمان مجاهدین سپری کردم دوباره زنده می‌شوند. من که از کودکی عضو هیئت محله بودم و تمام ایام محرم را در حسینیه سپری می‌کردم، در کنار پدرم که خادم حسینیه بود، […]

خاطرات عین الله شعبانی از ملاقات با خانواده تا فرار از اشرف 13 تیر 1403

خاطرات عین الله شعبانی از ملاقات با خانواده تا فرار از اشرف

برای بیان این موضوع بهتر است به سرفصل چیزی که شروع تصمیم گیری من برای فرار از سازمان مجاهدین بود برگردم. بعد از سقوط صدام نیروها همه مسئله دار بودند. دیگر اسمی از عملیات در نوار مرزی ایران نبود ، دیگر خبری از صدام که از سازمان مجاهدین خلق حمایت کند، نبود. بعد از سقوط […]

سوال های چالشی دخترم – قسمت اول 13 تیر 1403

سوال های چالشی دخترم – قسمت اول

دیشب طبق معمول داشتم مسابقه پرتقال و اسلوونی در مرحله یک هشتم نهایی یورو 2024 که در ورزشگاه فرانکفورت ارنا برگزار میشد را نگاه می کردم که دختر نازنینم از پشت روی چشمانم را گرفت و بطوریکه احساس نوعی حسادت به او دست داده باشد، گفت: بابا منو دوست نداری؟ گفتم چرا عزیزم تو تمام […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هجدهم 12 تیر 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هجدهم

در قسمت قبل اشاره کردم که بعد از پیام رجوی همه متناقض شده بودند. پچ پچ بین نفرات زیاد شده بود. به همدیگر می گفتیم یعنی چی که بایستی سلاح را تحویل دهیم؟! ناگفته نماند از ته دل خوشحال بودیم که آمریکا می خواهد تمام سلاح ها را تحویل بگیرد. زودتر تعیین تکلیف می شدیم. […]

خدا سرنوشت مرا از سر نوشت 11 تیر 1403

خدا سرنوشت مرا از سر نوشت

مسعود رجوی بارها در نشستهای مختلف مدعی بود که هیچ فرقی بین یک فرمانده و یک رزمنده وجود ندارد الا در برخی امکانات کاری که بالاخره نیاز کاری او میباشد، اما به لحاظ خورد و خوراک و درمان و امکانات رفاهی هیچ تفاوتی بین اعضا وجود ندارد. حالا به یکی از مواردی که ایشان مدعی […]

روزی که آزادی را با تمام وجود حس کردم 10 تیر 1403

روزی که آزادی را با تمام وجود حس کردم

هفتم تیر 83 روزی بود که توانستم از فرقه جهنمی مجاهدین خلق رهایی یابم. تصمیم برای رهایی و فرار از سازمان مجاهدین خلق لحظه ای نبود، بلکه از مدتها قبل این جرقه به ذهنم زده بود که دیگر در مناسبات سازمانی که پایه های آن بر دروغ، ریاکاری و فریب سوار شده ماندن، خیانت به […]

خاطره تلخ از دوران بیماریم در تشکیلات رجوی 10 تیر 1403

خاطره تلخ از دوران بیماریم در تشکیلات رجوی

چند سالی بود که در تشکیلات مجاهدین خلق بودم. کار شبانه روزی و اغلب سنگین، وظیفه اکثر نیروها بود و روز و شب مان به این شکل سپری می شد. البته نشستهای مختلف و عملیات جاری و .. هم که جای خودش را داشت. به هر ترتیب در برهه ای من دچار کمر درد شدید […]

blank
blank
blank