ما به این خاطر می گوییم گروگان فرقه رجوی بودیم – قسمت دوم

آری فرقه رجوی برای حفظ گروگان ها از دو ابزار استفاده می کرد سر به نیست کردن و اعدام نمودن، که قبول این سرنوشت تلخ، برای اعضای ناراضی بسیار ترسناک و سخت بود.  به همین خاطرمعترضین در مرحله ای از تداوم شکنجه ها میشکستند و در قرارگاه اشرف به خواسته های رجوی تن می دادند تا مشمول این دوعقوبت ترسناک نشوند. سازمان در این خصوص پیچیدگی رفتاری خودش را داشت. مسئولین فرقه رجوی در شرایط پیش آمده به گروگان ها انواع وعده های سر خرمن می دادند و اعضای سازمان فکر می کردند به آن گفته ها عمل خواهد شد.
به عنوان مثال: اگر عضوی قصد داشت جدا شود  بلافاصله فرماندهان زن طی ملاقاتی با فرد فوق می گفتند برادر (مسعود رجوی) خواسته تا شما حتما از این مرحله عبور کنید و مشکل شما هم حل خواهد شد و سازمان(مسعود) بنحوی در صدد است  راه رفتن شما به اروپا را باز کند و در اولین اکیپ شما را به خارج ببرد. بی شک اگر در چنین شرایطی در سازمان گیر افتاده باشید می فهمید که من چه می گویم و ترفندهای فریبکارانه فرقه چگونه بوده است. عضو سازمان براستی نمی دانست چه تصمیمی برای خود بگیرد از سختی راه فرض شده می ترسید شاید بعد از سه سال تحویل عراقی ها می شد و یا اینکه درقسمت اسکان قرارگاه اشرف (زندان جدا شده ها) سر به  نیست می گردید. خود من شاهد بودم که نفرات چگونه به خاطر ترس، بهترین سالهای زندگی خود را در اشرف می گذراندند و هر موقع کسی را برای نشست صدا می کردند چگونه با واهمه زیاد، دوستان نزدیک اش را درجریان قرار می داد که اگر نیامدنی!! در کار بود حداقل آنها از مسئله واقف باشند.
یک روز یادم است که  فرد تخت پائین ام را ساعت 2 شب صدا کردند وآن دوستم که الان هم در آن تشکیلات اسیر است مرا درحال لباس پوشیدن صدا کرد وفقط  تنها توانست بگوید که " مرا میبرند"
 آقای فتح الله اسکندری که امروز در استان زنجان زندگی می کند یک شب آمد به نزد من وگفت که درجریان باش مرا میبرند!
این شمه ای ازوضع درونی همان تشکیلات آهنی بود که رجوی راه انداخته بود اما در بیرون ساز دیگری می زد ونمیگذاشت که کسی به ماهیت قضایا پی ببرد!
گذر تاریخ همه چیز را برای مردم ایران روشن خواهد کرد و اقدامات سرکوبگرانه  رهبری فرقه رجوی علیه اعضای دربند اسارت که امروز در لیبرتی، اورسواز فرانسه و سابق در کمپ اشرف نگهداری شده اند مسلماً آشکار خواهد شد .  شاید امروز بعضی از حامیان این فرقه در اروپا و امریکا سخن ما اعضای جداشده را جدی نگیرند ویا تنها  به منافع موهوم فردای خودشان اهمیت بدهند، اما روزی فراخواهد رسید که خود آنها این سخن را به زبان آورند که در داخل تشکیلات فرقه رجوی،  نفرات اسیر خواسته های نفسانی مسعود ومریم بودند و هنوز هم هستند شاید بعضی حامیان سازمان نیز، که سران فرقه با پولهای نفت  صدام حسین و با مزدوری به این وآن، برای جمع آوری امضای طومارهای الکی دور رجوی ها جمع شده اند، روزی سرشان به سبب عدم شناخت از ماهیت پشت پرده فرقه رجوی به سنگ بخورد و با گروگان های رها شده از فرقه رجوی هم صدا شوند که البته آن روزهم انشاالله دور نیست .
آری، با بسته شدن درب اشرف درسال های اول 70، خودشان اعلام کردند که انقلاب درونی مجاهدین "بیرونی" شد ماها آن موقع متوجه این قضیه نشدیم وگرنه ما هم مثل آن دوهزارنفر که درسال 69 جدا شدند همان موقع جدا می شدیم ودیگر سالها در گرو فرقه رجوی نبودیم.
 بلی حمایت کامل صدام از رجوی، وی را به گروگان گیری ماهری تبدیل کرد که  توانست نفرات هوادار و غیر هوادار را از گوشه و کنار دنیا پیدا کند و توسط رابطین مخصوص، افراد را اعزام به عراق میکردند و به این رابط ها هم مبلغی از طرف فرقه رجوی پرداخت می شد تا به افراد بی خبر و فریز شده سالیان قبل این مسئله را القا نماید که از درب سازمان هنوز هم افرادی وارد میشود تا آنها روحیه نداشته خود را نبازند.
 رجوی از سیه دلی، آنان را غیر قانونی وارد عراق می کرد تا در صورت تعارض به آنها بفهماند که در صورت اراده کردن برای برگشت و خروج از عراق با زندان 8 ساله آنهم در ابو غریب به سبب ورود غیرقانونی به عراق مواجهند.قربانی بعد از ورود به اشرف متوجه میشد که در آنجا نه از  تماس تلفنی و یا رد و بدل نامه با خانواده ودوستان خبری هست و نه از زندگی نرمال که موقع فریب به او وعده شده بود. به همین خاطر گروگان ناچار بود که بطور ظاهر هم که شده، با هر وعده نیم بندی هم راضی شود تا به فرصت های پیش رو بیشتر بیندیشد. بعد از این مرحله نیز طوری برای او برنامه ریزی می کردند که وی در گیرودار کار روزانه و خستگی و جابجایی های مکرر یگانی از سکون خسته نشده باشد. و برای این کار گاها مسئول مربوطه نفر را به جای دیگر منتقل می کردند که دیگر جلو چشم او نباشد که وعده داده شده را از آن مسئول کسی پیگیر شود و گروگان ناچار بود منتظر شرایطی دیگر باشد درآن موقع سران فرقه تلاش می کردند که با القائات خود، فرد را ازدرون تهی سازند.
 نفس کشیدن برای عضو سازمان بسیار سخت تر میشد درمواردی اسیر گروگان ناچار بود مثل کریم پدرام، خدام الله کرم، حجت عزیزی دست به خودکشی بزند و بر زندگی سخت خود پایان دهد. همچنین اگر فردیکه بطور قانونی وارد عراق نشده و زندان ابوغریب تهدیدی برای او نبود، اوهم به طرق مختلف سربه نیست میشد که  فرهاد طهماسبی، ترابی و… از جمله آنها هستند.
همه اعضای سازمان بهتر می دانستند که همواره  منظور از ضوابط تشکیلات یعنی تن دادن به خواسته های رهبران ومنظور از اصول انقلاب ایدئولوژیک نیز یعنی تن دادن به ارزش های ضدانسانی انقلاب درونی این فرقه، لذا رهبری سازمان  در پیام های خود بمناسبت خودکشی افرادی که نمیشد خبر آن را کتمان کرد، آنها را موصوف به وجود لیبرالیزم در تار و پود وجودشان و نداشتن اعتقاد به فرهنگ و پایداری مجاهدین میکرد تا بدین وسیله پیام لازم را به دیگران بدهد.
برای مثال:  کامران بیات از جمله اعضایی بود که همیشه با سران فرقه سر جنگ داشت. آن زمان قرار بود نشست های به نام دیگ برپا شود و کامران ملتزم میشود باز در قرارگاه (حبیب – بصره) بماند.  ولی ناباورانه  بعداز چند روز اعلام میشود که او ایست قلبی کرده و مرده است!؟. کریم پدرام بعداز نشست های دیگ در بین راه خودکشی کرد چرا؟
یا دوست دیگرم فرهاد طهماسبی که  اهل قزوین بود بعداز جدا شدن از ما و با وجود اینکه  چشم های ایشان به دود گاز… غیره  شدیداً حساس بود، علیرغم توصیه ی پزشگان، به آشپزخانه یک سیستم دیگر انتقال یافت! مدت زیادی او را ندیدم وفکر میکردم که به خارج اعزام شده اما بعدها ازطریق یک دوستی که با طهماسبی دریکجا بود فهمیدم که  سربه نیست اش کرده اند واین دوست من گفت که تو هرگز فرهاد طهماسبی را نخواهی دید وسرانجام بعد از پافشاری من، اعلام کرد که نامبرده درهمان آشپزخانه محل کارش سر به نیست شده است!   
با این توصیفات،  گروگان ها دراردوگاه فرقه رجوی  راهی  جز تن دادن به خواسته های فرقه رجوی ندارند، اگرچه اکثر آنان با آرزوهای شیرین به قلعه اشرف وارد شده اند اما بعد از چند ماه  با دیدن مناسبات فرقه ای انگیزه های خود را از دست رفته دیده و خواهان جدایی شده اند. وچون مسیر را بسته  و خطرناک دیدند ناچارشدند که زندگی خود را با حالت پاسیو در مناسبات فرقه ای بگذارند.
ادامه دارد…
سیروس

خروج از نسخه موبایل