زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هفتم
در قسمت قبل اشاره کردم که در مقر مشغول کار بودم که از طریق بلندگو اعلام کردند همه سریع کار را تعطیل کنند و به سالن غذا خوری بروند. با خودم گفتم چه اتفاقی افتاده که خیلی سریع بایستی در سالن غذا خوری باشیم؟! کار را تعطیل کردم و به طرف سالن غذا خوری رفتم. […]
نشست های غسل هفتگی در فرقه تروریستی مجاهدین خلق
این روش اجرایی – غسل هفتگی – در سازمان طی نشستی در قرارگاه باقرزاده و در مراحل پایانی نشست ها موسوم به طعمه در سال ۱۳۸۰بطور علنی به اعضای سازمان ابلاغ گردید. بنا به آموزش های فرقه، تمامی افراد در تمامی رده ها اعم از زن و مرد تمام آنچه که از جنس مخالف در […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت ششم
در قسمت قبل گفتم که نفرات زیادی از خارجه با فریبی که از رجوی خورده بودند به عراق و پادگان اشرف منتقل شده بودند. این بار رجوی می خواست وزنه سنگینی را بردارد! عملیات فروغ جاویدان یا دروغ جاویدان سوم مرداد 1367 شروع شد و 7 مرداد 1367 پایان یافت. جمهوری اسلامی ایران عملیات را […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت پنجم
در قسمت قبل از انتقال نیروها به لب مرز گفتم. عملیات را انجام دادند که سه الی چهار روز طول کشید و بعد از آن نیروها به مقر بازگشتند. دو روز به آنها استراحت دادند و یک جشن مفصلی در سالن غذا خوری گرفته شد. مدتی گذشت که مجددا برای نیروها آموزش های جدید برگزار […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت آخر
همانطور که در قسمت قبل گفتم خانواده ام برایم بلیط هواپیما برای رفتن به خوزستان گرفته بودند، اما من به خواهر و برادرم گفتم با خودرو برویم چون دوست دارم بعد از سالها مناظر و شهرهای ایران را ببینم. آنها هم قبول کردند و بلیط هواپیما را کنسل کردند. ابتدا بعد از رفتن از هتل […]
شیوه کثیف اخاذی از خانواده ها توسط رجوی
با شروع ماه اردیبهشت سال 82 و زمانی که یک ماه از سرنگونی صدام ارباب رجوی گذشته بود، دستور داده شد که مسئولین باید به فکر جمع آوری پول باشند. و این بار از شیوه کثیف اخاذی از خانواده های اعضای سازمان استفاده کردند. در بعد از ظهر پنج شنبه به اعضای قدیمی یعنی رده […]
از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت پایانی
در قسمت قبل از وصل شدنمان به سازمان مجاهدین خلق گفتم و اینکه در درون سازمان چقدر با هم حرف می زدیم. یادم هست بهترین دوران من و اسماعیل در سازمان زمانی بود که در اشرف با هم بودیم و برای بیگاری و درست کردن پارک اشرف به آنجا می رفتیم. اسماعیل تو در کارهای […]
از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم
در قسمت قبل روند آشناییم با مسائل سیاسی را بیان کردم و توضیح دادم که چگونه من و اسماعیل در جستجوی راهی برای برقراری ارتباط با سازمان مجاهدین خلق بودیم. در شرایطی که ارتباطی نداشتیم سعی می کردیم با اسماعیل و فریدون سه نفره با اکیپ های چند نفره به کوه های شهسوار مانند دو هزار […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهارم
در قسمت قبل توضیح دادم که به دلیل مخالفت و اعتراضهایم از مقر سردار به اردوگاه اشرف منتقل شدم. در آنجا در قسمت ارکان سازماندهی شدم. بعد از سه ماه که به شرایطم معترض شدم، مسئول مربوطه مرا صدا کرد و گفت این جا جای تفریح نیست. او به من گفت هر کاری به تو […]
دستگیری مریم رجوی، قرارگاه اشرف
چند ماهی می شد که سازمان توسط ارتش آمریکا به طور کامل خلع سلاح شده بود. تابستان و روزهای داغ عراق، نزدیکی های ظهر فرماندهان یگان ها کار را تعطیل و همه را به سالن غذاخوری فرا خواندند. فرمانده زن مسئول قرارگاه پشت میز نشست و بطور تصنعی خودش را به گریه زد و سپس […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سوم
در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که به لحاظ روحی سرخورده شده بودم و در آموزشها شرکت نمی کردم، به سالن غذا خوری نمی رفتم. یکی از دوستانم وعده های غذایی را در آسایشگاه به من می رساند. بعد از چند روز مصطفی مسئول آموزش سراغ من آمد و گفت چرا در آموزشها […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم
در قسمت قبل گفتم که دو نفر نزد ما آمدند و پیشنهاد دادند که به ما بپیوندید و وارد ارتش شوید. سه ماه نزد ما در ارتش بمانید و اگر تمایل نداشتید شما را به کشورهای اروپایی اعزام می کنیم. بعد از اینکه من و تعدادی از اسیران درخواست پیوستن به سازمان را دادیم، ما […]