دیدار انجمن نجات گیلان با آقای علی آلفته

فقط به یک امید توانستم خودم را به انجمن نجات برسانم
هادی آلفته یک اسیر جنگی است که بالغ بر بیست سال است از اسارتی به اسارتی دیگر درآمده است و به واسطه عضوگیری دریک فرقه مخرب و مافیایی تاکنون نتوانسته با دنیای آزاد و خانواده اش ارتباط برقرارکند.
خانواده رنجدیده و زحمتکش و شالیکار این اسیر دربند و گرفتار در تشکیلات مافیایی رجوی از زمانی که فهیمد عزیزشان زنده و در پادگان کار اجباری اشرف گرفتار و در اسارت است که متعاقب اشغال عراق بتوسط قوای اشغالگر امریکایی یکی از جداشدگان از فرقه رجوی توانسته بود از دام رجوی فرارکرده و خود را به ایران و زادگاه هادی آلفته در رشت برساند و اینگونه بود که بواسطه این عضو رها شده از چنگال رجوی خانواده چشم انتظار هادی آلفته خصوصا پدر و مادرسالمندش متوجه حضور فرزندشان در اسارتگاه اشرف شدند.
از آن پس ارتباط این خانواده با انجمن نجات محل سکونتشان در رشت برقرار شد و توانستند با همت خودشان اولین بار در سال 1382 برای پیگیری وضعیت فرزندشان به عراق ناامن سفر کرده و خود را مقابل اسارتگاه اشرف بیابند.
در آن تاریخ یاد شده خیل خانواده های چشم انتظار از اقصی نقاط ایران برای ایجاد ارتباط با فرزندانشان عازم عراق شده بودند و جملگی برای ولو دقایقی دیدار با جگر گوشه های خود لحظه شماری میکردند که ازقضا فرقه رجوی بر اثر فشار مضاعف خانواده ها و دخالت نیروهای حفاظت موجود در ضلع اصلی باب الاسد و همچنین خواست اعضای ناراضی در درون مناسبات به منظور دیدار با والدین خود, بالاجبار به دیدار کوتاه و درعین کنترل شده اعضای اسیراشرفی با خانواده هایشان درسالن اجتماعات تن داد.
فرقه رجوی دچاراشتباه فاحشی شده بود چرا که این دیدار کوتاه و درعین کنترل شده باعث شد تشکیلات رجوی ازهم بپاشد و شمار قابل توجهی از اعضای ناراضی بتوانند به اتکاء و پشتوانه خانواده خود تصمیم به خروج ازمناسبات فرقه ای وبازگشت به دنیای آزاد و کانون گرم خانواده خود بگیرند.
از طرفی فرصتی شد که خانواده های اعضای گرفتار بیش از پیش به ماهیت و ساختار فرقه ای اشرف و اشرف نشینان و وضعیت رقت بار فرزندان خود در قلعه الموت پی ببرند و انگیزه مضاعف بگیرند که بخواهند زودتر و سریعتر به رهایی فرزندانشان از چنگال رجوی اقدام کنند.
در این وانفسا آقای علی آلفته پدر هادی عضو اسیر اشرفی نیز توانسته بود دقایقی فرزندش را ملاقات کند و برغم کنترل شدید نیروهای جاسوس و امنیتی رجوی بر این دیدارها فرصتی دست داد که هادی به پدرش قول اکید داد که در اولین فرصت خود را به نیروهای امریکایی معرفی کرده و از آن طریق به خانواده اش خواهد پیوست و این صحنه پدرش را غرق شعف و شادمانی نمود و با این آرزو توانست فرزندش را از آغوشش برهاند و خداحافظی کند.
شاید نتوان حدس زد که متعاقب این دیدار کوتاه چه اتفاقی می خواهد رخ بدهد!؟ فرقه رجوی به یک ابتکار عمل خائنانه متوسل شد و اعضای اسیر خود را با اغفال و مغزشویی و حتی با تهدید به شوی مسخره تلویزیونی کشاند تا اعلام بکنند ما خانواده ای نداریم. ما پدر و مادری نداریم و ما نمیخواهیم با پدر و مادرمان ملاقات داشته باشیم چرا که  پدر و مادرمان و سایر اعضای خانواده مان الدنگ هستند!!؟؟
هادی آلفته نیزازجمله همین نگون بخت ها بود که به شوی مسخره تلویزیونی کشانده شد وآنچه را بیان کرد که برایش دیکته کرده بودند.
اینجا بود که دل پدر پیر و سالمند و چشم انتظار شکست و پر ازخون شد ولیکن امید را از دست نداد و همواره و لاینقطع ارتباطش را با دفترانجمن گیلان حفظ کرد و بیش از پیش استحکام بخشید تا بتواند در دیداری بعد با فرزندش او را متقاعد کند که به مجرد بازگشت به ایران و وطن خود هیچ خطری وی را تهدید نمیکند و میتواند بسان سایر شهروندان به زندگی جدید خود ادامه داده و به آرامش برسد.
ولیکن رجوی با شم ضدانقلابی و ضد خانواده خود دریافته بود که تجربه را تجربه کردن خطا است و دیگر نباید پای هیچ خانواده ای به اشرف برای دیدار با اعضای ناراضی خود باز شود و بعد از آن نه تنها به حضور خانواده ها در مقابل اسارتگاه اشرف اهمیت نداد بلکه با چوب وچماق وسنگ وقلوه سنگ به خانواده ها حمله ورشد ومجروح شان کرد وبسا اهانت وتوهین که دل هرانسان آزاده ای را به درد می آورد.
آقای علی آلفته برغم اینکه به دفعات با وجود تنی بیمار برای رهایی فرزندش با تحمل رنج سفربه مقابل اسارتگاه اشرف رفت و هفته ها به بست و تحصن نشست و چون خود نتوانست به آرزوی دیدار با فرزندش نائل آید باز کوتاه نیامد و در زمستان 1391 پسر بزرگترش حسنعلی را با همسر و دو فرزند خردسالش روانه عراق کرد شاید که فرجی باشد ولی هیهات که رجوی سنگدل برای بقای حیات خائنانه اش و توهم  کسب قدرت و شهوت بیشتر و در اسارت نگهداشتن مادام العمراعضای خود به خواسته های خانواده های متحصن در مقابل اسارتگاه اشرف وقعی ننهاد و کماکان بواسطه گماشته های خود خانواده ها را به باد تهمت و افترا و اهانت وهمچنین ضربات سنگ وقلوه سنگ نمود.
حقیقتا درسال جدید خبری از پدر چشم انتظار و سالخورده عضو اسیر اشرفی هادی آلفته نداشتم و نگران وضعیت سلامتش بودم. تا اینکه امروز بتاریخ 12/4/1392 آقای علی آلفته به اتفاق فرزندش حسنعلی به دفترانجمن تشریف آوردند و سراغ فرزندش را گرفت.
بادیدن جسم و جان و روح بیمار این پدر رنجدیده از ظلم و جور رجوی بغایت ناراحت شدم و قبل ازاینکه فرصت کنم چیزی بگویم درحالیکه شانه هایم را محکم درآغوشش گرفته بود با چشمانی اشکبار گفت که آقای احمدی من فقط به یک امید توانستم با تن بیمارخودم را به شما برسانم تا خبرخوشی از شما بشنوم و آن اینکه آیا فرزندم ازجمله کسانی است که به آلبانی رفته باشد؟
مقدمتا با پذیرایی یک کیک وآبمیوه از این پدر پیر و حسنعلی که خود مداوما پیگیر رهایی برادرش هادی از چنگال رجوی است بتدریج برخودم مسلط شدم و توضیح دادم که پدرجان حضور چندباره شما و سایر خانواده ها در مقابل اسارتگاه اشرف ثمر داد تا رجوی تن به خواست به حق مشروع شما و دولت عراق و سازمان ملل بدهد تا اعضایش ازاشرف به لیبرتی منتقل شوند و باز برغم کارشکنیهای رجوی درب لیبرتی شکاف برداشت و هرچند عده ای محدود توانستند به کشور آلبانی رهنمون شوند و انشاء الله که این روند سرعت بیشتری به خود بگیرد و تمام اعضای گرفتار در فرقه رجوی بتوانند پا به دنیای آزاد و کانون گرم و پرمهر خانواده بگذارند.
دراین رهگذر رجوی خائن از انتشار و بیرونی شدن اسامی انتقال یافتگان به کشور آلبانی جلوگیری میکند ولی نگران نباشید جداشده های از فرقه رجوی که درخارج کشور اقامت دارند و به نفع شما فعالیت میکنند از جمله محمد کرمی با تلاش فراوان دارند اسامی را دنبال میکنند و به اطلاع همگان میرسانند.
آقای علی آلفته ضمن تشکر از فعالیت انجمن نجات گیلان و سایرجداشدگان از فرقه رجوی برای رهایی فرزندش ازچنگال رجوی گفت که مجدانه از دولتین ایران و عراق و نماینده سازمان ملل آقای مارتین کوبلر میخواهم که کاری بکنند که امثال من بتوانیم در واپسین روزهای عمر خود فرزندمان را درآغوش بگیریم.
درهنگامه خداحافظی پدرآلفته درخطاب به رجوی فقط زیرلب زمزمه میکرد تف برتو…الهی که روزخوش نبینی……
 

خروج از نسخه موبایل