فرماندهان من چندین بار مرا صدا زده و با من صحبت کردند تا مرا متقاعد کنند که در آنجا بمانم برای آخرین بار نیز رقیه عباسی و اسفندیار که از فرماندهان لشگر 49 بودند مرا به دفتر خود بردند و پس از چند سئوال و جواب زمینه ای را آماده کردند که در همان دفتر مرا کتک بزنند. – un . . !! . . . منبعانجمن نجات مرکز مازندران برچسب هاخاطرات اعضا جدا شده سازمان مجاهدین خلق نفی حقوق فردی در فرقه رجوی