روایتی دردناک از انتظار چهار ساله یک مادر پشت حصارهای آهنی اشرف

مادر سیاست نمی‌شناسد، جنگ و گلوله نمی‌شناسد،‌ موافق و مخالف و منافق هم نمی‌شناسد، مادر فرزندش را می‌شناسد، جگرگوشه‌اش را، تمام هستی‌اش را…

… به ما گفتند آمریکایی ها اجازه نمی‌دهند که بروید آنجا. بعد از20 روز گفتند شما بروید جلوی در و از آنجا داد بزنید و بچه هایتان را صدا کنید خانواده کرمانشاهی ها که قبل از ما به اشرف رفته بودند، گفتند ما قبلا جلوی در رفتیم و این کار را کردیم، اما کسی نیامد. ما هم رفتیم این کار را کردیم و هیچ خبری نشد. چهار روز این کار را تکرار کردیم و بعد عراقی ها یک بلندگوی کوچک قرمز رنگی به ما دادند و گفتند اسم بچه هایتان را صدا کنید؛ اما بازهم خبری نشد. عبداللهی ادامه داد: بعد از چند هفته به ما گفتند شما باید اینجا را ترک کنید خانواده کرمانشاهی ها می خواستند بروند، اما من با یک خانواده کرمانشاهی و دو خانواده اردبیلی می خواستیم بمانیم و بالاخره با ماندمان موافقت کردند که یکماه دیگر هم بمانیم و از آن طرف هم آمریکایی ها…

دانلود روایتی دردناک از انتظار چهار ساله یک مادر پشت حصارهای آهنی اشرف