بغلش کردم و بوسیدمش آن جانباز چشم انتظار را

وارد انجمن که شدم دیدم چهره ای آشنا که خود جانباز دردکشیده جنگ تحمیلی است درحین گفتگو با آقای رضا رجب زاده عضو جدید رها شده ازچنگال رجوی است. آقا پرویزکه خود برادرش جمشید را دراسارت رجوی دارد از بدو تاسیس انجمن نجات گیلان مصرانه برآن بود که به اتفاق سایرخانواده های چشم انتظار برای رهایی برادرش وحداقل برقراری یک دیدار ولو چند دقیقه ای به عراق ناامن سفرکرده ودرمقابل اسارتگاه اشرف تحصن کند و اسم جمشیدعزیزش را فریاد کند شاید که این فریاد به ثمرنشسته وایشان بتواند گمشده اش را برای خانواده چشم انتظار و رنجکشیده گلیک خود به ارمغان بیاورد. حقیقت تنها موردی بود که شخصا با وجود عزم جزم وی با اعزامش به عراق ناامن ومشکلاتی که فرقه رجوی برای خانواده ها درپشت سیم خاردارها ایجاد میکند مخالفت کردم.آخرطاقت نداشتم ایشان با وضعیت نامناسب جسمی متاثر از بمباران شیمیایی دوران جنگ تحمیلی به عراق بروند وبا ارجیف واهانت واحیانا چوب وچماق وپرتاب سنگ وقلوه سنگ گماشته های رجوی مواجه بشوند و برایم شرمندگی بماند.
آقا پرویزهم که توضیحاتم را دلسوزانه ومنطقی دیده بودند بزرگوارانه اجازه دادند که هربار اسمشان را از لیست خانواده های اعزامی به اسارتگاه اشرف حذف بکنم ولیکن مصر بودند که  حداقل نامه ای ازایشان درسایت نجات اطلاع رسانی شود شاید که ازدیوار قطورسانسور و کنترل دستگاه فریبنده رجوی به گوش جمشید برسد. ازقضا نامه درسایت نجات درج شد وبه گوش جمشید هم رسید ولی با سانسور و دروغ و وارونه گویی بتوسط سران تشکیلات رجوی که نامه از پرویزنیست ومنتسب به او است و بااین سناریوی نابخردانه با دستورتشکیلاتی جمشید را وادارکردند که درتلویزیون خود نمایشی را که برایش ترتیب دادند را اجرا کند وچنین شد که جمشید تحت فشارقرارگرفته تشکیلات مافیایی رجوی با بی میلی که لکنت زبان گرفته بود مدعی شد که نامه ازخانواده ام نیست ومنتسب به برادرم پرویزاست!!؟
همان ایام که بهار1388 بود فیلم ویدئویی جمشید را نشان آقا پرویزدادم. آقا پرویز سه مرتبه با مشاهده فیلم وچهره  درهم جمشید که بعداز21 سال داشت تماشایش میکرد فقط وفقط اشک می ریخت واصلا توجهی به آنچه که برایش دیکته کرده بودند تا تکرارکند نداشت وزودی ازمن قلم وکاغذ خواست تا علیه این خیمه شب بازی رجوی موضع بگیرد وچنین هم کرد ونامه اش بقرارزیردرسایت نجات درج شد.

"جمشید لقمانی، چرا به ایران باز نمی گردی
منبع:  خانواده های اعضاء
بخش ها: ارتباط با اسیران فرقه
شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۸
از: پرویز لقمانی
به: جمشید لقمانی

جمشید عزیز سلام. حالت خوبه چطوری؟ حال همه ما خوب است و همیشه جویای حالت هستیم بدان که فکرتو از فکر ما بیرون نخواهدرفت و همیشه به یادت هستیم اگه از حال خانواده ات جویاباشی همه حالشان خوب است از خواهرانت معصومه – مریم –رقیه –نسرین و بردرانت خودم پرویز، فریدون و محسن و زن داداشت فریبا همه خوب هستند اما گفته بودم که پدرت فوت کرده اما مادرت حالش خوب است راستی حال دوستان شما محمد رضا نوربخش و صفر علی موئد هم خوب و خیلی سراغ شما را می گیرند و انتظار بازگشت شما را به ایران دارند و اون سری هم که نامه نوشتیم ما برات نوشتیم هیچ چیز الکی نبود چرا باور نداری که نامه را ما نوشتیم به خدا خودمون نوشتیم و این هم دومی است که می نویسم اگه دوستت نداشتیم برایت نمی نوشتیم و ایران هم به شما عف داده است شما هیچ مشکلی ندارید شما شاکی خصوصی ندارید پس چرا به ایران باز نمی گردی و بدان ما منتظرت خواهیم بود و برایت همیشه آرزوی پیروزی و موفقیت داریم.
والسلام
دوستدار همیشگیت پرویز"

با وجودیکه بیرون ازانجمن یک کارضروری شخصی داشتم به جمع صمیمی این خانواده با آقای رضا رجب زاده پیوستم وآقا پرویز جانبازرا بغل کردم وبوسیدمش. آقا پرویزداشت برای آقا رضا درد دل میکرد وازسالیان ارتباطش با انجمن وحقیرتعریف وقدرشناسی میکرد.  درمقابل تا جایی که فرصت اجازه میداد آقا رضا نیزکه سالیان با جمشید هم یکان بود ودرامرکارخدماتی وپشتیبانی (کارهای سخت وطاقت فرسا که حکم بیگاری داشت) هم دوش وسایه به سایه با جمشید بود خاطراتی هرچند تلخ برای آقا پرویز و دو خواهرهمراهش تعریف کردند ودرپایان با آرزوی رهایی تمام اسیران لیبرتی ازجمله جمشید با همدیگرخداحافظی کردند.

خروج از نسخه موبایل