ملاقات انجمن نجات یزد با خانواده زارع زاده

بی شک جنایات بیشمار گروه مجاهدین که در حق ملت ایران روا داشته اند برکسی پوشیده نیست وهر وجدان بیدار و ضمیر آگاه در اولین برخورد و نگاه به پیشنه آن بدان پی خواهد برد.
ظلم و ستمی که به جوانان این مرز و بوم روا داشته و با مکر و حیله های بی شمار آنها را در چنگال اهریمنی خویش اسیر و گرفتارنموده. آنهایی که بویی از انسانیت به مشامشان و واژه مهر و عطوفت به گوششان نخورده و خانواده های آنها را نیز درغم و دوری فرزندانشان نشانده است.
چه بسیار پدر و مادرهایی که در این بین حسرت دیدار فرزندشان را بعد از سالها چشم انتظاری به گور بردند و با این امید و آرزو رهسپار دیار باقی شدند. وخانواده مرحوم عباس زارع زاده نیز شاهدی بر این مدعی است.
درادامه سلسله دیدارها و گفتگوهایی که با خانواده ها انجام می شود،اینبار به دیدار خانواده آن مرحوم رفتیم تا پای صحبتهای همسر و پسر او بنشینیم و برگ ننگینی از جنایتهای بی شمار این گروه را باهم مرور کرده باشیم.
جناب آقای زارع زاده گرچه یادآوری آنچه برشما گذشته درخصوص غم  از دست دادن پدرتان سخت است و یقیناٌ قصد ما هم آزرده خاطرکردن شما و مادر گرامیتان نیست ولی با توجه به اینکه هدف، افشاگری علیه جنایات مجاهدین است وما انجام اینگونه مصاحبه ها را حق خوانندگان خود می دانیم تا هم از احوالات خانواده ها وهم از اعمال پیلد فرقه آنها را آگاه و مطلع نماییم، لذا خواهشمند است در ابتدای گفتگو خودتان را برای خوانندگان ما بیشتر معرفی نمایید.
ضمن تشکر از حضور شما اینجانب حسن زارع زاده پسر دوم مرحوم که درسال 1359 بدنیا آمدم، متاهل وهم اینک با توجه به تشکیل خانواده به همراه مادرم زندگی می کنم.
سوال: آقای زارع زاده ابتدا در مورد چگونگی فوت پدرتان برایمان کمی توضیح دهید؟
قبل ازاینکه خواسته باشم پاسخوی سوال شما باشم بایستی این نکته را یاد آور شوم هم برای شما هم برای خوانندگان عزیزتان که مسئول و مسبب اصلی مرگ  آن مرحوم کسی نیست جز سران فرقه و این برگی است از جنایتهای پیدا و پنهان آنها.
اما در مورد آن مرحوم  گرچه حدود 67 سال سن از خدا گرفته بود ولی سالم و سر حال بود، دکانی اجاره کرده بود وقصابی می کرد وسابقه بیماری هم نداشت.گرچه غم وغصه دوری برادرم را در دل داشت و مثل همه مردهای دیگر ناراحتی خود را بروز نمی داد. چند وقتی بود که تلویزیون سریال یوسف (ع) را پخش می کرد،سخت شیفته این سریال شده بود. بدون اینکه قصد تشبیه داشته باشم قصه دوری وجداشدن حضرت یعقوب (ع) از فرزندش را همانند قصه ی خود میدانست.بشدت پیگیر سریال شده بود. هرهفته موقع پخش آن سریال بستر خوابش را جلوی تلویزیون می انداخت وسریال را نگاه می کرد گاهی اوقات بدون اینکه متوجه شود نگاهش می کردم ومی دیدم که گوشه های چشمش خیس اشک است.
بارها به مادرم گفته بودم این فیلم تاثیر زیادی به روی پدرگذاشته واگر بشود که مانع دیدن او شویم بهتر است، ولی هیچگاه نتوانستیم که او را ازاین کار بازداریم،گاهی اوقات که برای شب نشینی به خانه اقوام می رفتیم ما را مجبور می کرد که قبل از شروع سریال به خانه برگردیم.
در آخرین قسمت سریال و در وقتی که در حساسترین لحظه آن، آنموقعی که بعد از چندین سال دوری حضرت یعقوب پسرش حضرت یوسف را می بیند و با دویدن فاصله زیادی همدیگر رادرآغوش می گیرند درهمان لحظه پدرم دردی درقفسه ی سینه اش احساس می کند بحدی که قادر به تنفس نبود بلافاصله اورا به درمانگاه منتقل کردیم وپزشکان اورا به شهرستان مهریز اعزام کردندو از آنجا به یزد. پدرم سکته قلبی کرده بود و پا درراهی گذاشت که تقریباٌ پس از یکماه بیماری درگذشت.
غم وغصه هایی که پدرم دراین چند ساله فروخورده بود یکجا سرباز کرد وسینه اش دیگر تحمل این همه غم و ناراحتی نداشت.
سوال: مرگ غم انگیزی پایان چشم انتظاری های پدر مرحومتان بودآیا واقعاٌ چه عواملی دراین مصیبت نقش داشته اند؟
حقیقت این است که مرگ و زندگی انسانها بدست خالق آنها است ولی بعضی وقتها خود انسانها بابعضی از رفتارها نیز دراین کار تاثیر گذارند. غصه دوری برادرم و این سالهای فراق و جدایی که این گروه ازخدا بی خبربین ما انداخته است پدرم را از پای درآورد. من واقعاٌ نمی دانم این چه رفتاری است که آنها با نیروهای خود دارند گر چه من هیچگاه برادرم را جزء نیروهای آنها ندانسته ونمی دانم.
سوال: آقای زارع زاده اگر امکان دارد کمی هم درمورد برادرتان برای خوانندگان ما توضیح دهید؟
البته من خیلی کوچک بودم که برادرم محمد به خدمت سربازی رفت و در آخرین ماههای خدمتش بود که به اسارت نیروهای عراقی درآمد. جزء اسیرانی بود که ثبت نام نشده بود و تا پایان جنگ و آتش بس ما از او اطلاعی نداشتیم، تا اینکه تبادل اسرا انجام شد، و ما هر روز منتظر خبر بودیم اما متاسفانه خبری نشد و چشم انتظاری های ما همچنان ادامه پیدا کرد.
سوال: پس از چه طریق متوجه شدید که او به مجاهدین پیوسته؟
چندین سال پیش ازطریق دفتر انجمن نجات تهران با ما تماس گرفتند واظهار داشتند که او درپایگاه اشرف است.شاید باورتان نشود که برای اولین بار بود که این اسم به گوش ما خورده بود. برادرم محمد اهل این حرفها نبود تاقبل از خدمت سربازی همیشه اهل کار و زحمت بود همراه پدرم قصابی می کرد فردی ساده دل، زحمتکش وکم توقع.
البته پدرم بعد از اطلاع از اسارت و رفتن او به پایگاه اشرف  این حرفها را میزد که الان مادرم نیز همیشه با آه و حسرت می گوید. اینجا دراین روستا کسی درباره مجاهدین چیزی نمی داند این را برای این می گویم که برادرم نیز قبل از رفتن به سربازی نه چیزی از آنها می دانست ونه شنیده بود.
سوال: شما بعنوان مادر محمد بفرمایید بعد از اینکه مطلع شدید پسرتان در اردوگاه مجاهدین است تلاشی برای دیدن اوهم داشتید؟
وقتی باخبرشدیم که اصلاٌ محمد زنده است و در اردوگاه مجاهدین است با انجمن نجات که این خبر را به ما داده بودند رابطه برقرارکردیم.آنها برنامه ایی را ترتیب دادند تا خانواده ها برای دیدن فرزندانشان به عراق و اردوگاه اشرف بروند. خبر خیلی خوبی بود می دانید که پس از چندین سال بی خبری از محمد بالاخره لحظه دیدار فرا رسیده بود. البته به علت کمی امکانات و تعداد خانواده ها فقط همسر مرحومم به این سفر رفت و متاسفانه من نتوانستم اورا ببینم.
اما با تلاش مسئولین انجمن نجات در یکی از اعزامهای بعدی باتفاق چند تن از دختران و دامادهایم به عراق رفتیم که در ان سفر متاسفانه موفق به دیدار فرزندم نشده و این سران از خدا بی خبر مانع دیدار شده و نه تنها من بلکه عده ی کثیری از خانواده ها که برای دیدار با فرزندان خود مشقات وسختی های راه را به جان خریده بودند ناامید بازگرداندند و خوی بی رحمی وسنگدلی خویش را برای خانواده ها به نمایش گذاشتند.  
سوال: خانم زارع زاده گرچه شما فرمودید که بعلت کمی امکانات وکثرت خانواده ها به عراق در سفری که مرحوم همسرتان موفق به دیدار پسرش شده بود، اعزام نشدید اما لطفًا ازآنچه در دیدار بین پسرتان و پدرش گذشته برایمان توضیح دهید؟
 البته ای کاش خودش بود وبا تفصیل بیشتری برایتان تعریف می کرد ولی آنها جزء اولین گروههایی بودند که برای دیدن اعضای خانواده  خود به عراق و پادگان اعزام می شدند.
وقتی که به در پادگان رسیده بودند آنها را معطل کرده بودند و چند ساعتی بدون اینکه کسی را برای دیدار ببرند همانطور گذشته بود. ولی بالاخره او را به اتاقکی راهنمایی کرده بودند بعد هم پسرم باچند تن همراهی وارد اتاق شدند. البته این دیدار چند ساعت بیشتر طول نکشیده و آن افرادی که همراه پسرم آمده بودند دائماً آنجا حضور داشته اند و اجازه نداده بودند که ملاقات آزادانه ای صورت بگیرد.
سوال: لطفاً بفرمایید چه حرفها و صحبتهایی بین آنها رد و بدل شده بود؟
همانطور که گفتم با وجود آن افرادی که همراه پسرم به اتاق ومحل ملاقات آمده بودند آن دو نتوانسته بودند آزادانه حرفهای خود را بزنند. و بیشتر صحبتهایشان حول احوال پرسی و جویا شدن پسرم از احوال خانواده و اقوامش شده بود.
سوال: آیا شوهرتان از چگونگی پیوستن محمد به مجاهدین ازاوسوال کرده بود؟
بلی، گفته بود که آنها جزء اسیران ثبت نام نشده بودند وسران آنها برای جذب نیرو به اردوگاه آنها رفته بودند وآنها را به پادگان اشرف منتقل کرده بودند.پسرم فکر می کرده می توان از طریق آنها خبری از خودش به مابدهد ویا اینکه زودتر آزاد شود گرچه من فکر می کنم این وعده هایی بوده که مجاهدین به آنها داده بودند. وآنها را در دام خود گرفتارساخته اند.
درفرصتی که آندو پیدا کرده بودند و دور از چشمان همراهیان، پسرم خواهان بازگشت به ایران شده بود واین را به پدرش گفته بود ولی این گروه ازخدا بی خبر تا بحال مانع این کار شده اند گرچه پدرش این آرزو را به چشم خود ندید و من امیدوارم تا روزی پسرم را درجمع خانواده ببینم. سوال: بفرمایید روحیه ی همسرتان پس از دیدار پسرش چگونه بود؟
 خیلی خوشحال بود ازاینکه پسرش زنده است وخیلی امید وار بود که بتواند از طریق انجمن نجات پیگیر این باشد که اسباب آزادی اورا فراهم کند.ودراین خصوص اقداماتی راهم انجام داده بود ولی تاکنون مثمر ثمر واقع نشده وتابحال نتیجه نداده است.
سوال: می توانید یک نمونه ازاین اقدامات را برای ما بیان کنید؟
کاری که اوکرد نامه نوشتن به مجامع حقوق بشر وصلیب سرخ بود.اودردیداری که بانمایندگان صلیب سرخ دریزد داشت نامه ای به پسرم نوشت ونامه ای هم به نمایندگان صلیب.اودرنامه نوشته بود که چگونه می شود اسیری را که نمایندگان صلیب سرخ اجازه دیدن وثبت نام آنها را نداشته اند بدون اجازه صلیب از اردوگاه خارج کنند وبه جای دیگر ببرند.اگر صلیب سرخ آنها را دیده بود وازآنها ثبت نام بعل آورده بود آنها احساس امنیت جانی می کردند وحاضر نمی شدند که برای فرارازشرایط بد اردوگاه عراق به دام مجاهدین اسیر شوند.
سوال: جناب آقای زارع زاده بعنوان صحبتهای پایانی  نظر شما درمورد آینده فرقه چیست؟ وسرانجام آنها به کجا ختم خواهد شد؟
خوب من فکر می کنم که آنها به نقطه ی پایان خود رسیده اند.رهبران فریبکار فرقه مثل مریم  که خود درکشورهای اروپایی بسر میبرد و یا مسعود که معلوم نیست در کدام سوراخی خزیده و حتی جرات رویارویی با نیروهای خلص خویش را ندارد دیگر دروغی برای گفتن ندارند.دیگر نمی توانند با مکر و فریبهایی که چندین سال است با آن جوانان این مملکت را فریفته اند گول بزنند. بقول معروف کفگیرشان از دروغگویی به ته دیگ خورده.دیگر جنایت اینها برکسی پوشیده نیست.
ظلم و ستمی که درحق نیروهای خود روا داشته اند هرانسان آزاد اندیش را بستوه می آورد لجاجتهای این جنایتکاران برای باقی ماندن دراشرف باعث درگیری و کشته شدن تعداد زیادی ازآنها شد اینک نیز به بهانه های واهی ساکنان لیبرتی را وادار به اعتصاب غذا میکنند. چرا؟ برای اینکه ادامه حیات ننگین مسعود ومریم در خونریزی هرچه بیشتر است.
الان افرادی راکه به کشور آلبانی نیز منتقل شده اند رها نمیکنند و به گفته خویش می خواهند آنجا اشرفی دیگر بنا کنند زهی خیال باطل چرا مسعود و مریم غرق در توهمات شده اند واین چیزی نیست که از کسی پنهان باشد اما همین افراد منتقل شده وقتی سایه ی سنگین رهبران را برسرخویش نمیبینند خواستار جدایی از این فرقه ضاله شده اند.
اما درخصوص ملت و دولت عراق  آنها هم از اینها به ستوه آمده اند و خواستار خروج آنها از خاکشان هستند. اگر سازمانی که تا چندی پیش درلیست گروههای تروریستی بوده و حالا با پرداخت دلارهای بی حد و حساب به سناتورهای آمریکایی وانگلیسی ازلیست سیاه خارج شده اند، مشکلی برای شهروندان اروپایی وآمریکایی ندارند پس چرا آنها را بخاک خویش راه نمیدهند؟ چرا درپذیرش آنها اینقدر تعلل میکنند؟ چرا برای پذیرش تعداد اندک و انگشت شمار آنها شرط و شروط میگذارند؟
زیرا آنها بخوبی میدانند که مجاهدین که شالوده کارشان با جنگ و ترور و خون ریزی بنیان شده نمی توانند یک شبه و به یک باره ترک خوی ددمنشانه خویش کنند کما اینکه اخیرا هم در کنفرانسی مسئولین ما را به ترور تهدید می کنند واین خوی نظامی گری خویش را رها نکرده اند.
بنابراین عراق هم تحمل آنها را درخاک خویش ندارد خوب حق آنها است مگر درحق ملت عراق کم جنایت کرده اند؟
من امیدوارم با برچیده شدن این فرقه و بازگشت کسانی که علاقه به بازگشت به ایران عزیز را دارند برای همیشه اسم مجاهدین از سر زبانها بیافتد گرچه آثار جنایتهایی که درحق ملت ایران روا داشته اند در تاریخ برای همیشه ثبت و ضبط شده است.
خانم و آقای زارع زاده از شما کمال تشکر را داریم از اینکه ما را در جمع صمیمی خود پذیرفتید. ما هم مثل شما امیدواریم که با تحقق این امر روزی شاهد بازگشت فرزندتان به جمع خانواده باشیم.
 

خروج از نسخه موبایل