سه شنبه, ۱۸ آذر , ۱۴۰۴
سرزمینی که عشق به همسر میوه ای ممنوعه بود! – قسمت اول 10 شهریور 1403

سرزمینی که عشق به همسر میوه ای ممنوعه بود! – قسمت اول

ساعت 19:45 شب محل کارم در ساختمان قلعه را ترک کردم و وقتی به سمت سالن غذاخوری ستاد سر رشته داری می رفتم، سر و صدایی از داخل کتابخانه نظرم را جلب کرد. صدا و فریاد چند نفر با ضجه و شیون نفر دیگری در هم آمیخته بود! “پدر سوخته، نامرد، باز رفتی سراغ آن […]

محمدرضا ترابی: تا ۳۷ سالگی همیشه قاچاقی از مرزها عبور می‌کردم 05 شهریور 1403

محمدرضا ترابی: تا ۳۷ سالگی همیشه قاچاقی از مرزها عبور می‌کردم

امروز دقیقا ۵ سال میشه که وارد آلمان شدم و زندگی جدیدم رو شروع کردم. سفرم از یونان به آلمان اصلا ساده نبود و بطور قاچاق و با مدارک جعلی صورت گرفت. در مقدمه باید بگم که وقتی در سال ۲۰۱۷ تو آلبانی از مجاهدین جدا شدم به معنی واقعی کلمه هیچی‌ نداشتم. نه پول، […]

از تلخی اسارت تا شیرینی رهایی 03 شهریور 1403

از تلخی اسارت تا شیرینی رهایی

در سال 1347 در شهر سربندر بدنیا آمدم، تا مقطع پنجم ابتدایی در این شهر به تحصیل مشغول بودم. با شروع جنگ تجاوزکارانه صدام بر علیه ایران همانند هزاران جوان دیگر برای دفاع از خاک وطن در تاریخ 18/1/66 به خدمت سربازی رفتم. دو هفته از حضور من در جبهه نگذشته بود که در جبهه […]

برای زندگی کردن هیچوقت دیر نیست 28 مرداد 1403

برای زندگی کردن هیچوقت دیر نیست

مجاهدین خلق ارمغان تاریکی من افشین جعفر زاده اهل ارومیه در سال ۱۳۷۴ برای کار به استانبول رفتم. با توجه به اینکه رشته ام مکانیک بود در همان جا مشغول به کار شدم. پس از چند سالی کار کردن با  کسانی آشنا شدم که به من قول مهاجرت و کار در کشور آلمان را دادند. […]

لذت بازگشت به وطن و به آغوش پرمهر خانواده 27 مرداد 1403

لذت بازگشت به وطن و به آغوش پرمهر خانواده

وقتی به خدمت سربازی رفتم دوست داشتم برای دفاع از وطن به جبهه های جنگ بروم تا اینکه در تاریخ 18/5/65 عازم جبهه شدم اما متاسفانه در تاریخ 24/4/67 در منطقه زبیدات توسط ارتش عراق اسیر و به اردوگاه اسرای جنگی منتقل شدم. حقیقتا شرایط اردوگاه برای اسرا خیلی سخت بود تا اینکه در سال […]

اولین تماس تلفنی که عواطف و احساسات من را به خانواده ام گره زد – قسمت پایانی 24 مرداد 1403

اولین تماس تلفنی که عواطف و احساسات من را به خانواده ام گره زد – قسمت پایانی

گوشی تلفن را گرفتم. الو، الو، صدای مضطرب و هیجان زده ای در گوشم پیچید. علی؟ علی تویی؟! تویی کاکای عزیزم؟ کجا بودی در تمام این سالها؟ بغضش ترکید، صدایش برای لحظاتی قطع شد، و بعد گریه امانش نداد. بغض سالهای گذشته همزمان در من شکست، اشک پهنای صورتم را فرا گرفت. فاطمه مترجم افغانی […]

اولین تماس تلفنی که عواطف و احساسات من را به خانواده ام گره زد – قسمت اول 22 مرداد 1403

اولین تماس تلفنی که عواطف و احساسات من را به خانواده ام گره زد – قسمت اول

حدود 6 ماه بود که از مجاهدین خلق جداشده بودم و در کمپ موسوم به تیف آمریکایی ها زندگی می کردم ولی همچنان ارتباطم با خانواده ام وصل نشده بود و از آنها بی خبر بودم. تا اینکه یک روز خبر برقراری تماس تلفنی و آوردن تلفن به کمپ که بزرگ ترین تحول آن روزها […]

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت پایان 21 مرداد 1403

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت پایان

در قسمت قبل از مراحل آماده سازی سنگ قبر و عکس کشته شده های عملیات فروغ جاویدان نکاتی را بیان کردم. بعد از پروسه آماده سازی عکس ها و سنگ های مزار کشته شدگان آنها را به کربلا منتقل کردیم و طی یک زمانبندی سه روزه بر سر قبرها نصب کردیم و این مرحله از […]

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت پنجم 17 مرداد 1403

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت پنجم

در قسمت قبل از ماموریتم برای خاکسپاری اجساد کشته شده در عملیات فروغ جاویدان نکاتی را بیان کردم. به اتفاق مهدی ابریشم چی و عباس داوری و ابوعلی مسئول قبرستان به محل قطعه جدید که قرار بود کشته شدگان عملیات فروغ را در آنجا دفن کنیم رفتیم. بعد از بحث های اولیه بر سر نحوه […]

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت چهارم 15 مرداد 1403

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت چهارم

در قسمت قبل از چگونگی شکست نیروهای مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان مطالبی بیان شد. روز 5 مرداد اعضای شرکت کننده در این عملیات وقتی دیدند فرماندهان یک به یک صحنه عملیات را ترک می کنند و فرار را بر قرار ترجیح داده اند خودشان اقدام به عقب نشینی از صحنه و بازگشت به […]

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت سوم 14 مرداد 1403

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت سوم

در قسمت قبل از آماده سازی مجاهدین برای عملیات فروغ جاویدان مطالبی بیان شد. کار آموزش و آماده سازی و نصب دوشکا و مقر سلاح های “بی کی سی” بی وقفه ادامه داشت. اعضا ساعت ها کار می کردند بدون اینکه مجال استراحت مکفی را داشته باشند. تغییر سازماندهی ها و قرار گرفتن نفرات در […]

خاطرات تلخ سال ۶۷ و عملیاتی که یک هفته ای تدارک دیده شد 14 مرداد 1403

خاطرات تلخ سال ۶۷ و عملیاتی که یک هفته ای تدارک دیده شد

در مورد حماقت رجوی موسوم به عملیات فروغ جاویدان در مرداد ماه سال 67 دوستان زیادی طی سالهای گذشته از زاویای مختلف به ابعاد خسارات زیانباری که رجوی از هر بابت به بار آورده پرداخته اند . قبل از بیان خاطراتم ذکر این موضوع را ضروری می دانم که رجوی هیچگاه تحلیل درستی از شرایط […]

blank
blank
blank