بصیرت بازیافته – قسمت اول

خاطرات عضو پیشین فرقه مجاهدین؛ علی  پوراحمد

با حضور بیست و پنج ساله در فرقه تروریستی رجوی با تنی خسته و با خاطراتی تلخ و در عین حال آموزنده از روی خواست قلبی با دلی عاشق به همنوعانم دست به قلم بردم شاید که اندکی بتوانم برای مخاطبانم خصوصا نسل جستجوگرجوان ومشتاق بصیرت  که میتوانند درمعرض فرقه هایی متفاوت ازجمله فرقه مخرب وخانمانسوز رجوی قراربگیرند وازجوانب مختلف آسیب ببینند, مفید واقع شوم.
اساسا ساختار فرق با هرانگیزه و با هراساسنامه نا داشته ای مبتنی است بر فریب و نیرنگ و دجالیت مدرن!. نه بویی از سیاست برده اند و نه از خلق و انقلاب. نه عاطفه و نه احساس و نه خانواده.
دراعماق ذهن و ضمیر و مخیله شان سیاسی نیستند بلکه سیاست پیشه اند و تاجرمآب.
با هویت و شخصیت و گوهر وجودی انسانها در می آمیزند وبه بازی می گیرند تا که به مقصود پست و حقیرخود یعنی جاه و مقام و برتری نابرابر برهم نوع خویش نایل شوند. وه که چه دنیای حقیری! تف وهزار باره تف
با دید و عینک جاه طلبی تماما سراب می بینند وشراب می نوشند یا که شراب می نوشند و آنگاه سراب می بینند که در بن ومحتوا هردو جورش یک جوراست.
دراین دید و ایدئولوژی فرقه ای رجوی ید طولایی دارد ودراین گرداب ومرداب نفس گیرسی وپنج سال است بسا که خزئبلات بافته است. درمیان توده های مردم سالیان هست که با خروج از گردونه تغییر وانقلاب ودرغلطیدن به تفکرات فرقه ای به سبب افراط درجاه طلبی و به تبع آن وطن فروشی به بیگانگان، نه تنها جایگاهی ندارد بلکه از دید همان خلق که سنگ آنرا با دجالیت تمام به سینه میزند به قهر انزوا رسیده است.
هرچند بهترین لحظات عمرم را ولوبا نیت خیر و نوعدوستی و آزادیخواهی وعشق به مردمان خود , ناخواسته پای مطامع جاه طلبانه رجوی به تباهی گذراندم ولیکن با یک دید روانشناسانه باورعمیق دارم که گذشته اصالت ندارد وحسرت و زانوی غم بغل گرفتن و ازلت وکناره گیری وانفعال وپاسیویسم , بی فائده و همانا تن دادن به خواست عاملان وسران فرقه ها است.
آینده نیزدرراه است وساخت آن میتواند با همت واختیارمان هرآنطورکه میخواهیم رقم زده ومسیرش را همواربنماییم. پس عقل ومنطق حکم مینماید که حال را دریابیم  تا با توسل به تجارب واندوخته ها , آینده ای مطلوب وزیبا به تملک خود درآوریم. بنده نیزبا این ایده ومنطق برآمده از اصول وچارچوب روانشناسانه ودرعین حال انسانی وبرحسب وظیفه واحساس مسولیت برآن شدم که به مخاطبانم خصوصا نسل جوان حاضروآیندگان از خاطرات حضورم دریک فرقه مخرب کنترل ذهن وتبهکار و تروریستی سخن بگویم ودرمنتهای صداقت به انتقال تجاربم وهرآنچه برمن گذشته است درآگاهی رساندن به شما , اهتمام ببخشم.

پیدایش سازمان مجاهدین خلق
متاثرازقیام تاریخی پانزده خرداد 1342 سه جوان روشنفکرمسلمان بنامهای محمد حنیف نژاد, سعید محسن وبدیع زادگان ودرمقطعی کوتاه عبدالرضا نیک بین رودسری که ازنهضت آزادی وجبهه ملی تغذیه میشدند,مدعی شدند که مبارزه صرف مکتبی وناسیونالیستی جواب نداشته وبه بن بست رسیده است وبا یک جمعبندی ازمبارزات پیشین بقول خودشان به این اصل طلایی رسیدند که پاسخ همانا آویختن به مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاهنشاهی بوده ومتعاقب آن متاثرازانقلاب کمونیستی شوروی  با تفکری التقاطی با درآمیختن اسلام وکمونیسم به تاسیس سازمان مجاهدین همت گماشتند.
پس ازکسب حداقلهای آموزش نظامی با ورود به عملیات نظامی و ترورشماری از مستشاران و سفیران امریکایی بی آنکه حاصلی داشته باشند , درسال 1350 متحمل ضربات سنگینی ازجانب ساواک شاه شدند وعمده کادرها به زندان افتادند.
درآن مقطع اساس کادربرجسته سازمان مجاهدین  ازجمله بنیان گزارانش بتوسط ساواک شکنجه واعدام شدند ولیکن مسعود رجوی بزدل وفرصت طلب با ماهیت اپورتونیستی با لودادن وبه زیرتیغ فرستادن دوستانش ازآن مهلکه جان سالم بدربرد که اسناد همکاری وی با ساواک وکرنش وبخشش متقابل ساواک با تقلیل حکم اعدام وی به حبس ابد دردسترس بوده وبارها منتشر و بیرونی شده است.

متن سند اول:
[به: ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی (دادستانی)
از: ساواک
شماره 655/312
تاریخ 29/1/51
درباره مسعود رجوی فرزند حسین
پیرو [نامه] شماره 7611 /312 – [مورخ] 16/9/50
نامبرده بالا که از محکومین سازمان به اصطلاح آزادیبخش ایران وابسته به جمعیت نهضت آزادی است و در دادگاه تجدید نظر نظامی به اعدام محکوم گردیده بعد از دستگیری در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضای سازمان مکشوفه به عمل آورده و اطلاعاتی که در اختیار گذارده از هر جهت در روشن شدن و ضعیت شبکه مزبور مؤثر و مفید بوده و پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشتگاه همکاری های صمیمانه ای با مأمورین به عمل آورده لذا به نظر این سازمان[یعنی سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)]  استحقاق ارفاق و تخفیف درمجازات را دارد. مراتب جهت استحضار و هر گونه اقدام مقتضی اعلام می گردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور- ارتشبد نصیری
امضا- ارتشبد نصیری]
متن سند دوم:
[به: ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی (دادستانی)
از: ساواک
مسعود رجوی فرزند حسین
پیرو [نامه] شماره 7611 /312 – [مورخ] 16/9/50
نامبرده بالا که در دادگاه های بدوی و تجدید نظر آن اداره به اعدام محکوم گردیده از همکاران این سازمان [یعنی سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)] بوده که در جریان کشف شبکه سازمان آزادیبخش ایران [در آن زمان هنوز نام مجاهدین خلق انتخاب نشده بود و نام های مختلفی از این دست به گروه مجاهدین خلق اطلاق می شد] همکاری های ارزنده و مؤثری داشته است. مراتب جهت آگاهی اعلام می گردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور-ارتشبد نصیری
[تهیه کنندگان پیش نویس:]
رهبر عملیات- محمودی
رئیس بخش 312- ازغندی
معاون اداره یکم عملیات و بررسی- مبینی
رئیس اداره یکم عملیات و بررسی- جوان
28/1/51]
لازم به ذکراست که سال 1354نیز دردرون وبیرون زندان نیزانشعابی درسازمان به وقوع پیوست وتحولی شگرف دراعتقادات اعضایش رخ داد وبا محوریت تقی شهرام و گروهش با بینش مارکسیستی درمقابله با افراد مذهبی با توسل به خشونت بسا کشتاروتصفیه درونی صورت گرفت که مجید شریف واقفی ازجمله آن قربانیان میباشد.
ازطرفی دیگررجوی توانست با فرصت طلبی دردرون زندان بقایای کادرها را به هژمونی خود درآورد ویک جورهایی درمحوریت سازمان قراربگیرد طوریکه درمقطع دیماه 1357 درهمین موضع با شماری دیگرازاعضای سازمان به یمن قیام ضدسلطنتی مردم با درایت ورهبری امام ونثارخون شهیدانش اززندان شاه رهایی یافتند.
حال انقلابی شده بود وشاه با سلطنت وابسته وامریکایی خود پا به فرارگذاشت ونظامی نوپا شکل گرفت ویک فضای کاملا بازسیاسی ایجاد شد وهمه گروههای سیاسی امکان ابرازاندام یافتند وبه دنبال فعالیتهای خود درپی جذب هوادار و نیروی خلاق جامعه بودند.
درآن مقطع ارزش دراین بود که هرکسی به دنبال یک جریان سیاسی بوده وبه فعالیت بپردازد وبه اقتضای فضای سیاسی پدید آمده ازانقلاب , گروهها وجریانات سیاسی چنین پتانسیلی را دراقشارجامعه خصوصا نسل جوان بمنظورعضوگیری میدیدند وازاین زاویه به تبلیغات وانتشارسابقه وافکار و اعتقادات خود می پرداختند.

مقطع فازسیاسی
من نیزدرحالیکه نوجوانی بیش نبودم با قلبی صاف ومردم دوست با آرزوهای انقلابی , خام خیالانه جذب شعارهای بظاهرانقلابی ودمکراسی خواهی ومردمی ودرعین حال فریبنده سازمان مجاهدین به رهبری شخص رجوی شدم ودرحوزه فعالیتهای علنی سیاسی با شورواشتیاق فراوان وارد شدم.

آشنایی با سازمان مجاهدین
درجریان قیام با وجودیکه چهارده سال بیشترنداشتم به طبع فضای عمومی مبارزه با سلطنت ملعون شاهنشاهی درسطح شهروروستا خصوصا درمدارس , با اشتیاق وافردرتظاهرات مردمی شرکت داشته وبه پخش تصاویروپیامهای امام درسطح شهروحوزه تحصیل خوددرمدرسه راهنمایی حاج عبدالله انصاری واقع درشهرستان آستانه اشرفیه مبادرت می نمودم. ایضا درجریان تسخیرژاندارمری آستانه ازجانب مردمان غیورشهربه جهت شوروانرژی وافری که داشتم توانستم خودرا به انبارسلاح وتجهیزات ساختمان ژاندارمری رسانده ویک قبضه سلاح ژ-3 به انضمام دوعدد سرنیزه ژ-3 را دراختیاربگیرم ویکراست به سمت منزل مسکونی ام بروم که مادرم با دیدن سلاح که اندازه قدم بود به وحشت افتاد وسراسیمه به دنبالم آمد وخواهش وتمنا کرد تا سروکله ژاندارمها پیدا نشده زودی آنرا ناپدید کنم که من هم بی آنکه بدانم برای چه منظوری سلاح را به سرقت بردم , با ترس ولرز فراوانی که داشتم آنرا درحواشی خانه روستایی مان مدفون کردم.
دریکی ازروزهای دیماه 1357 برای اولین باردرصفوف تظاهرکنندگان یک پلاکاردی دیدم که روی آن نوشته بود: مثلث انقلاب ” خمینی , شریعتی , مجاهدین ” اینجا بود که کنجکاوشدم وعمیقا درصدد برآمدم که شریعتی ومجاهدین را بیشتر بشناسم.
شاه که رفت وامام آمد هنوزشورواشتیاق وعشق به امام درسینه ام فوران میکرد واتاق خوابم تماما به عکس امام مزین شده بود.
با همان عشق وامید دراولین انتخابات برای تعیین نظام مطلوب هرچند که برای رای دادن به سن قانونی وبلوغ نرسیده بودم ولیکن درتبلیغاتش مشارکت فعال داشتم وخوشحال بودم  که به  سفارش امام , جمهوری اسلامی با رای حداکثری 99 درصدی مردم به کرسی نشست.
با همین فضای ذهنی وارد هنرستان فنی شدم ورشته راه و ساختمان را انتخاب کردم وبه ادامه تحصیل مشغول شدم.با این توضیح که مقاطع ابتدایی وراهنمایی را با موفقیت تمام عالی وممتاز سپری کرده بودم
نیمه سال 1358 بود که با یک هوادارسازمان درزادگاهم آشنا شدم که خود درجنبش ملی مجاهدین واقع درلاهیجان فعال بود. ابتدا به ساکن با هم به اتفاق دونفردیگربطورجمعی به مطالعه کتب شریعتی  می پرداختیم تا که بتدریج کتب سازمان ازجمله دفاعیات اعضای شهید سازمان دربی دادگاههای شاه خصوصا وصیت نامه مهدی رضایی شهید و….را مورد مطالعه قرارمیدادیم که البته بسیاربرایمان جذاب وستودنی بود و شخصا بایک شوروذوقی آرزوداشتم که درمبارزه ازجان وزندگی بگذرم ومثل مهدی رضایی شهید باشم.
بواسطه همان دوستم که البته درمقطع ورود سازمان به فازنظامی درجریان یک عمل تروریستی دررشت قربانی شد ,به جنبش ملی مجاهدین – واحد دانش آموزی لاهیجان معرفی شدم وازآن پس بعنوان هوادارحرفه ای درتشکیلات دانش آموزی و ایضا در بخش روستا قرارگرفتم وفعالیت داشتم. مقدمتا نیزبرایم مسول مشخص شد وازآن پس سروکارم با دوبرادربنامهای محمد وعبدالله سمیع زادگان بود که تحلیل وخط کارسازمان را برایم ترسیم والقاء میکردند.

تحلیل سازمان ازحاکمیت
درآنوقت خط وتحلیل سازمان ازحاکمیت این بود که جریان لیبرال وارتجاع حاکمیت را قبضه کردند وما ضد جریان ارتجاعی هستیم وبا حمایت ازلیبرالها که مصداق آن بازرگان بود باید که تضاد فی مابین را فعال کرده وازاین شکاف به اهداف مان برسیم.

عدم پذیرش قانون اساسی کشور
متعاقب تدوین قانون اساسی که قراربود در یازدهم آذرماه 1358 بمنظوررای گیری درهمه پرسی گذاشته شود, مسولم به من گفت که ما درهمه پرسی قانون اساسی شرکت نمی کنیم چرا که قانون اساسی جامع ودربرگیرنده مطالبات مردمی نیست ودمکراسی وآزدایهای گروههای سیاسی را تامین وتضمین نکرده است!بلافاصله ازوی خواستم درصورت امکان یک نسخه ازقانون اساسی تدوین شده را جهت مطالعه به من بدهد که خیلی برآشفت که تودریک تشکیلات انقلابی هستی وباید که گوش به فرمان باشی! ودرادامه گفت من هم متن قانون اساسی را مطالعه نکردم واین تحلیل سازمان خصوصا حرف برادرمسعود است که درهمه پرسی شرکت نکنیم چونکه قانون اساسی بتوسط یک جریان ارتجاعی وانحصارطلب تدوین شده است!
کنترل ذهن ومغزشویی گوئیا اثرش را درمن گذاشته بود طوریکه هرچند ازآن واقعه متناقض بودم , کورکورانه پذیرفتم وهمین خط را درفعالیتهایم پیش بردم وبه سایرین نیزالقاء کردم وعملا درهمه پرسی قانون اساسی شرکت نکردم.
جالب است که سه قوه مجریه ومقننه وقضاییه درهرکشوری ازجمله ایران باید ازقانون اساسی کشورشان تبعیت کنند ومجری آن باشند وبرغم اینکه سازمان مجاهدین وشخص رجوی ازاین امرمطلع بود وبا وجود عدم اعتقاد به قانون اساسی کشوروعدم شرکت درهمه پرسی آن , دریک موضعگیری اذعان داشتند که برغم اینکه قانون اساسی کشوررا قبول نداریم وتن به آن نمی دهیم ولیکن درانتخابات اولین دوره ریاست جمهوری در بهمن ماه 1358 شرکت میکنیم والبته شخص مسعود رجوی نیزکاندید این دوره معرفی شده بود. این امرنیزطبعا تناقضاتی دراذهان مردم خصوصا هواداران سازمان ایجاد شده بود مبنی براینکه چنین موضعی منافقانه وفرصت طلبانه است ولیکن دریک تشکیلات بسته وکنترل شده جای هیچ اعتراض وحتی سوالی نیست وبخوبی یادم هست که شخصا حول همین موضوع تناقضم را با مسولم طرح کردم که مسولم برایم تنبیه تشکیلاتی درنظرگرفت وگفت ازاین پس نمی خواهد تا یک هفته سردرس وتحصیل بروی وبجایش صبح وعصرباید درسطح شهربه فروش نشریه مجاهد بپردازی تا دیگرسرمواضع سازمان دچارشک وتردید نشوی وسوال نکنی!؟
متعاقب آن وقتی دیدند ازدستورتشکیلاتی امتناع کرده ونه تنها صبحها به هنرستان وسردرس وتحصیل میروم بلکه عصرها نیزرفتن به محل کار وفعالیتهای تبلیغی را کنارگذاشتم , یک مسول بالاترصدایم زد وبا ترفندی متقاعدم کرد که مسول مربوطه مقداری تندروی کرده است ودرادامه توضیح داد که طبیعی است که کاندیدای ما مسعود درانتخابات ریاست جمهوری رد صلاحیت میشود ولیکن ما خط خودمان را دنبال میکنیم ومیخواهیم وانمود کنیم که نظام نوپای ایران ارتجاعی است وبه سایرین امکان فعالیت آزاد نمیدهد ویک جورهایی فضای سیاسی کشوررا ملتهب کرده وبیشترهوادارجذب کنیم!

شکست مفتضحانه سازمان درانتخابات مجلس شورای ملی وقت
یادم هست که سازمان برغم اینکه با درایت امام نتوانست درانتخابات ریاست جمهوری شرکت کند وشکست خورده بود, بااین وجود درانتخابات شورای ملی وقت دراسفندماه 1358 هم شرکت کرد وچونکه ولویک نماینده ازسازمان رای نیاورد وداخل مجلس شورای ملی وقت نرفت , درسطح کشورغائله به راه انداخت که درانتخابات مجلس , تقلباتی بوده ولذا کاندیداهای سازمان نتوانستند رای آورده وبه مجلس راه یابند!

سازمان بدنبال غائله وآشوب
متعاقب آن سطح فعالیتهای تحریک آمیزسازمان بسیارافزایش یافت وهرروزبه بهانه فروش نشریه درسطح شهرغائله و آشوب براه می انداخت وموجب میشد که درگیرهایی صورت بگیرد وچه بسا دراین درگیریها ازطرفین کشته ومجروحی هم بود که خود سبب مظلوم نمایی سازمان وایجاد تنش بیشتردرسطح جامعه واخلال درامنیت کشوربود.
به موجب افزایش فعالیتم درصفوف سازمان طبعا مثل قبل نمی توانستم به درس وتحصیل بپردازم طوریکه سطح نمراتم به نسبت قبل افت قابل توجهی داشت وازاین حیث ازجانب خانواده ام مستمرا تحت فشاربودم که ارتباطم با سازمان را قطع کرده وبا موفقیت درتحصیلاتم درفکرآینده ام باشم ولیکن بتدریج دراثرمغزشویی بیش ازپیش شیفته سازمان شده بودم وحاضربودم شبانه روزدرخیابانها مشغول فروش نشریه ودیگرفعالیتهای تبلیغی آشوب طلبانه باشم وبیمی نداشتم که ازدرس وتحصیل عقب بیفتم ومتحمل هرعواقبی بشوم.

ورزش صبحگاهی
دراین عرصه سازمان به بهانه های مختلف درصدد ایجاد آشوب علیه امنیت کشوربود فی المثل ورزش صبحگاهی نیزازجمله اقدامات تحریک آمیزسازمان بشمارمیرفت طوریکه به دستورتشکیلات ما موظف بودیم صبح  زود ازخانه خارج شده ودرمقابل ستاد مجاهدین اجتماع کرده ودرورزش جمعی صبحگاهی شرکت کنیم. دراین به اصطلاح ورزش جمعی که سناریوی کنترل شده تشکیلاتی بود, درخیابانهای شهرانجام میشد وضمن خواندن ترانه های ضدامریکایی و بقول سازمان ضد امپریالیستی ازجمله ترانه معروف سرکوچه کمینه , وانمود میکرد که فقط مجاهدین دشمنان سرسخت امریکا هستند ونظام نوپای ایران درنهایت به سمت وابستگی به امریکا خواهد رفت ودرادامه ورزش با شعارتحریک آمیز مرگ برارتجاع و… با اجتماع درمقابل نهادهای دولتی ازجمله حزب جمهوری وسپاه پاسداران به اتمام میرسید! وتمام تلاش سازمان دراین عرصه این بود که نهاد های دولتی خصوصا واحدهای گشت سپاه وکمیته برای مقابله به صحنه کشانده شوند تا موجبات درگیری فراهم شده تا سازمان ازاین رهگذرمبنی براینکه آزادی سیاسی! نداریم ونمیتوانیم آزادانه حتی به ورزش بپردازیم ,به خواست اصلی خود یعنی ایجاد غائله وهوچیگری رسیده باشند.

شهید سازی
هیچوقت یادم نمیرود که بخاطرمرگ مشکوک بهرام فرحناک دررشت که با ضربات چاقوبه قتل رسیده بود , به دستورسازمان یک بسیج همگانی درشهرهای گیلان ازجمله لاهیجان حوزه فعالتیم صورت گرفت وما موظف شدیم که درتشیع جنازه وی دررشت شرکت کنیم. قبل ازحرکت به رشت توجیه شدیم که احتمال درگیری وشهادت مان هست لذا ازما خواستند که هریک باید وصیت خودمان را نوشته ونسبت به اهداف وآرمانهای سازمان اعلام وفاداری بکنیم وما هم به این دستورتشکیلاتی تن دادیم درحالیکه آنزمان نمی فهمیدم که سازمان درصدد ایجاد درگیری وبه قربانگاه فرستادنمان دارد تا روزازنوبتواند با سوء استفاده ازخون شماری ازاغفال شدگانش درپی ایجاد بلوا وآشوب دیگری درراستای مظلوم نمایی خود داشته باشد.
دراین پروژه سازمان توانست چندهزارنفرازهواداران خودرا به بهانه شرکت درتشیع جنازه بهرام فرحناک درمقابل منزل مسکونی وی جمع آوری نماید ولیکن خوشبختانه خانواده مقتول با درایت لازم متوجه یک توطئه و سوءاستفاده سازمانی ازخون فرزندش شد وعملا اجازه تشیع جنازه فرزندش با حضورفرصت طلبانه سازمان را نداد وبدینگونه سازمان ازاین حرکت ضد انسانی ومشمئزکننده عقب نشینی کرد ونتوانست به اهداف کثیف خود درزمره شهید سازی وسوء استفاده ازآن  برسد.درآن مقطع درجای جای میهن ازاینگونه اقدامات مظلوم نمایانه با نیت شهید سازی وبهره برداری تبلیغی کم نداشتیم که سازمان بدان متوسل میشد تا ضمن مظلوم نمایی درپی جذب نیروی فعال جامعه برای مقاصد قدرت پرستانه خود باشد.
سازمان که با داعیه دروغین آزادیخواهی موفق شده بود چنین نیروهای گوش به فرمانی داشته باشد, بیش ازپیش به دنبال ایجاد غائله وآشوب درمملکت بود تا با اخلال درامنیت کشور,به سراب سرنگونی وبه دست گرفتن قدرت تمام وکمال نزدیک ونزدیکترشود!
نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران هرروزدرگیرآشوب وغائله درسطح کشورازجمله کردستان وگنبد وآمل و…بود ومی باید که با یک درایت خارق العاده ای ازپس اینهمه موانع خرده پا موفق بیرون می آمد واین مشکلات داخلی با گروههای مخلتف وجورواجورکه چونان قارچ روییده بودند ودرپی کسب قدرت شیطنت میکردند یک طرف ,رژیم عراق نیز به سرکردگی صدام ملعون هم با طمع تملک بر خاک ایران زمین درشهریورماه 1359 به کشورمان حمله ورشد.
ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل