ملاقات با خانواده مهران دژن از اسیران دربند فرقه رجوی

درمورخه 92/7/17 اعضای انجمن نجات خوزستان شامل آقایان علی اکرامی، یوسف جرفی و حمید دهدار حسنی  با پدر ومادر مهران دژن درمنزل شخصی شان در شهرستان اهواز دیدار کردند.
پدر ومادر مهران دژن سالهاست که با انجمن در ارتباط هستند، بخصوص مادر مهران که مرتب با انجمن نجات تماس می گیرد تا شاید خبری ازگم شده سالیان خود را بیابد ومطمئن شود که زنده است وآیا می تواند به دیدن دوباره فرزند اسیرش امیدوار باشد. آنها با برخوردی گرم از ورود اعضای انجمن به منزلشان استقبال کردند.
در ابتدا اعضای انجمن ضمن تشکر از مهمان نوازی پدرومادر مهران دژن گزارشی از فعالیت های انجمن و تلاش هایی که خانواده های اسیران برای نجات فرزندانشان بخصوص در دوسالی که پشت  سیاج های زندان اشرف تحصن کرده بودند و همچنین تلاش اعضای جدا شده ازاین فرقه برای نجات اسیران و افشای ماهیت ضد انسانی و اسلامی رجوی ها را به اطلاع این پدرومادر خسته از ظلم و خباثت رجوی رساندند.
پدر مهران که بدلیل جراحی حنجره اش خیلی نمی توانست صحبت کند از تلاش های انجمن برای یاری رساندن به خانواده های نگران ازسرنوشت عزیزشان تشکر کرد و گفت من ماندم که رجوی به چه دین ومسلکی معتقد است، واقعا چه فکری می کند، ما که فرزندمان را ازسر راه نیآوردیم، سالها برای بزرگ شدن وموفقیتش  خون دل خوردیم آیا فکر نمی کند که او پدر و مادری نگران و چشم انتظار دارد؟ واقعا چرا بچه های ما باید هنوز درعراق باشند و با آتش رجوی بسوزند؟ عراقی که برای مردم خودش هم امن نیست.
مادر مهران گفت پسر من اصلا اهل سیاست نبود او سال 67 سرباز و حتی رفته بود همان منطقه ای که سازمان حمله کرده بود تا با آنها بجنگد. بعد از پایان خدمت سربازی هم دنبال این بود که درس بخواند و به دانشگاه برود، حتی پدرش که درشرکت نفت کار می کرد  به وی گفت می توانم تو را در شرکت نفت جای خودم که بازنشست شدم استخدام کنم ولی قبول نکرد. می گفت می خواهم ادامه تحصیل بدهم.نمی دانم چی شد که مدتی بعد از رحلت امام آمد منزل و گفت وسایلم را آماده کن می خواهم بروم ترکیه برای ادامه تحصیل و همانجا هم کار می کنم.هرچه تلاش وگریه کردم که منصرف شود فایده نداشت.تا مدت کوتاهی در ترکیه مرتب زنگ می زد ولی بعد از آن خبری از تماس هایش نشد، چندین سال در وضعیت بی خبری و نگرانی بودیم و مرتب گریه می کردم تا اینکه چند سال پیش از طریق نفراتی که از سازمان جدا شده بودند با خبر شدم که او در سازمان است،اما نمی دانم مگر اینها تلفن ندارند؟ چرا نه نامه ای و یا حتی تلفنی به ما نزده؟ من مادرم.آیا سزاواراست در حالی که می دانم پسرم کجاست  نتوانم حتی صدای او را هم بشنوم .سه  تا از برادران مهران که الان درخارج هستند چند سال پیش از طریق صلیب سرخ پیگیری کرده بودند اما بعد از مدتی گفتند سازمان وجود چنین فردی را انکار کرده.
اعضای انجمن ضمن ابراز همدردی با این پدر و مادر، گفتند واقعیت این است که رجوی برای تامین نیروی خود درعراق عواملش را به کشورهای همسایه بخصوص ترکیه می فرستاد تا افراد ایرانی جویای کار و یا خواهان رفتن به کشورهای اروپایی را با ترفند رفتن آسان به اروپا و یا دادن کار فریب دهند و به کمپ اشرف ببرند. تا با انجام ریل مغزشویی آنها را تبدیل به ابزاری برای پیشبرد مقاصد شوم خود کند.
آقای اکرامی برای اطمینان پدر و مادر مهران، ضمن ارائه نمونه هایی از جنایات رجوی ها  بخصوص در بحث جذب نیرو به هرقیمت، از خاطراتی که با مهران در دوران اسارت درکمپ اشرف داشته است گفت و توضیح دادند که منافع شیطانی رجوی دراین بوده که افراد اسیر با خانواده خود ارتباطی نداشته باشند.
مادر مهران که معلوم بود مرتب اخبار را برای کسب کوچکترین خبری ازفرزندش دنبال می کند گفت فقط می ترسم که رجوی دیوانه باز هم عده ای را به کشتن دهد چون با هر خبر درگیری نگران سلامتی پسرم می شوم خدا رجوی را لعنت و نابود کند که سالهاست ما را در اضطراب از سرنوشت پسرمان نگه داشته.
در پایان این دیدار که حدود دو ساعت طول کشید اعضای انجمن ضمن تشکر مجدد از مهمان نوازی پدر ومادر مهران دژن ابراز امیدواری کردند که هرچه زودتر فرزند ایشان همراه با بقیه اسیران دربند فرقه ازجهنم رجوی نجات پیدا کنند تا چشم انتظاری سالیان مادران و پدران دردمند آنها به پایان برسد. انشاءالله.
 

خروج از نسخه موبایل