مصاحبه با آقای حسن حمادی برادر مرحوم محمد حمادی – قسمت سوم

– بعد از رهایی خودتان و با توجه به شناختی که ازاین فرقه پیدا کرده بودید چه تلاشی برای رهایی برادرتان کردید : – حس حمادی: واقعا هرکس چند روزی را دراین فرقه سپری کرده باشد متوجه می شود که رجوی چه موجود شیاد و پلیدی است و چگونه اسیران را طی سالیان مغزشویی کرده. بنابراین با توجه به شناختی که از ماهیت ضد انسانی و جنایتکارانه رجوی ها در مدتی که در کمپ اشرف حضور داشتم پیدا کردم و متاسفانه نگذاشتند در لحظات آخر برادرم را ببینم که او را هم ترغیب کنم تا خودش را نجات دهد، عزم خودم را جزم کردم که هرطورشده برادرم را ازمخمصه ای که درآن گرفتارشده نجات دهم.خوشبختانه طی بیش از دو سال گذشته که دولت عراق اجازه ورود خانواده ها به آن کشور برای نجات فرزندان شان از فرقه رجوی داده من هم توانستم همراه آن ها به عراق و تا پشت سیاج زندان اشرف بروم وهمگام با آنها در آگاهی بخشیدن به اسیران برای این که بتوانند خودشان را نجات دهند، درجهت نجات برادرم تلاش کردم.هرچند سران فرقه تلاش می کردند صدای ما به اسیران نرسد اما قطعا نمی توانستند جلوی نفوذ عاطفه های خانوادگی که از طرف مادران وپدران نثار فرزندانشان می شد را بگیرند. بنابراین حضورخانواده ها تاثیرات زیادی داشته طوری که هر بار شاهد فرار اسیران از قلعه اشرف بودیم که خودشون را از جهنم رجوی نجات می دادند. مدتی قبل از رهایی برادرم وقتی در عراق وپ شت سیاج اشرف بودم نامه ای برای او نوشتم و از طریقی به وی رساندم. نوشته بودم که هرطور شده خودش را نجات دهد.او هم تلاش خودش را کرد اما متاسفانه بیماری به وی فرصت زندگی در دنیای آزاد را نداد..هرچند مرگ او برایمان درد آورب ود ولی حداقل جسدش درخاک های بی نام ون شان عراق گم نشد و درخاک کشورش دفن شد. – به گفته پزشکان بیماری برادرشما چند سال پیش شروع شده بوده. آیا اشاره کردند که اگر همان اول با مشاهده علائم این بیماری برای درمان وی اقدام می شد می توانست بهبود پیدا کند؟ – حسن حمادی: دکترهای عراقی و ایرانی بعد از معاینه و گرفتن عکس از مغز و سر محمد گفته بودند که تومور مغزی وی پیشرفت زیادی کرده و غیرقابل درمان شده.اگر از روز اول برای معالجه وی اقدام می شد شاید با یک عمل جراحی می توانست بهبود پیدا کند. نمی دانستند برادر من در قلعه ای بوده که بی ارزش ترین چیز درآن جان انسان است و بیمارشدن در آن مساوی با مرگ است. واقعا ننگ و نفرین بر رجوی که این چنین با جان اسیران دربند برای بقاء خائنانه تشکیلات جهنمی اش بازی کثیفی رامی کند. – برادرتان بعد از رهایی از فرقه در مورد علت بیماریش واین که کی این طورشده چیزی به شما نگفت؟ – حسن حمادی: محمد بعد از رهایی از فرقه وقتی در هتل بغداد بود روزهای اول اشاره ای به این مسئله نکرد ولی درتماس های بعدی احساس کردم محمد حتی در بیان جملات مشکل دارد به وی گفتم چیزی شده که گفت مدتی است که باز سردردم شروع شده، وقتی با وی سر این مسئله ریز شدم گفت مدته ابود که درسازمان دچار سردرد شدید می شدم فقط مرا به بهداری مقرمی بردند یکی دوبار ازسرم عکس گرفتند ولی نگفتند علت چیست!! حتی مطرح کردم برای مداوا مرا به بیرون از اشرف بفرستید که قبول نمی کردند.فقط اگر مسئول رده بالایی بیمارمی شد او را برای مداوا به بیرون اشرف می فرستادند. وقتی نامه تو به دستم رسید و از فضای بیرون برایم تعریف کردی عزم خودم را جزم کردم که فرار کنم،بهانه خوبی برایم پیدا شد و به مسئولین مراجعه کردم وگفتم حالا که مرا برای مداوا به بیرون نمی فرستید می خواهم بروم تا خودم برای درمان بیماریم اقدام کنم که گفتند برو.من هم خودم را به نیروهای عراقی رساندم شاید فکر نمی کردند من این کار را بکنم.
ازوقتی که نزد عراقی ها آمدم تا حالاچند بار مرا برای معاینه و مداوا به بیمارستان بردند. دو روز بعد که مجددا با محمد تماس گرفتم درحین صحبت متوجه شدم صدایی از او درنمی آید، یکی از نفرات جداشده به نام احسان که همراه وی در هتل بود جواب داد و گفت اصلا برادرتان توحال خودش نیست گوشی از دستش افتاده و خودتان را برسانید که مشکل جدی دارد. ادامه دارد…….

خروج از نسخه موبایل