تمام رویاهای ما می توانند محقق شوند، اگر ما شجاعت دنبال کردن آنها را داشته باشیم، این هنر مادران این سرزمین است که با تمام عشق خود، سرنوشت فرزندان اسیر خود را پیگیری می کنند. امروز نام ثریا، الگوی مادرانی است که سالهاست رنج و شکنج فراق را تحمل کردند و صدایشان بجائی نرسیده است، مادرانی که مصمم هستند به رسم همه مادران، فدیه آزادی عزیزان خود شوند.
سرهنگ ثریا، تبلور عشق تمام عیار مادرانی است که سالهاست کسی صدای آنان را آنطور که باید و شاید، نشنیده است. امروز شجاعت تهیه کننده آقای جلیل شعبانی و کارگردان این فیلم خانم لیلی عاج نیز تحسین برانگیز است که با ساخت یک ملودرام مادر و فرزندی صدای مادرانی شده اند که سالهاست چشم به در دوختند و برخی نیز چشم براه ، بدرود حیات گفتند، مادرانی که چشم هایشان از فرط گریه ، کم سو شده است و حتی به شنیدن خبری بسیار کوتاه از فرزندان خود ، دلخوش هستند. اما دریغ از ذره ای ترحم از سوی سنگدلان و کوردلان رجوی.
اکنون سرهنگ ثریا، ندای دل خود را الگو قرار داده است و خطرات ماموریتی بسا سنگین را به جان خریده است. امروز تمام مادران حسرت به دل ما، که بعضا نزدیک به نیم قرن است که فرزندان خود را ندیده اند تبدیل به افسرانی شجاع و آگاه شدند که برای آزادی فرزندان خود ، دنباله رو سرهنگ ثریا خواهند بود.
این فیلم حکایت مادران پشت سیاجی را به تصویر کشیده است که در حسرت یک دیدار و ملاقات سالهاست که می سوزند، اما سرهنگ ثریا، یک نیمه گمشده ای هم دارد و آن حکایت امیراصلانی است که با مانیپولاسیون مرگباری روبروست، فرزندی که عشق به مادر و عشق ساختگی از میهن او را در دوراهی انتخابی بسا سنگین قرار داده است که در پشت حصارهای بلند در اسارت است. فشاری مداوم را باید تحمل کند که عشق را مدام سرکوب می کند.
خانم لیلی عاج و آقای جلیل شعبانی، کاری بسا شگرف و سخت را به تصویر کشیدند، اما قسمت بعدی این فیلم مستند و نیمه اصلی و گمشده سرهنگ ثریا، در درون حصارهای سیاه و تشکیلات رجوی در حال وقوع است، بیان جنایات رجوی ها در درون پادگان های مغزشوئی اش، بسا سخت تر است، تاکنون کمتر کسی به چرائی ایستادگی امیراصلان هائی پرداخته است که بی پناه و بی مادر، در درون حصارهای بلند، در حال تحمل سخت ترین شرایطی هستند که حتی تصور آن برای انسان های عادی بسیار سخت است، من به عنوان یک جداشده، باید اذعان کنم که رنج مادران بسیار سخت بوده است ، اما باید قبول کنیم که ما اعضای سابق و سرکوب شده سازمان که اکنون موفق به نجات جان خود شدیم، همواره کابوسی سیاه ما را دنبال می کند و دست بردار هم نیست، کابوس آن فرقه و آن روزهای سیاه هنوز با ماست، هنوز در درون ماست، دیوی سیاه و پلید که همه چیز ما را نابود کرده است، اگر امروز اندکی توان ایستادن پیدا کردیم، باز مدیون مادران و خواهرانی هستیم که ما را تیمار کردند، اما امیر اصلان سرهنگ ثریا و امیر اصلان های دیگر چه ؟ بی یاور و بی پناه ، زیر ضرب سخت ترین ترفند های مغزشوئی هستند. بی وقفه و شبانه روز ، سرکوبگران و غارتگران ذهن، روی ذهن و ضمیر آنها کار می کنند، ما جداشدگان امیدواریم ملودرام سرهنگ ثریا، آغازی باشد به افکندن نوری جدید به آن سوی سیاج ها، به درون حصارها، به امیر اصلان هائی که بی صدا در حال گریه هستند و در خفا اشک می ریزند، به یاسرهایی که خود را سوزاندند که ما را بیدار کنند، به حجت عزیزی هایی که با شلیک رگبار به مغز خود، آزادی را فریاد کردند. امروز پرده های سینماهای جهان، در انتظار فیلمی از درون حصارهای اشرف ها هستند، جهان خبردار نشده است که بر ما در درون حصارها چه گذشت؟
امروز خوشبختانه پادگان مخوف اشرف درعراق تخلیه شده است و بستر برای ساخت فیلم های حقیقی تر از سرنوشت امیراصلان ها فراهم است. در خاتمه باید به روح پرفتوح تمامی عزیزان درود فرستاد که خون گرمشان روی خاک های داغ عراق ریخت و کسی نبود که برایشان اشک بریزد. امید داریم که فیلم سرهنگ ثریا، آغازی باشد که امیراصلان ها را از بند اسارت رجوی ها آزاد کند و درود و خسته نباشید خدمت تمام عواملی که ساخت این فیلم را به سرانجام رساندند و نوری به تاریکی و جهالت رجوی ها بودند و ثابت کردند که امثال ثریاها تنها راه چاره شان گریه نیست ، بلکه انتخابی جز، قوی بودن را ندارند.
فرید