گردهمایی جمعی از خانواده ها در دفتر انجمن نجات مازندران – قسمت دوم

خانواده ها: چهره واقعی رجوی فریبکار را فقط در اشرف می توان خوب شناخت

آقای حسن طوسی بخش نیز که پدرش در سال 68 اسیر جنگی صدام بود و از اردوگاه های عراق توسط مسئولین فریبکار فرقه به قرارگاه اشرف کشانده شد اظهار داشتند:
پدرم حدود 23 سال پیش در سربازی اسیر صدام شده بود ولی ما از سال 71 و 72 متوجه گشتیم که او اسیر فرقه رجوی در عراق است ولی چون در طول این مدت هیچ تماسی یا نامه برای ما نداشته ما عملا فکر میکردیم که این فرد یعنی پدرم مرده است هر چند که ما رسما اعلام نمیکردیم که او مرده ولی با توجه به بی خبری از او به این نتیجه رسیده بودیم که از بین رفته است.
آنچه که ما از خصوصیات فردی او از عشق و علاقه به بچه ها و خانواده و زندگی اش شنیده بودیم این جوری استدلال می کردیم که بعید است بعد از 23 سال چنین آدمی نخواهد با خانواده اش تماس نگیرد پس نتیجه می گرفتیم که دیگر نیست. از طرف دیگر ما هیچ تصوری از آنجا و مناسبات مجاهدین نداشتیم که اگر او اسیر مجاهدین شده نمی تواند با خانواده تماس بگیرد.
از سال 82 و 83 هم اطلاع نداشتیم که خانواده ها به اشرف رفتند و بستگان خود را دیدند تا اینکه حدود 2 سال پیش به ما خبر دقیق دادند که پدرت سال ها اسیر فرقه رجوی در اشرف است و اگر می خواهید می توانید برای ملاقات بروید.
که اخیرا توانستم به همراه مادرم به قرارگاه بروم ولی آنچه که ما در ذهنمان تصور می کردیم و آنچه را که ما در این مدت می دیدیم کلا فرق داشت شاید برای شما هائیکه از نزدیک مجاهدین را دیده و یا در آنجا بودید مسائل همچون اختیار نداشتن افراد و ملاقات ندادن و… در سازمان روشن باشد ولی برای منی که از بیرون دارم قضیه را نگاه می کنم یک مقدار فهم قضیه خیلی سخت بود که چطور او نمی تواند بعد از 23 سال ماندن و اسیر بودن در اینجا وقتی پسرش می آید و با بلندگو داد می زنه و خواهان ملاقات است او نمی آید جلو. حتی مادرم که همراه من بود در پیام هایش می گفت مثلا در فلان نقطه قرارگاه ایستاده ام و منتظر شمایم ولی او نمی آید برای من سئوال بود که چطور نمی تواند بعد از 23 سال شنیدن پیام وحرف زن و بچه اش به ملاقات ما بیاید.
در دو روز اول که ما به درب قرارگاه رفتیم در دل همه ما امیدی بود که مثلا امشب افراد به ملاقات ما می آیند و یا حتی فرار می کنند و هنوز این تصور را داشتیم که آنها هنوز یک مقدار از خودشان ترس دارند ولی متاسفانه به مرور زمان و بعد از پنج روز برایمان روشن شد که آنها اختیاری از خود ندارند تا به ملاقات بستگان شان بروند.
آقای حسن طوسی بخش که بسیار امیدوار بوده که با حضور او و مادرش در جلوی اشرف پدر اسیرش بعد از 23 سال به ملاقات او خواهد آمد و یا حداقل فرار را برای دیدن عزیزانش بر قرار ترجیح می دهد و نزد آنان می آید در ادامه صحبت هایش گفت: می گویند پدرم در اثر اصابت گلوله به شکمش در جنگ توان کار سنگین را نداشت در مناسبات هم در پشتیبانی کار می کرد سئوال این است که او چرا با چنین وضعیتی در زمان تسلیم شدن رجوی در قرارگاه و حضور نیروهای آمریکائی در اشرف همانند 1000 نفر از دوستان دیگرش به نزد آمریکا ئیها فرار نکرد؟
در پاسخ سوال آقای طوس بخش مسئول نشست توضیح داد که خیلی از بچه ها حتی کسانی که به لحاظ تشکیلاتی بالاتر از پدر شما بودند مسئله داشتند ولی سازمان آنان را ترسانده و یا ضوابط دست و پا گیر گذاشته که واقعا بعضی مواقع طرف قفل است و در همین فیلم ها و عکس هایی که شاهد بودید خیلی از بچه ها بودند که قبلا در مقاطع مختلف بریده بودند و هنوز مسئله دارند و منتظر فرصتند ولی عملا در طول روز در نقطه ای قرار می گیرند راهی جز شرکت در کارهای آنان ندارند مغزشویی و اجبار بر روی افراد در قرارگاه مستمر و 24 ساعته است اگر در جامعه بیرون کسی از موضوعی مثلا حادثه رانندگی و… بترسد بعد از مدتی آن را فراموش خواهد کرد ولی ترس در درون سازمان مستمر است به عنوان مثال تمامی کسانی که در طول سالیان گذشته از اشرف فرار کردند کابوس چندین ساله آنان در خواب، بازگشت مجدد به داخل قرارگاه اشرف و گیر کردن مجدد است.
سپس شما ببینید چه بر سر افراد می آورند که هنوز خواب گیر کردن در اشرف را دارند مسئولین ظالم اشرف همیشه در اشرف در تفکر و طرح و نقشه اند که چگونه افراد را در اشرف در زنجیر خود نگه دارند مثلا همین مدت 9 الی 10 ماه چندین نفر از قرارگاه فرار کردند مسئولین سازمان برای جلوگیری از فرار بیشتر ضوابط سفت و سخت بیشتری گذاشتند. بنا به اخبار فراریان جدید آنان حتی مسئولین را چند نفره در پست های نگهبانی گذاشتند تا مبادا حلقه های ضعیف تر در حال نگهبانی شب یا روز فرار کنند آنان حتی درخت های قرارگاه را تا ارتفاع قد افراد کوتاه کردند تا مبادا آنان در پناه شاخ و برگ درختان از منطقه خود فرار کنند و خود را به عراقی ها برسانند.
آقای طوسی بخش که اولین بار برای انجام ملاقات به درب اشرف رفته بود و بیشتر پی به ماهیت فرقه جنایت کار رجوی برده بود در رابطه با پدر اسیرش در اشرف ادامه داد:
پدرم که 23 سال در محیط بسته اشرف قرار داشت و این حق را هم نداشت با خانواده اش تماسی و خبری بگیرد شاید هم از طرف او این تصورات وجود داشت که ما یعنی زن و بچه هایشان وجود ندارند.
مسئول نشست در تائید و تکمیل و روشن تر شدن بحث و صحبت های آقای طوسی بخش ادامه داد:
همین طور است، نمونه های زیادی در سازمان بوده که مسئولین به افراد و اعضا گفتند که رژیم بستگان و پدر و مادر تان را فقط به جرم حضور شما در اشرف اعدام کرده است نمونه همین آقای محمدی است که در حضور شما نشسته است وقتی آقای محمدی در سال 82 به نزد پسرش در قرارگاه رفت همه اعضا و دوستان پسرش که سازمان گفته بود پدرش را اعدام کردند یکه خوردند اقای محمدی به رقیه عباسی که از مسئولین قرارگاه و از بستگان نزدیک او بود گفت چرا به پسرم گفتید رژیم پدرت را اعدام کرده است مگر من در فاز نظامی در سال 69 تو و همسرت (پسر عمویم ابراهیم محمدی) را در منزل شخصی ام مخفی نکرده بودم تا توانسته اید از ایران خارج شوید حال برای اینکه کمکی به فرزندم بکنید تا از اسارت رجوی وطن فروش خارج شود به او می گوئید که رژیم پدرت را اعدام کرده است تا او را در اشرف قفل کرده و نگه دارید.
از این نمونه در مناسبات سازمان در اشرف زیاد است پس باور کنید که این افراد جدا شده می گویند رجوی به هر طریقی و شگردی ممکن افراد را در اشرف نگه می دارد درست است. بله رجوی با همین شگردها افراد را در اشرف قفل می کند نمونه آن زیاد است پس ببینید چی بر افراد در اشرف می گذرد که حتی مسئولین و اعضای مسئله دار نمی توانند درست تصمیم بگیرند و خود را از آنجا رها کنند.
بنابراین بایستی توجه داشته باشید کاری که شما می کنید و در جلوی اشرف حضور پیدا می کنید تمامی رشته های رجوی را پنبه می کنید و نفری که در داخل قرارگاه بعد از 23 سال صدای فرزند و همسر و یا پدر و مادر و برادر و خواهر… را می شنود بهم می ریزد و تصمیم به فرار از آنجا می گیرد که در همین مدت حدود 15 نفر را خودشان به خارج قرارگاه رساندند.
آقای طوسی بخش در سخنان پایانی خود برای سایر خانواده ها گفت: اگر من اطلاع دقیق از حضور او در اشرف داشتم و در سال 82 و 83 می توانستم ملاقات حضوری با او داشته باشم خیلی راحت می توانستم تاثیر مثبتم را به پدرم بگذارم و او را راضی کرده که به ایران بر گردد ولی متاسفانه در سال 89 شرایط عوض شده و رجوی خائن این امکان را برایمان فراهم نمی کند شرایطی که خودتان دیدید که نه امکان ملاقات می دهند و نه اجازه حرف زدن می دهند و اجازه هیچ چیزی را به آنها نمی دهند و فقط در آنجا در حد یک بخور و نمیر صبحانه، نهار و شام می دهند تا از آنها کار بکشند و بعد هم روزانه و مستمر مغزشویی می کنند و آنها را بسته نگه می دارند تا آنان نتوانند فکر و کاری بکنند.
هر چند که رجوی تاکنون اجازه ملاقات به ما خانواده ها را ندادند ولی هیچ وقت راه ها بسته نیست و ما ناامید نمی شویم بلکه باید با تلاش و زحمات بیشتر آنها را به این امیدواری رساند که خانواده هرگز آنها را رها نخواهند کرد.
ادامه دارد…