زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هفدهم
در قسمت قبل اشاره کردم که بعد از نشست طعمه کینه افراد نسبت به شورای به اصطلاح رهبری بیشتر شد. برگزاری نشست ها کمتر شد و نشست های سیاسی برگزار می گردید. از طرفی نگهبانی ها را بیشتر کردند. در آن زمان ائتلاف آمریکا عراق را تهدید به جنگ می کرد و خواهان سرنگونی صدام […]
۱۴ سال اسارت در سلولی به نام اشرف
من مهدی سلیمانی هستم و نزدیک به ده سال است که در تیرانا زندگی میکنم. از مهربانی و دلسوزی مردم شریف آلبانی بسیار خوشحال هستم. در این جشن میخواهم سرنوشت خودم را برایتان بازگو کنم. من چهارده سال در سازمان مجاهدین خلق بودم و با آنها زندگی کردم. مجاهدین خلق یک گروه سکت هستند و […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم
در قسمت قبل از بد شانسی خودم گفتم که من را سوژه کردند و گفت فؤاد بلند شو، فرزانه گفت پرونده تو آنقدر سیاه است که نمی شود پرونده ات را باز کرد! فکر کردی از کارهای تو در مقر ناآگاهیم؟ با چه کسانی در مقر محفل داری؟ نام آنها را ببر، خراب کاریهایت در […]
گذری بر ۲۱ عید قربان بدون دیدار خانواده
قبل از این که گرفتار فرقه رجوی بشوم، در هر عید سعید قربان لباس نو می پوشیدیم و برای نماز عید می رفتیم. بعد که باز می گشتیم گوسفندی که از قبل فرا رسیدن عید خریداری شده بود، توسط پدر قربانی میشد. مادر قسمتی از گوشت گوسفند را بین همسایههای مستمند توزیع و باقیمانده را […]
اشرف؛ زندانی که ۳۰ سال در آن محبوس بودم
در سال 1365 بعد از تهاجم عراق من و تعدادی اسیر شدیم و به اردوگاه منتقل شدیم. شرایط سخت و طاقت فرسا بود. ولی بعد از مدتی کم کم به شرایط عادت کردم. بعد از مدتی عراقیها برای هر دو آسایشگاه یک تلویزیون دادند. خوشی ما این بود که پنجشنبه ها فیلمی ایرانی را از […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت پانزدهم
در قسمت قبل تا آنجا گفتم که به دلیل وضعیت حاکم بر مقر، قرار شده بود نشست هایی با حضور زهره قائمی برگزار شد. ب یک روز از کنار ستاد در مقر موزرمی تردد داشتم، از اتاق زهره قائمی سر و صدا می آمد، کنجکاو شدم ببینم این سر و صداها چیست! زهره قائمی با […]
دستگیریهای سالهای ۷۲ و ۷۳ و ۷۴ در سازمان مجاهدین خلق
از جمله فشارهای ضد انسانی سازمان مجاهدین خلق بر علیه اعضای خود این بود که تا زمانی که جنگ ایران و عراق ادامه داشت نیروهای سازمان مجاهدین برعلیه وطن خودشان در کنار ارتش عراق می جنگیدند و تبلیغات سازمان این قدر زیاد بود که می گفت در عرض چند ماه حکومت ایران را سرنگون می […]
خاطره شام آخر در اردوگاه مجاهدین خلق
بعد از عملیات 19 فروردین سال 90 قرارگاه انزلی که یکی از قرارگاههای داخل اشرف بود دچار ضربه مهلکی شده بود و این عملیات تعدادی کشته و مجروح به جا گذاشته بود و در کل وضع و حال بچه های این قرارگاه بسیار ناراحت کننده و آشفته بود، اگر بخواهم درباره روحیه افراد این قرارگاه […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم
چنانچه در قسمت قبل گفتم رجوی در نشستی که برگزار شده بود، گفت: کار عظیمی در پیش داریم. مسئولین شما توجیه هستند. مریم به من گفت نشست عمومی برگزار کن و همه را توجیه کن. در ادامه گفت هیچ کس برای نظر دادن پشت میکروفون قرار نگیرد. در آخر نشست اگر فرصتی بود هر کسی […]
داستان لایه ضعیف در مناسبات مجاهدین خلق چه بود؟!
اعضای مجاهدین خلق و یا کسانی که از این فرقه جدا شده اند به خوبی با واژه “لایه ضعیف” آشنا هستند. موضوعی که بعد از انقلاب ۵۷ شروع گردید. مثلا در واحد های دانش آموزی و یا دانشجویی نفراتی که در رده پایین تشکیلات بودند و وضعیتی پرسشگر داشته و براحتی برای هر دستور تشکیلاتی […]
آن روز که رجوی خود را امام زمان معرفی کرد
سال 1380 در یکی از نشست های تشکیلاتی سازمان تروریستی مجاهدین خلق که در سالن اجتماعات با حضور مسعود رجوی و تدابیر امنیتی شدید برگزار شد، حضور داشتم. در این نشست پس از مستقر شدن در سوله ای فلزی که تجهیز شده به دوربین های مدار بسته و تجهیزات الکترونیکی صوتی تصویری و برودتی بود […]
سقوط صدام و آغاز مطالبات خانواده های مجاهدین خلق از رجوی
در زمان صدام حسین سالانه گویا تنها تعدادی انگشت شمار آن هم افراد پیر که معمولاً از خانواده های ساکن اروپا بودند اجازه تردد یک هفته ای به اشرف داشتند. از سوی دیگر به سبب روابط سرد بعد از آتش بس در جنگ ایران و عراق تردد خانواده ها به خاک این کشور به جز […]