گفتگویی دوستانه با آقای محمد آق آتابای

سازمان مجاهدین یک فرقه تروریستی به تمام معناست که در هیچ قانون و قاموسی نمی گنجد

آقای آتابای یکی از دوستان و همکاران وفادار انجمن نجات است که سالیان در کسوت متصدی و مسئول دفتر انجمن استان گلستان مشغول بکار است. ایشان که خود چون دیگر خانواده های، خانواده بزرگ انجمن نجات عزیزی در بند و چنگال تشکیلات فرقه رجوی دارد. فراتر از حد و حدود های عام روزگار، کمر به خدمت دیگر خانواده های استان خود نموده است تا شاید روزی روزگاری گم شده ی خود را نیز باز یابد.
فرصتی پیش آمد تا با این دوست گرامی صحبتی داشته باشیم و تلالو عواطف برادرانه اش را از زبان او بشنویم.

حسینی: باسلامی گرم خدمت دوست عزیزمان آقای محمد آق آتابای، ابتدا خواهش میکنم مختصری از خودتان، خانواده محترمتان و برادرتان که در بند فرقه رجوی است بگویید.
آقای آتابای: با سلام خدمت شما و کلیه زحمت کشان انجمن نجات که زحمات زیادی را برای نجات جان انسانهایی که بیش از سه دهه در زندان سازمان مجاهدین بسر می برند می کشند.
بنده به همراه خانواده ام در روستایی در اطراف گنبد کاووس زندگی ساده ایی داشتیم که متاسفانه در سال 1366 فرقه ضدبشری مجاهدین (مسعود رجوی خائن) برادر عزیزم حمید، که اسیر نیروهای بعثی شده بود را اغفال نموده و به ورطه ناکجا آباد گروه تروریستی خودش برد و از آن تاریخ به بعد هیچ گونه خبری از او نداشتیم.
برادرم انسان بسیار ساده ای بود، در دهه 60 زندگی ما به سختی می گذشت و از نظر مالی درسطح خیلی پائینی بودیم. برادرم در شیفتهای بعد از ظهر  و بعد از ساعات تحصیلش، در یک مغازه شیشه فروشی بطور پاره وقت کار می کرد و درآمد آنرا به پدرم می داد تا کمکی برای معاش خانواده باشد.
برادر عزیزم حمید،  قبل از خدمت انسان ساده و متدینی بود و حتی قصد داشت به همراه جمعی از دوستان و هم محله ایی ها، پایگاه بسیجی در محل راه اندازی کند. متاسفانه جنگ تحمیلی بود و خدمت به مملکت… که وی  داوطلبانه عازم جبهه های جنگ شد و به اسارت نیروهای بعثی در آمد.

حسینی: به نظر شما برادرتان چرا و چگونه جذب سازمان مجاهدین شد؟
آقای آتابای: حمید آدم ساده و احساسی بود، مطمئنم که فریب حرفها و دروغهای سران فرقه رجوی را خورده است. اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق  داستانهای خودش را دارد، که شاید خیلی از خوانندگان این متن بهتر از من آنها را شنیده و خوانده باشند. به هر حال هر چه بود، شکنجه و تحقیر و… نیروهای بعثی صدام بود. نمی دانم چرا… ولی شاید همین سادگی حمید بود که او را اسیر دام فریبنده رجوی کرد… شاید، توی عالم سادگی خودش، به فکر میانبری برای فرار از اسارت بود. آخه شنیده ام، سران فرقه رجوی به آنها گفته بودند، مدتی پیش ما بمانید اگر نخواستید ما خودمان شما را به ایران می فرستیم.
من شاید این سئوال شما را خیلی خوب نتوانم جواب دهم، ولی یک چیز را خیلی خوب می دانم و آن اصالت خانواده ام و به خصوص برادرم حمید است. حمید به هیچ وجه همانند سران فرقه رجوی دنبال مقام و منصب نبود. که بخواهد یک فرقه ضدبشری را انتخاب کند. یقیناً می توانم بگویم: حمید غافل شد و به اینصورت گرفتار سازمان مجاهدین شد.

حسینی: نظر شما و خانواده محترمتان در رابطه با سازمان مجاهدین چیست و آن را چطور می بینید؟
آقای آتابای: سازمان مجاهدین یک فرقه تروریستی به تمام معناست که در هیچ قانون و قاموسی نمی گنجد. مسعود و مریم رجوی که سرکردگان آن می باشند به غیر از جاه طلبی به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند و حاضرند همانطور که در این راه جان چندین هزار نفر را گرفته اند بازهم این کار را ادامه دهند. تمامی اهداف موهوم  و اعمال تروریستی آنها پوچ و بی هدف است. تمام مردم جهان به خصوص مردم عزیز کشورمان این را بخوبی درک کرده اند که این فرقه دیگر هیچ معنا و مفهومی ندارد.  برای من و خانواده ام فرقه تروریستی رجوی مصداق ننگ بشریت است و بس…

حسینی: چرا فکر می کنید برادرتان اسیر تفکرات فرقه ای تشکیلات رجوی است؟ چرا برای آزادی او تلاش می کنید؟
آقای آتابای: از آنجائیکه ما ایرانیها و به خصوص  اعضای خانواده ما  بسیار انسانهای احساسی می باشیم و دلسوز هم هستیم، می دانم که برادرم نیز خارج از این گردونه نیست. ولی متاسفانه سران فرقه رجوی آنچنان بر روی ذهن او کار کرده اند که او تا این مدت (27 سال) در اسارت فرقه رجوی باقی مانده است. آزادی و آزاد زیستن حق هر انسانی است و از آنجا که برادرم ناخودآگاه گرفتار این فرقه تروریستی شده است  و سران آن این موهبت الهی را از او گرفته اند،  بر خودم واجب می دانم که نه تنها او بلکه برای آزادی تمامی کسانی که در این سازمان مخوف گرفتار شده اند تلاش کنم. وقتی پای صحبتهای کسانی که از دست جنایتکاران فرقه رجوی رهایی یافته اند      می نشینم و با آنها صحبت می کنم. کلامی جز ظلمی که بر تک تک آنها رفته است، وجود ندارد. بازتاب خاطرات تلخ آنها، تصویری از چهره رنجور برادرم را بر پرده تخیلاتم به نحوی منعکس می کند که  قلیان عاصی عواطفم را باید با اشکی که از گوشه چشمانم جاری می شود، تسکین دهم.  بنابراین از من نپرسید چرا برای آزادی برادرم  تلاش می کنم؟ این حسی است که از اعماق وجود و اصالتم سر برآورده است و تا آخر می رود که آنها (فرقه رجوی) نباشند…  

حسینی: لطف کنید مختصری از فعالیتهایی که داشته اید را برایمان توضیح دهید؟
آقای آتابای: من از سال 1382 که با کاروان خانواده هایی که برای دیدار فرزندانشان به عراق و قرارگاه اشرف می رفتند، همراه بودم و با فعالیت انجمن نجات آشنا شده و با آنها همکاری نمودم.  بعد از آن نیز 6 بار دیگر با خانواده هایی که فرزندان آنها در چنگال فرقه رجوی گرفتار هستند به جلوی پادگان اشرف رفتم. هیچ وقت یادم نمی رود، نوبت اولی که عازم عراق بودم ، دختر بزرگم هنوز 40 روزه بود.  ولی برای آنکه برای رهایی برادرم تلاشی کرده باشم، این امر را قبول کردم و عازم شدم.
چند بار خانواده ها را به دیدار نمایندگان صلیب سرخ در دفتر آنها به تهران بردم، از آنها به استان خودمان دعوت نمودم و همایشی در این زمینه برگزار نمودم که خیلی مثمرثمر بود و بسیاری از خانوادهایی که عزیزانشان اسیر فرقه رجوی در عراق بودند، نامه هایی را به صلیب سرخ دادند که به دست عزیزانشان رسانده شود.
در تجمع ها و همایشهایی که جلوی سفارت انگلیس و فرانسه در تهران برگزار شد،  به اتفاق سایر خانواده ها شرکت داشتم. در اواخر سال 1391 به اتفاق سه خانواده دیگر و به نمایندگی از 3000 خانواده ایی که چشم انتظار فرزندانشان می باشند در اجلاس حقوق بشر در کشور سوئیس شرکت نمودم تا صدای خانواده ها را به جهانیان رسانده و ظلم و ستم سران فرقه رجوی را فریاد بزنیم.
در این سفر با نمایندگان مختلفی از جمله احمد شهید و نماینده خانم پیلای(نماینده حقوق بشر جهانی) و… که هیچ اطلاعی از جنایات فرقه رجوی نداشتند، آشنا شدیم  و اسناد جنایات این فرقه ضدبشری را به آنها ارائه دادیم. حضور در نمایشگاههای متعددی از جمله نمایشگاه دگردیسی در فرقه رجوی از دیگر فعالیتهایم است که با هدف افشاگری جنایات فرقه رجوی در بین نخبگان و دانش پژوهان بود. شاید جالب و شنیدنی باشد که بگویم در جریان نمایشگاه ها با دانشجویانی هم صحبت می شدم که می گفتند: " ما اصلا فکر نمی کردیم سازمان مجاهدین چنین جنایاتی انجام داده باشد،  ما تلویزیون آنها را می دیدیم  و حتی نزدیک بود برای ادامه تحصیل و یا کار بهتر با آنها تماس بگیریم، و خدا را شکر که فهمیدیم و در تله آنها نیافتادیم."

حسینی: سئوالی می پرسم و دوست دارم به صراحت جوابم را بدهید. از این همه پیگیری خسته نشده اید؟
آقای آتابای: من به شخصه به هیچ وجه در راه رهایی زندانیان فرقه رجوی خسته نمیشوم و هر زمان که می شنوم یکی از زندانیان این گروه تروریستی از آن رهایی یافته خدا را شکر کرده و خیلی خوشحال می شوم.  شما مطمئن باشید که دشمن من، مسعود و مریم رجوی هستند که در نهایت خسته خواهند شد و ما خانواده ها فرزندانمان را از چنگال آنها رها خواهیم کرد. آزادی هر نفر از فرزندان خانواده هایی که چشم انتظار هستند من را پر انرژی و سرزنده تر می کند. زیبایی دیدن  لبخند خانواده ای که از فرزندش خبردار می شود نشاط آور است. من و ما برای زندگی خلق شده ایم ، مردگی و بندگی و اسارت در قاموس ما جایی ندارد، در پی آن هم نیستیم، ولی اگر او سراغ ما بیاید باید دفع شر کرد. فرقه رجوی برای خانواده هایی چون خانواده من، شری است که باید تا آخر و دفع آن از پای ننشینیم.

حسینی: اگر بخواهی جمله ای خطاب به رجوی بگویی، چه می گویی؟
آقای آتابای: رجوی، ای جنایتکار زمانه، عمر نکبت بار تو پایان یافته است و هر چقدر که تلاش بیهوده می کنی، فایده ایی ندارد.  به یاری خداوند کاخ پوشالی تو فرو ریخته شده است. بچه های ما در زیر آوارهای آن گرفتار شده اند و انشاءالله به یاری امام حسین (ع) تک تک آنها را از ورطه ایی که گرفتارشان کرده ایی بیرون خواهیم کشید.  بدان که نام کثیف تو دیگر در ذهن هیچ کس نمانده و نخواهد ماند.

حسینی:  شما علاوه بر درد و غم خود، سنگ صبور بسیاری از خانواده های هم استانی خود نیز هستید. از کجا انرژی می گیرید؟ خواسته آنها چیست؟
آقای آتابای: بعد از صحبت و گفتگو با خانواده هایی که فرزندان آنها در فرقه رجوی گرفتار شده اند، خسته نباشیدی که به من می گویند، بزرگترین انرژی است. وقتی خبر رهایی یک نفر از فرقه رجوی را می شنوم تا چند روز خوشحال و شاد و سرحال هستم.
تنها خواسته خانواده ها ملاقات و دیدار با فرزندانشان که در زندان رجوی خائن بسر می برند، می باشد. این درخواست که ابتدایی ترین حقوق هر فرد است، را به اتفاق دیگر دوستان  نزد بالاترین مقام حقوق بشری جهان در مقرسازمان ملل درسوئیس عنوان کردیم. خواسته خانواده ها که ملاقات با فرزندانشان  ولو به مدت 1 ساعت بود را به اطلاع آنها رساندیم. ولی تا کنون هیچ جوابی دریافت نکرده ایم.
گو، شعار حقوق بشر با تمام ابهت و جنجالی که به راه میاندازد. وقتی به درون آن میرسی چیزی جز ریا کاری، در کالبدی منقش به شعار به شما عرضه نمی کند.

حسینی:  حرف اصلی شما و خانواده آق آتابای خطاب به برادرتان چیست و از او چه می خواهید؟
آقای آتابای: درخواست خانواده ما و به خصوص مادر عزیزم که در بستر بیماری است و پدر بزرگوارم که بعد از اسارت برادرم کمرش شکست و زمین گیر شد، این است که حمید به خودش بیاید و لحظه ای به خانواده اش فکر کند و بداند و مطمئن باشد که ما برای دیدار با او لحظه شماری می کنیم. من از همین جا به برادرم حمید و تمامی حمیدهای دیگر می گویم که فرقه تروریستی رجوی یک فرقه ضد بشری است که افکار شما را دزدیده و از شما بعنوان ابزاری برای رسیدن به امیال و جاه طلبی پوشالی خودش استفاده می کند. به خود بیائید و به خانواده که کانون گرم شماست فکر کنید و همانطور که سایر دوستان شما توانستند خود را نجات داده و در سلامت کامل به اتفاق خانواده هایشان زندگی آرامی داشته باشند، شما نیز خود را از چنگال این شیطان روزگار نجات دهید و پدر و مادرهایی را که چشم انتظار شما هستند را از وجود خودتان سیراب کنید که این تنها درخواست آنهاست.
به امید آزادی تمامی زندانیان فرقه رجوی
از شما و مسئولین انجمن نجات که این فرصت را به من دادید تا به عنوان عضو کوچک خانواده بزرگ انجمن نجات گوشه ایی از صحبتها و دردد لهای خانواده های آسیب دیده از فرقه رجوی را به اطلاع مردم برسانم تشکر و قدردانی می کنم.
حسینی:  با تشکراز شما دوست گرامی که منت گذاشته و به سئوالات ما پاسخ دادید. انشاءالله به زودی چشم شما به سیمای برادرتان روشن شده و روزهای با هم بودن را مجدداً با هم تجربه نمائید.

خروج از نسخه موبایل