نامه ای به برادرم محمد جعفر نجفی اسیر در کمپ لیبرتی

با سلام و امیدوارم که حال شما خوب باشد همیشه در انتظار این هستم که یک تماسی بعد از چندین سال با من بگیری خودم را دلداری می دهم و با خودم می گویم محمد جعفر به من زنگ می زند من فقط نگران احوال شما هستم. نمی دانم شما اطلاع دارید من تا به حال چندین بار با هر مشکلی که داشتم به عراق سفر کردم که با شما دیداری داشته باشم ولی متاسفانه هر چه تلاش کردم موفق نشدم. عناصر فرقه رجوی اجازه به من ندادند که دیداری با شما داشته باشم. همه خانواده نگران شما هستند از پدر و مادر و….. خیلی دلمان می خواهد که شما را در آغوش بگیریم. هر چه فکرش را می کنم به نتیجه ای نمی رسم که شما چه هدفی را دنبال می کنید شما واقعا در کمپ لیبرتی آزادی دارید این چه جور آزادی که شما دارید که نمی توانید برای آینده خود تصمیم بگیرید شما از ابتدایی ترین آزادی در فرقه بر خوردار نیستید بگذار خیلی راحت با شما صحبت کنم شما مثل رباط توسط سران فرقه رجوی کنترل می شوید و مثل موم در دستان سران فرقه رجوی هستید و به هر شکل ممکن می توانند شما را در بیاورند. ماندن در چنین فرقه ای بس نیست تا کی می خواهی به این وضعیت ادامه دهی. کمی به فکر پدر و مادرت باش! نا سلامتی به گردنت حق دارند امیدوارم که هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده بر گردی و خانواده ات را خوشحال کنی مخصوصا پدر و مادرت را.

 

خواهرت مهین نجفی

خروج از نسخه موبایل