نامه ای به برادرم (تحت اسارت مجاهدین خلق)

اینجانب ضمن و تقدیر وتشکر از تیم مدیریت سایت نیم نگاه که متن نامه را در سایت مندرج می کنند امیدوارم متن نامه ارسالی اینجانب از طریق درج در سایت بشرح ذیل در اختیار برادرم محمدعلی جمالی ساکن کمپ لیبرتی عراق قرار گیرد. ***
بگذار از دلتنگی ها بنویسم، از سالهایی که در انتظار گذشته و شب و روز ما در حسرت دیدار تو سپری شده است، برادر جان خیلی وقت است بهار از خانه ما پر کشیده و سیاهی زمستان خود را بر ما تحمیل کرده است، بی تو خانه ما سرد و تاریک است و تنهایی، خدایا ما که تحمل دوری یک روز از تو را نداشتیم چگونه سالها در انتظارت نشستیم ودر فراقت خون گریه کردیم، مادرم چشم انتظار دیدار فرزندش را داشت و غم هجران تو را به دوش می کشید و همچون حضرت یعقوب بوی فرزندش را از آشنا و غریبه سراغ می گرفت، انتظار همچون موریانه در وجودش نشسته بود و او را ذره ذره میخورد، او را به انواع بیماریها دچارش ساخته بود و پزشکان بیماریش را نمی شناختند، برادر جان هیچ میدانی در این میان من شده بودم سنگ صبور مادرم، به درد دلهایش گوش می دادم و اشک چشمانش را پاک میکردم و او را به صبر وتحمل دعوت میکردم و جهت مداوای دردهایش او را در بیمارستانهای مختلف بستری میکردم و بر بالینش قصه برگشتن تو را تعریف میکردم، آه برادر جان تو در آن روزها کجا بودی و من چگونه میتوانم درد و غمهای مادرم را برایت باز گویم، افسوس که قلب نازنین مادرم دیگر تحمل دوری از تورا نداشت و ۱۶ ماه پیش برای همیشه از حرکت ایستاد و هنگام مردن قاب عکس تو در دستانش باقی مانده بود، تا آخرین لحظات عمرش منتظر دیدار تو بود و نمیدانم تو در آن روز به یاد ما بودی یا نه؟ برادر جان بعد از مرگ مادرم زندگی در من نیز مرد، اشک دیدگانم در این مدت همیشه جاری بوده و من هنوز نتوانسته ام با قضیه مرگ او کنار بیایم، مزار پاک مادرم آرامگه تنهایی و دلتنگی هایم بوده است و فقط خدا میداند این زن مظلوم در این ۲۳ سال انتظار چقدر خون دل خورد و همچون شمع ذره ذره آب می شد و در نهایت به ابدیت پیوست. به یادت، داغ بر دل مینشانم ز دیده خون به دامن میفشانم چو نی گر نالم از سوز جدائی نیستان را به آتش میکشانم… به یادت، ای چراغ روشن من ز داغ دل، بسوزد دامن من ز بس در دل، گل یادت شکوفاست گرفته بوی گل پیراهن من همه شب خواب دیدم خواب دیدار دلی دارم دلی بی تاب دیدار تو خورشیدی و من شبنم! چه سازم؟ نه تاب دوری و نه تاب دیدار پری داریم و پروای غم تو غمت از هر چه شادی دل گشاتر سری داریم و سودای غم تو دلی داریم و دریای غم تو… برادر کوچکتر من بنام محمد علی جمالی در اوایل سال ۱۳۶۷ که جمعی لشکر ۷۷ خراسان بوده بدنبال تک نیروهای مجاهدین خلق در منطقه اندیمشک – فکه به اسارت آنان در آمده و در ۲۴ سال گذشته بنده به اتفاق مادرم تنها یکبار در اواخر سال ۱۳۸۲ موفق به دیدار برادرم در اردوگاه اشرف گردیدیم، و این دیدار آخرین دیدار مادرم با فرزندش در دیار غربت بود که در لحظه دیدار شاهد بیهوشی مادرم از شوق اشتیاق بودم، اکنون که مادرمان به رحمت ایزدی پیوسته است تنها پیام من به برادرم آن است پدر پیرم که در اواخر عمر می باشد چشم انتظار دیدار تو را دارد و خودت میدانی که همچون مادرم برای ما زحمات طاقت فرسایی کشیده است و با نداری و کارگری با دستهای پینه بسته که همیشه محل بوسه گاه من و تو بوده است برای تربیت و بزرگ کردن ما از جان مایه گذاشته است. و اکنون این پدر پیر چشم انتظار دیدار توست و می ترسم همانطور که مادرم طاقت دوری تو را نداشت، پدرم نیز ما را تنها بگذارد. در انتها باید عرض کنم که در ۲۴ سال گذشته برای خانواده ما امکان هیچگونه ارتباط و تماسی وجود نداشته و از سران مجاهدین خلق که ادعای رعایت حقوق بشر و حقوق انسانها را دارند انتظارمان آن است که حد اقل آزادی را برای اسرای دربند مهیا نموده اولاٌ نامه مرا در اختیار برادرم قرار دهند و ثانیاٌ امکان دیدار و تماس آنان را با خانواده هایشان فراهم سازند، اینجانب شماره تماس و ایمیل خود را جهت برقراری ارتباط اعلام می نمایم. شماره منزل ۰۴۴۱۲۲۲۹۳۶۲ شماره موبایل ۰۹۱۴۴۳۹۴۲۴۹ مختارعلی جمالی – استان آذربایجان غربی
شهرستان ارومیه رونوشت:
به کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران و ژنو

خروج از نسخه موبایل