دیدار اعضای انجمن نجات کرمانشاه با خانواده نجفی و شکری

آقای علی بابا نجفی پدر داریوش نجفی از اسیران فرقه رجوی و خانم زمرد امینی مادر غلامرضا شکری اسیر در فرقه رجوی هستند. انجمن نجات استان کرمانشاه پای درد دل این دو خانواده نشسته و به حرف های آنها گوش می دهد.

آقای نجفی می گوید:
برای پسرم دکان گرفته بودم که در آن کار کند یک روز دیدم پسرم دارد وسایل سفر را جمع می کند و قصد مسافرت دارد هر چه از وی پرسیدم که پسرم کجا می روی؟ در یک لحظه انگار با من بیگانه شده بود و اصلا من پدر وی نبودم. شکارچی های فرقه رجوی او را به امید کار فریب داده بودند. غافل از اینکه پسرم اصلا به آنروی این بازی توجهی نداشت. او را به ترکیه برده بودند. من اول به خاطر دل پسرم قبول کردم که برود ابتدا در ترکیه به من زنگ زد اما این تماس رد گم کنی بود روز بعد که با آن شماره تماس گرفتم تا جویای پسرم شوم کس دیگری جواب داد و اظهار بی اطلاعی کرد و دقیقا این همان شکار چی رجوی بود که پسرم را اسیر و خود را دوست او معرفی کرد و اظهار داشت داریوش با چند نفر رفته دنبال کار و برنگشته. این همان ترفندی بود که پسرم را با آن به اسارتگاه اشرف در عراق برده بودند.
اکنون 17 سال است که در فراق او هم من و هم مادرش نابینا شده ایم و از فرط غم و غصه دوری داریوش و ظلمی که به ناحق در حق او شده فرسوده و عصبی شده ایم چندین بار به عراق رفته و در جلو پادگان اشرف فرزندمان را صدا زدیم اما این از خدا بی خبرها پسرم را مخفی کردند و به ما اجازه دیدار ندادند.
   
سپس خانم زمرد امینی مادر غلامرضا شکری از جگرگوشه ی اسیرش در چنگ رجوی می گوید:
چند تا بچه داشتم که همسرم فوت کرد و نگهداری و بزرگ کردن بچه های قد و نیم قد کار دشوار و مسئولیت سختی بود. با تمام سختی و مشقت آنها را بزرگ کردم تا اینکه غلامرضا به سربازی رفت.
شکارچی های بی دین رجوی سر راه او قرار گرفتند و با اشراف و آگاهی پیدا کردن از اوضاع بد اقتصادی ما او را با وعده و وعید کار و در آمد خوب گول زدند و به اسارت گرفتند و راه نجات او را بستند.
طی چند سال از او بی خبر بودم تا اینکه از طریق چند نفر از افراد جداشده از این گروه از وجود پسرم با خبر شدم . بارها به پشت درب اسارتگاه اشرف رفتم داد زدم و پسرم را صدا زدم. بر اثر سنگ پرانی پیشتازان رجوی که می خواهند مردم را آزاد کنند دندانهای مادری که فقط اسم پسرش را صدا کرد شکسته شد و مورد فحش و ناسزا قرار گرفتم.
این دو خانواده از زحمات انجمن نجات بسیار راضی بودند و خواهان هرگونه فعالیت و همکاری برای رهایی اسیرانشان شدند.

خروج از نسخه موبایل