هزاران تبریک به خانواده ها…

بالاخره ایستادگی و عزم آهنین شما خانواده ها، دیکتاتور خون آشام و دیو پلید سیاهی های اشرف، " مسعود رجوی " را به زانو در آورد و پادگان اشرف در شرف تخلیه و فرو ریختن است.
احسنت و آفرین نثار خانواده ها و مادران و خواهران و پدران عزیز ما باد که برگ زرینی را از وفاداری به فرزند، عشق به اولاد و ایثار نسبت به بچه هایشان ورق زدند.
با خانم بزگواری که همسر یکی از اعضای فرقه است صحبتی داشتم، ایشان از سال 1366 که همسرش اسیر نیروهای عراقی شده بود تا الان یعنی سال نود، بمدت 24 سال است که منتظر بازگشت همسر خود است و وظائف پدری و مادری را برای 3 فرزندش به تنهایی به دوش می کشد و در سال 1382 یکبار به ملاقات همسرش آمده ولی موفق به دیدار نشد!
اگر هر انسان منطقی و منصفی خود را بجای این خانم بگذارد به او حق میدهد که دیگر منتظر شوهرش نباشد ولی من از نزدیک شاهد سیل اشک های او بودم که می گفت ای کاش شوهرم برگردد هر چقدر هم پیر شده باشد ولی می خواهم پاهایش را بوسیده و کنیزی اش را بکنم!… من هم نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم و پیش خودم گفتم چه حماسه هایی که این مادران و خواهران می افرینند… " حماسه پایداری " که رجوی می گفت، در حقیقت پایداری و وفاداری چنین خانواده هایی است. کم نیست از این نمونه ها، مادری می گفت هر وقت دلم هوای پسرم را می کند، کتاب قرآن را در بغلم گرفته به کوه و بیابان می روم و اسم پسرم را که سالهاست ندیدم آنقدر فریاد می زنم تا از خود بی خود می شوم! مادران و خواهرانی را این بار پشت سیاج های اشرف دیدم که اسم پسرشان را صدا زده و زجه می زدند! و التماس می کردند…
واقعاً شما که این حماسه را می شنوید فکر می کنید، " مسعود رجوی " از آه دل این خانواده ها جان سالم بدر خواهد برد؟!…
محمدرضا مبین دیماه سال 90

خروج از نسخه موبایل