خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت یازدهم

در طی سالهای 72 و اوایل سال 73 سازمان با موافقت دولت عراق یک سری عملیاتهای کوچکی در طول مرزهای جنوبی و غربی کشور انجام میداد. یک سری تیمهای عملیاتی برای اینکار آموزش می دیدند و پس از تمرینات مفصل برای انجام عملیات می رفتند. نوروز سال 73 خبر یکی از این عملیاتها منتشر شد که طی آن سه نفر نیز کشته شده بودند. یکی از کشته ها «محمد رضا عدالتیان» بود.
در نشستی که عمومی نبود و بصورت کمی خصوصی تر با نفرات قرارگاه بدیع انجام شده بود و رجوی حضور داشت (آن موقع مریم به خارج رفته بود) داشت پیرامون بقول خودشان شهدایشان صحبت می کردند. و از جمله بحثی که شد پیرامون محمدرضا عدالتیان.
در تعریف و تمجید از او چه حرفها که بیان نشد. او را شهیدی که طی چند ماه فقط در مناسبات تشکیلاتی سازمان توانسته بود ره صد ساله را طی کند معرفی کردند. و طبق روال همیشگی نشست وقتی رجوی چیزی می گوید همه سعی می کنند در تایید حرف او مطلب و نمونه بگویند، شروع کردند به مثالهایی که دیده یا شنیده بودند برای او صحبت کردند.
از جمله اینکه او در فرمانپذیری تشکیلاتی نفر اول بود در تمامی لشکر. از جمله اینکه وقتی پیام رجوی در نشست عمومی لشکر خوانده شده بود از میان صد و پنجاه نفر تنها فردی بود که زده بود زیر گریه و های های برای «مظلومیت رجوی» گریه کرده بود. از جمله اینکه تنها کسی بود که وسط نماز مغرب و عشا بلند دست به دعا برمیداشت و برای سلامتی مسعود و مریم دعا می کرد. و بقیه را هم به این کار وامیداشت. و هزاران فاکت و نمونه دیگر که این فرد یک نمونه خارق العاده از انقلاب مریم بوده است و زاده انقلاب است. انسان طراز مکتب بوده و بخاطر همین هم شهید شده است والی غیر النهایه…
یکی دو ماه از این داستان نگذشته بود که سر و کله محمدرضا عدالتیان در تلویزیون ایران پیدا شد و شروع کرد به بیان جنایتهای سازمان مجاهدین و اینکه طی یک فرصت مناسب به طرف بقیه همرزمانش شلیک کرده و خود پا به فرار گذاشته و تسلیم نیروهای ایرانی شده است.
تا اینجا رجوی از چند جهت سنگ روی یخ شده بود. چون این فرد نه تنها یک الگوی تشکیلاتی برای بقیه نبوده، نه تنها زاده انقلاب مریم نبوده، نه تنها جانفشانی برای رجوی نکرده، بلکه آن چند نفری را هم که فکر می کردند در درگیری کشته شده اند توسط خود آقای عدالتیان کشته شده و از آن مهمتر اینکه نفوذی ایران بوده در دستگاه رجوی و پس از انجام ماموریتش خود را به ایران رسانده است.
تقریبا تمام کسانی که توی آن نشست بودند بعدا از خود می پـرسیدند که آیا این حرفهای رجوی و تاییدهای احمقانه بقیه از او یک نمونه تنهاست یا ممکن است همه حرفها و حدیثهایی که رجوی در موارد مختلف بیان می کند همین بوده است.
رجوی از تشکیلاتش انتقام سختی پس از این جریان گرفت. تمام گرفت و گیرهای سال 73 پس از این جریان رخ داد. رجوی دستور داد که تمام پرونده های افراد و پروسه زندگیشان یکبار دیگر مرور شود. و کمیته ای تشکیل شد که کارشان مطالعه و مرور پرونده نفرات تشکیلات بود در پروسه هرکس یک نقطه ابهام داشت و اینکه از فلان سال تا فلان سال کجا بوده سریع او را دستگیر می کردند و به زندان می بردند. حدود چهارصد الی پانصد نفر در این جریان دستگیر شدند و برخی از آنها شکنجه های فراوانی تحمل کردند که از جمله خود من یکی از زندانیان بودم که بعدا در مورد آن توضیح خواهم داد.

خروج از نسخه موبایل