دلایل آشفته شدن کار رجوی و ذکر خیر!ازمن کدام است؟!

خلاصه تر اینکه برادر من سید مرتضی درسال۱۳۶۳ ایران را بهمراه تمامی اعضای خانواده ی خود به قصد مقرهای سازمان مجاهدین درعراق ترک کرده وماحصل این مهاجرت شوم، ازدست دادن همسر غیر سیاسی وبسیار باوفایش درعملیات فروغ، کشته شدن پسر ارشدش در یک حادثه ی مشکوک خودسوزی درسال ۱۳۸۵ ودرایام جشن وپایکوبی بمناسبت ارتباط تصویری مریم رجوی با ساکنین اشرف، بوده است!

دخترش فاطمه (نگار) جزو کسانی از کمپ نشینان آلمان بوده که با تیزهوشی تمام، با فرار ازاین کمپ تحت سرپرستی ایادی رجوی مانع اعزامش به اشرف شده و یاسر وموسی که مانند فاطمه درکودکی ازوالدین خود گرفته شده وبه آلمان اعزام شده بودند، موفق به گریز ازچنگال خونین رجوی نشده وبا وعده ی دیدار با پدرشان به اشرف منتقل شده ودراین میان وبعد از ۷ سالی از مرگ جانخراش یاسر، موسی موفق به فرار ازلیبرتی وکسب پناهندگی درآلمان شده وبهمراه خواهرش به زندگی عادی خود مشغول است وبطور طبعی بافرزندان من که همسن وسالشان میباشند، دراتباط وایبری و … بوده وازتبادل پیام های خاص جوانی بهمدیگر لذت میبرند.

برخلاف ادعای مطرح شده درمتن مصاحبه ای که گویا من دوبار به عراق وبرای درخواست ملاقات رفته ام، این سفر برای چهار بار اتفاق افتاده ویکی ازآنها بعنوان محافظت ازفاطمه بوده وتقاضای ملاقاتی دربین نبوده است وبرادرم سید مرتضی نقل کرده- یا ازطرف اونوشته اند که دوبار بوده وهردوبار ملاقات انجام شه است!!

این ملاقات دو دقیقه ای فقط برای یکبار وآنهم بعد ازمرگ فجیع یاسر روی داده که برادرم را بعد از ساعت ها انتظار من دروضع اسفناکی آودند تا طبق دستور ورهنمودهای چند ساعته ی خانم فرشته یگانه برعلیه من توهین کرده وادای دین ناداشته به رجوی بنماید.

موسی که در دسترس میباشد، نقل میکند که هرگز خبر مراجعه ی من به اشرف ودرخواست ملاقات را باطلاع او ویاسر ناکام نرسانده اند وحتی ازمراجعه ی خواهرش فاطمه به کمپ اشرف که برای ملاقات او وپدرش بوده، بی اطلاع مانده است!

مشروح این اتفاقات وملاقات ها و سخنان من در یادبود برادر زاده ام یاسر، همگی وحداقل درلینک های زیر قابل دسترسی است:

http://www.iran-interlink.org/files/farsi%20pages%2025/nejat071106.htm

https://www.nejatngo.org/fa/posts/4255

http://www.cacoocoolac.blogfa.com/post-92.aspx

http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=16093

باری

درایام وماه هایی که من ابدا نوشته ای درمورد آقای مسعود رجوی که تمامی سازمان مجاهدین خلق دراندام او جای گرفته، منتشر نکرده ام، یکباره مشاهده کردم که مصاحبه ای با نام برادر من سید مرتضی و با عنوان “ اعزام خانوادة وزارتی به لیبرتی نشانة افلاس و درماندگی رژیم زهر خورده “ درسایت ایران افشاگری چاپ شده و بعضی رها شده ها واعضای خانواده های گرفتار جهل وجنون رجوی و ومخصوصا شخص من، مورد حملات شدید قرار گرفته ایم!

مدتی مبهوت مانده وبعد از دوباره خوانی مجدد، متوجه شدم که دلیل این مصاحبه ی بیجا، انتشار نوشته های متین و منطقی انجمن نجات مرکز آذربایجان شرقی بوده که رجوی را به خشم آورده و خانم فرشته ی یگانه مامور سرهم بندی کردن این مصاحبه ی پرتناقض وبی مایه شده است!

برای بررسی چند وچون قضیه، ازطریق اینترنت که ۱۶ سال است با این وسیله مانوسم، به سراغ دوستان سابق سید مرتضی که موفق به رهائی ازمناسبات رجوی شده ودر نقاط مختلف جهان زندگی میکنند، رفتم که جواب های جالبی ازآنها دریافت کردم:

” مرتضی مظلوم ترین و شریف ترین فرد ساکن لیبرتی است وبه اینترنت و … دسترسی ندارد ودیگران ودرراس همه ی آنها خانم فرشته یگانه این کار را بی اطلاع او انجام میدهند واساسا مرتضی درموقعیتی نیست که بگذارند نوشته های تو را بخواند “، ” سید مرتضی اهل این کارها نیست وشاید حرف دروغی از طرف تو نقل کرده اند و ازسادگی واحساساتی بودن او سوء استفاده کرده ومصاحبه ای آبکی با او ترتیب داده اند که بعدها به میل خود ویرایش کرده ومنتشر کرده اند ”، ” او مانند هرزندانی واسیر، چاره ای جز تمکین ندارد و حرف های او ازنظر حقوقی فاقد هرگونه اعتباری است”، ” اگر راست میگویند، چرا اشاره ای به نوشته های تو نمیکنند وهرگز پاراگرافی ازحرف های تورا منتشر نمیکنند؟”، ” اگر اینقدر اطمینان به سید مرتضی وجود داشت، آنها اجازه ی ملاقات دردفتر یو. ان ویا حتی سفارت آمریکا را باو میدادند که درتنهایی این حرف ها را بتو بزند” و…

به متن مصاحبه که برگردیم، نحوه ی سئوال بحد کافی گویاست:

 ” ایران افشاگر: بله روشنه…! اما بریم سر موضوع نابرادری خودتون تا اونجا که من اطلاع دارم اون هم مدعی شماست لطفا در این مورد هم توضیح بدین “؟

درصوت درست بودن حضور برادرم در جلسه ی مصاحبه، این سئوال پاسخی جز آنکه اززبان اونوشته اند، نداشته واو حرف دیگری نمیتوانسته بزند، حتی اگر هماهنگی قبلی هم وجود نداشته؟؟؟ برادرم چه میتوانست بگوید وقتیکه جواب او درمتن سئوال مشخص شده است؟!

وجواب برادرم:

” مرتضی اکبری‌نسب: در مورد این فرد شاید قبلا گفته باشم این یک اکثریتی سابقه به دلیل اینکه در اون دوران بریده بود دوباره برید و رژیمی خلص شد! یعنی به اون قبلی قانع نشد کامل رفت تو وزارت اطلاعات از قبل هم به اشرف اومده بود من دوبار رفتم با او دیدار کردم آخرین بار با اون اتمام حجت کردم اون مواضع من را می‌دانست و من هم به او کامل شناخت داشتم که بهش گفت دیگه حق نداری بیایی اگر بیایی هم با تو ملاقات نمی‌کنم خیلی روشن دوباره رفته بود یه مصاحبه کرده بود که اینها عاطفه ندارن… فلان ندارن…! گفتیم باشه ما عاطفه نداریم اگه عاطفه قراره به این آت اشغالها که با رژیم رفتن نثار بشه… بله! ما عاطفه نداریم سر رژیم هم عاطفه نداریم باهاش دشمنیم… بنابراین چیز جدیدی نیست این بارها اومده حالا تو سایت‌های مختلف رژیم هم موضع داره و حرف داره از جمله اینکه با نام‌های مستعار بجای اینکه اسم اصلی خودش رو بنویسه رو آورده به نام‌های مستعار از این طریق یک سری مذخرفات علیه ما و سازمان می‌نویسه “.

ای کاش توضیح میدادند که من ازچه چیز وجریانی بریده واکثریتی شده بودم!

درادبیات رجوی، بریده به کسی میگویند که قبلا عضو سازمان غصب کرده ی او بوده وسپس به جریانی دیگر پیوسته که من ابدا مشمول این قاعده وتعریف نمی شوم!

رژیمی ازنظررجوی عبارتست از کسی که با مراحل تاریخی منسوخی مانند برده داری و … سرسازش نداشته، آنرا ضدبشری دانسته و عقاید مالیخولیخولیایی رجوی دررجعت دادن گروهی ازهموطنان به این مرحله را مورد نقد قرار دهد!

با این حساب، نه تنها من، که اکثریت قریب باتفاق مردم ایران وجهان وتمام اندیشمدندان وعالمان مردم گرا، شامل قاعده ی ” اطلاعاتی خلص” بودن خواهند بود و دراینصورت چه باک که من هم جزء این اکثریت بزرگ ترقی خواهان باشم ورجوی به نمایندگی ازطرف مسئولین مرتجع کلیساهای قرون وسطایی، فرمان ترور معنوی مرا صادر کند!

درمورد بقیه ی ادعا ها میتوان گفت:

اولا من هرموقع وقت داشتم، بنام خودم مطلبی مینویسم.

ثانیا اگر قبول ندارید وبراین نکته مصر که تمامی اینها خود خودم هستم!، پاره ای ازدست قلم های خودتان را هم مذمت کنید که با نام مستعار مینویسند!

کسی نوشتن با نام مستعار را قدعن نکرده واین استفاده کنندگان ازنام مستعار ممکن است که دوستان و… درتشکیلات شما داشته باشند و مجبور به رعایت پاره ای ازمسائل گردند و…

آنچه که به انجمن نجات استان آذربایجان شرقی، مربوط میشود، من با تعدادی ازنوشته های این انجمن که اتفاقا بیشتر ازسایرین ازکاربرد ادبیات خاص رجوی پرهیز کرده وخوب وگزیده تر مینویسند، کاملا موافقم!

این نویسنده ها ازدیار آذربایجان وازفرزندان شهریار ها، صمد بهرنگی ها، ساعدی ها و… برخاسته اند ونویسندگی برایشان که ازمرکز علم ودانش وادب هستند، دشوار نیست وچرا باید من باشم که بجای همه ی این ده دوازده نفر ینویسم؟!

آیا ازمیان صدها جدا شده از چنگال رجوی وخانواده های بخوبی تحصیل کرده ی تبریزی درگیر با سازمان رجوی، ده نفری پیدا نمیشوند که تعدادی ازاینها نوشته های خوبی تهیه ومنتشر کرده وقلب خبیث رجوی را به لرزه درآورند؟!

خیال میکنید درتبریز- بعنوان شهر اولین ها – نوشتن چند مطلب دریک هفته کار سختی است برای چند نفری که درسایت انجمن تبریزقلم میزنند و پنداشته اید که تبریز هم مانند تشکیلات رجوی مقطوع النسل شده و ازاپیدمی قحط الرجالی رنج میبرد؟!

من که بعلت حوادث بد زندگی ازامکانات مالی کمی درمقایسه با سایرین برخوردارم، دارای چهار فرزند با تحصیلات فوق لیسانس ولیسانس دررشته هایی مانند زبان انگلیسی وکامپیوتر هستم حالا دیگرانی که موقعیت بهتری داند، فرزندانشان درچه سطحی از سواد میباشند، روشن است وآنگاه چرا باید درتبریز با این عظمت، نوشتن مقاله دراختیار وانحصار من باشد؟!

آیا شما دیگر مسائل را هم اینطور تحلیل وتفسیر میکنید؟!

درقسمت دیگری ازاین مصاحبه ی سفارشی، باعجله تهیه شده ورسوا آمده است:

” ایران افشاگر: آخه اون در مورد شما با این سن و سال حرفش چیه؟- مرتضی اکبری‌نسب: قسمت مصخک قضیه هم دقیقا همین‌جاست واقعا خنده داره چون او به طور واقعی می‌دونه که من موضعم چیه و می‌دونه که من آرمان و اعتقادی که دارم تا آخر دنیا به اون پایبندم. بنابراین برای اینکه به رژیم بگه که من کارم رو کردم اونچیزی که از وی خواستند عمل کرده حقوقش رو بگیره پولش رو بگیره زندگیش رو بکنه اینم یه جور کاسبیه و اگر نه این یه چیز واضحیِ رژیم هم البته این رو می‌دونه ولی از اوجاییکه برای رژیم مهم نیست که این چیزها به هم ارتباط داشته باشه که طرف که۶۰ سالشه پس از سی سال که برای مبارزه از ایران خارج شدند “.

من بدون اینکه بخواهم به برادر گرامی بخاطر این حرف ها ایرادی بگیرم، طرح این مسئله را درجهت خلع ید کردن خانواده ها ومنزوی تر کردن اسرای رجوی میدانم وکاملا درک میکنم که میخواهند بگویند که آدم مسن به وکیل و… احتیاج ندارد که جواب من این است که حتی آدم های تحصیلکرده و آزاد وخارج ازفشارهای تشکیلاتی هم درمواقع لازم احتیاج به وکیل دارند چه برسد باین آدم مظلوم تحت فشار دائمی که ارتباطش باجهان قطع شده باشد وبعنوان موجودی مهجور وغیرقابل تصرف و… شناخته شود!

نقل داستان واقعی وحکیمانه ی زنده یاد ” ملا علی هریسی” که سید مرتضی بخوبی میشناختش (همولایتی و واعظ هیئت های دائی مان و… هم بوده)، هم ازخستگی میکاهد وهم حق مطلب را بخوبی ادا میکند:

درمراسم درگذشت یکی از همولایتی ها ۹۰ ساله ی ما درتهران، روحانیون چندی ازجمله ” ملا علی” حضور داشتند که براثر اصرار آنها، ملا علی عهده دار منبر رفتن شد که ارشدتر بود وخوش بیان وآشنا به ادبیات فارسی وترکی.

ملاعلی بعد از سخنان مقدماتی، سراغ تعزیه سرائی رفت و برخلاف معمول، به ذکر مصیبتی از یک طفل چند ماهه پرداخت وهمه- روحانیون وصاحب تعزیه – را غرق درحیرت و خجالت کرد!

موقع پایین آمدن ازمنبر، این ملاعلی مورد اعتراض روحانیون حاضر و بستگان متوفی قرار گرفت که چرا در مجلس ختم یک مرد ۹۰ ساله بجای ذکر مصیبت افرادی مانند حبیب ابن مظاهر، کار نامربوطی انجام داد وچرا حواس لازم را نداشته وسنت شکنی وآبروریزی کردی که او با حاضر جوابی وشوخ طبعی خاص خود گفت که عمدا این کار را کرد چرا که این مرحوم ۹۰ ساله فقط باندازه ی یک کودک چند ماهه عقل داشت ونه بیشتر”!

حالا روشن شد که چرا من بعنوان عضو ارشد خانواده وارد ماجرا- وآنهم بشکل ضعیف ناشی ازامکاناتم- شده ام؟!

برادرم ازحق انتخاب کردن وشدن محروم است واحتیاج به حامی دارد ودراین راه چه کسی بهتر ازمن که علاوه بر رابطه ی خونی محکم وروابط بسیار صمیمانه ی دوستی درکنار برادری، گوشه ی چشمی هم درحد استطاعت خود به رعایت حقوق بشر دارم!

دراین مصاحبه بنقل ازبرادرم آورده شده است:

“… شما فرض کنیم یکی هست که رابطه‌یی هم با رژیم نداره اینجا دیگه موضوع فرد نیست بنظرم موضوع مرزبندیه که من با رژیم دارم ما با رژیم داریم من به فرد اونم کاری ندارم ممکنه حتی او صادقانه اقدام کرده باشه چون بالای این قضیه رژیمه، وزارت اطلاعاته، دیگه فرد مطرح نیست اینجا مرزبندیه حتی اگر کسی بطور واقعی هم نمی‌دونه از خانوادة خودم گرفته تا هر خانوادة مجاهد دیگری که در ایران هست توصیه‌ام اینه که تو این وادی نباید بیفتن چون مجاهد که نمی‌تونه بخاطر نسبت خونی علیه ملتش، علیه کشورش، علیه آرمانش قدم برداره بنابراین، این یک مرزبندیه که ما هرگز نمی‌تونیم این رو مخدوش کنیم کسی در اون جبهه حرکت می‌کنه بخواد یا نخواد دوست داشته باشیه یا نداشته باشه در جیب رژیم می‌ریزه میزان آگاهیش هم بنظرم مهم نیست که چقدر می‌دونه که رژیم توش هست یا نیست! بخاطر مرزبندی نباید اصلا وارد این دستگاه بشه ما بارها گفتیم به صراحت هم گفتیم سر این هم ذره‌یی کوتاه نمی‌آییم و شکاف هم نداریم “.

درجواب این حرف های منسوب به برادرم که حقیقتا این حرف ها را بارها اززبان رجوی شنیده ایم، میتوان گفت که من برسر اصل موضوع مسئله دارم وآن اینکه میدانم تو هیچ نقشی درانتخاب راهی بعد از رفتن ات ازایران نداری وگرنه زمانی که تو درایران بودی وآزادی نسبی داشتی من هرگز متعرض شما نشده بودم که چرا به مجاهدین خلق پیوسته ای و درته قلب ات میدانی که چه برخورد دموکرات منشَانه ای با تو داشتم وتو چه عشق برادرانه ای بمن نثار میکردی!

یعنی آن شب هایی که من بخانه ی نیمه مخفی ات درتهران میآمدم وتاصبح صحبت کرده وگل گفته وگل میشنیدیم، وهمسر قربانی شده وغیر سیاسی ات خدیجه نیکنام بابزرگواری بسیار، بی خوابی ناشی ازسروصداها وخنده های مارا تحمل میکرد، فراموش کرده ای؟ وفراموش کرده ای که ما با وجود اتخاذ راههای متفاوت سیاسی، هیچ اعتراضی بهم نداشتیم؟!

یادت رفته که از بیعملی دوستانت برای من تعریف میکردی ومیگفتی که درمقابل هرکدام ازاعضای خانواده ی ما که وارد تشکیلاتی شوند، رندانی پیدا خواهند شد که ازخصلت جوانمردی ژنتیک ما استفاده کنند وکارها را بردوش مان تلنبار نموده و سرانجام قربانی مان بکنند؟؟

دراین مورد اخیر، گذشت زمان درستی شناخت تو از مشخصات روحی خانواده ی ما را به اثبات رسانید. چراکه همسر غیر سیاسی وبی انگیزه ات را با ۴سال تحصیلات ابتدائی اش، درراه حماقت های رجوی قربانی کردی واجازه دادی که فرزند شجاع ات یاسر را با آن وضع فجیع بقتل برسانند!

مطمنا اگر امکان واختیاری دراین مورد داشتی، نمیگذاشتی این فاجعه ها رخ دهد!

آیا بیاد نمی آوری موقعی که بمن گفتی مریم به سمت همردیفی ارتقا یافته ومن درجواب گفتم که این عمل درجامعه ی سنتی ایران برسازمان شما ضربه خواهد زد وتوبهتر است این خبر را پیش دیگران نگویی که تو هم سکوت رضایتمندانه ای کردی ومخالفتی بانظر من نکردی؟!

درد من وجود وفعالیت تو دریک سازمان سیاسی نیست، چنانکه قبلا نبود!

من ازاسارت تو درتشکیلاتی که اینک فقط نام خالی وبی محتوای سازمان مجاهدین خلق رادارد و هیچ سنخیتی با یک سازمان- اقلا درحد اقلیت – ندارد، رنج میبرم وازطرف دیگر، نمیتوانم منکر روابط خونی ام بوده و کنج عافیت گزیده وانسان بی تفاوتی باشم!

آقای مسعود جوی!

من هنوز حکم جلب ۶تن از گماشتگان تورا دردست دارم که ازطرف دادگاه جنایی عراق وبر سر پرونده ی قتل یاسر اکبری نسب صادر شده است!

با این موضعگیری های احمقانه مرا وادار نکن که پرونده را که به جهاتی معطل گذاشته ام، به جریان بیاندازم!

بجای بافتن این مزخرفات وآزار واذیت برادرم سید مرتضی، اورا ازعراق خارج کن ونگذار که با تلف شدن احتمالی او درعراق بی دروپیکر، دره ی خونی که بین خانواده ی ما وشخص شما ایجاد شده، عمیق تر گردد!

رضا اکبری نسب، تبریز – ایران اینترلینک

خروج از نسخه موبایل