پای صحبت خانواده ای که رجوی را خائن و مکار نامیدند

دیدار و ملاقاتی با یکی از خانواده هایی که عزیزش فریب دستگاه تبلیغاتی رجوی را خورد داشته. مادر خانواده خانم دارائی  که زنی ساده باتبسمی بر لب از ما استقبال نمود پای صحبت وی نشستیم. تا صحبت از پسرش شد. بغض کرد و گفت خدا لعنت کند رجوی را که پسرم ابوالفضل)سعدالله) را از من دزدید و الان چندین سال است از وی بی خبرم، پسرم در خانه خیلی به من احترام می گذاشت و کمک کارم بود برایم خیلی سخت است وقتی می بینم یکی از فرزندانم روی تخت بستری و دیگری را دزد مردم و خانواده ها با فریب و نیرنگ  از بین ما برده واز آن خود کرده است.دیگر گریه امان نمی دهد این مادر صحبت کند ولی آنچه مسلم بود دل شکستگی این مادر بود که اینجور رجوی را ملعون و خائن می نامید. براستی این مادر چه درست گفت رجوی دزد بزرگ که تمام اعتماد آدمهای ساده را با سوء استفاده و فرصت طلبی محض که خواسته شخص رجوی است را با زیرکی و روباه صفتی از انقلاب نو پا و بحرانهای اولیه با استفاده از کلمات و واژه ها که آن روزها با حال و هوای مردم سازگاری داشت یک عده ای را جذب خود کند.آری این هم نمونه دیگر دزدی به حساب می آیدعزیزانشان را از خانواده ها جدا نمود وسالیان است با مغز شوی و قطع هر گونه ارتباط با خانواده تلاش کرد خود را صاحب جسم و روح آنان بداند.
آه و نفرین بر ذات پلید رجوی! کجائی ببینی و بشنوی همان خانواده هائی که ادعا داری هوادار تو هستند تبر برداشته اند تا ریشه ات  را بزند.چه برسد به هواداری!
حسین در حالی که روی تخت درازکش است صحبت که از برادر اسیرش می شود فقط به  سقف نگاه می کند می گوید مرا تنها گذاشت و عامل اصلی رجوی است. رجوی نامی که منفور و مورد انزجار خانواده ها قرار گرفته. مادر خانواده می گوید خداوند جای حق نشسته و رجوی ظالم را به سزای اعمالش می رساند.و می گوید بوی انسانیت نبرده والا چگونه می شود نیروها و نفرات خود را رها کند و خودش و اون هند جگر خوارش فراری باشند بعد ادعای مسلمانی هم داشته باشند.براستی این حرف چه بر دل می نشیند که اگر رجوی بزدل ذره ای شرف و انسانیت داشت باید در کنار نیروها می ماند مگر جان و خونش رنگین تر از سایرین است.رجوی شعار و غلوکردن  راخوب بلد است آمده ام تا خودم را فدای مردم کنم ولی در عمل جان ناچیزش با ارزشتر بوده و آنچه بی ارزش هست جان انسانهای گرفتار در لیبرتی می باشد.

 طی زمانی که در خدمت این خانواده  بودیم مادر ابوالفضل سعداله بسیار از حضور ما در منزلشان استقبال کردند و آرزو کردند که تمام نفرات منجمله پسرش ابوالفضل و دو برادرانش آقایان دارائی که گرفتار فرقه رجوی هستند آزاد شوند و به زندگی بر گردند و گفتند ما خانواده همه جوره از آنها حمایت می کنیم  تا روزی که از این فرقه جدا شوند.
انتظار ما این است عزیزانمان به خودشان بیایند و با حرکت جسورانه به رجوی نه گفته  و از این منجلاب  موجود خلاص گردند. در پایان دیدار از خداوند خواستیم که آقای سعداله سلامتی خود را بدست آورند.هم چنین این خانواده هم ابراز امیدواری نمودند که عزیزانشان از بند رجوی و فرقه اش بزودی آزاد گردند.

خروج از نسخه موبایل