نامه تکان دهنده زهرا قلیزاده به عضو اسیر رجوی درآلبانی

لازم به ذکر است که این خانواده خستگی ناپذیر در راستای رهایی عزیزشان از قید و بند تشکیلات مخوف رجوی به دفعات اقدام به نامه نگاری کردند که درسایت نجات هم درج شده است وهمچنین بارها با تحمل رنج ومشقات فراوان برای یک ملاقات ساده خود را به دروازه ورودی اسارتگاه اشرف رساندند ولیکن هرباربا خشم وکینه وسنگ اندازیهای سران سازمان مواجه شدند وبی آنکه به خواسته شان برسند، به خانه وکاشانه خود بازگشتند ولی نه تنها نا امید نشدند بل با عزمی جزم تر رهایی عزیزشان را دنبال میکنند.
اما اینبار بدلایل مختلف کاری خاصه بیماری جانکاه پدرامکان مسافرت به لیبرتی را نداشتند و لذا ضمن دیداربا خانواده های اعزامی از گیلان برای عزیزشان پیام دادند شاید درپس انبوه موانع بگوش علی قلیزاده برسد.
درهمین مردادماه علی قلیزاده به اتفاق شماری دیگر از اسرا به آلبانی انتقال یافته است وبا اطلاع رسانی پیام خانواده اش درسایت نجات امیدواریم درآلبانی به گوشش برسد وبتواند خودش را به پشتوانه وحمایت همه جوره خانواده اش ازچنگال اهریمن صفت رجوی برهاند وبه دنیای آزاد خاصه وطن وآغوش پرمهرخانواده بازگردد.

پیام خانواده علی قلیزاده

با سلام وخسته نباشید خدمت شما همه عزیزان
ازاینکه نتوانستیم دراین سفربا شما باشیم درکنارشما برای آزادی فرزندانمان عذرخواهی میکنیم وازتلاش بی دریغتان تشکروقدردانی می کنیم.
خواهش می کنیم این نامه را از جانب یکی ازخواهران علی قلیزاده خوانده شود فرقی نمی کند که کدام خواهرباشد، البته اسم برده ام.
خواهران چشم براهت: مرضیه، شهربانو، کفایت، فاطمه وزهرا
برادرانت: حجت وحسین وازجانب پدربیمارمان
با تشکرازطرف خانواده قلیزاده

بسمه تعالی
با سلام به گرمی وطن به سرسبزی ایران عزیزسلام داداشی
سلام ای برادرعزیزم سلامی که ازاعماق قلبم نثارت میکنم. سلام برادران وخواهران عزیزم با شمایم. برادرعزیزم علی جان علی قلیزاده. با توهستم منم خواهرت فاطمه ازراه دورآمده ام وازراه دورصورت زیبا اما شکسته ورنجورت را می بوسم.
برادرم علی جان آمدنت چرا اینقدرطول کشیده؟ تا کی انتظارودوری. چرا به دل خودت رجوع نمی کنی دل همه برادروخواهرانت وفک وفامیلها برایت تنگ شده. آخه دلت را به چه کسانی خوش کرده ای. اینان همه مهره های سوخته اند که پشت شما خودشان را مخفی کرده اند. امید به آنها داشتن دراین سالها چه سودی برایت داشته جزدوری وغربت مگراینکه پیر و رنجور شده ای. آنها فقط بواسطه تووامثال تو که فریبتان داده اند یکی یکی دنبال یک سوراخ موشی هستند که برای خود پیدا نموده اند وشما را سپهرخود قرارداده اند.

برادرم علی جان با توهستم جان برادرگوش کن چرا خودت را به نیروهای عراقی که درمیدان مستقرند معرفی نمی کنی. کافیست خودتومعرفی کنی وازچنگال این سگها رها شوی. ما خانواده ها درپشت این درها درسوزوسرما منتظرشما هستیم اگردولت ایران خواهان شما نبودند ما اینجا چه کارمیکنیم ما همه به میل خود آمده ایم آ نهم برای آزادی شما.

آره برادرخوبم همه خواهان شما هستند شما سربازان وطن بودید که اغفال شدید. همه منتظرشما هستند.
اینقدربه حرفهای دروغین این شیاطین وازخدا بی خبران گوش نده آنها فقط سنگ خودرا به سینه می زنند.
داداشی عزیزم علی جان پدروخواهروبرادروفامیل وودوست وآشنا همه ازتومی پرسند همه به یاد شماهستندومنتظرند کی می آیی. منتظرندکه بیایی وچشمان همه مارا روشن کنی.
دیگردوری وانتظاربس است کی میخواهد این لحظه های نفس گیر تمام شود.

میدانی چند سال داری برادرم؟ علی جان حقت بود که تشکیل خانواده می دادی زن وبچه داشتی ودرکنارپدرومادرودیگران یک زندگی آروم وبدون دغدغه میداشتی. اما حالا چه داری برادرم؟ سالها عمرت را بیهوده گذراندی وچه فهمیدی؟
چه داری؟ چه بدست آوردی دراین سالها؟ بیا بیا عزیزبیا به آغوش گرم خانواده. بیا به آغوش گرم وطنت ایران آزاد.

داداشی جان خودت را با این سگها قاطی نکن. آنها همش دارند به شما دروغ میگویند درایران آرامشی که وجود دارد درهیچ کشوری وجود ندارد ما زنده ایم داریم زندگی میکنیم ما آزاد هستیم واین آزادی را مدیون شما سربازان امام زمان هستیم که جان خود را فدای ما ومردمت کردید که ما راحت زندگی کنیم. آ نها میگویند که شما آزاد هستید چه آزادی که حتی نمی توانید به دلخواه خود تا دم این دربیایید. چرا همش ازجنگ وآوارگی وکشت وکشتاربرای شما میگویند. چرا ازآزادی، آزاد بودن، اززندگی وازمحبت، ازخانواده، دورهم بودن برای شما نمی گویند. مگرمیشود انسان که خدا بهش حق زندگی داده کسی به خودش این اجازه را بدهد که این حق طبیعی را ازشما بگیرد   خدا لعنتشان کند که برای رسیدن به اهداف شومشان شمارا که آزادی حق شماست ازشما گرفته اند.

داداشی کمی همت کن کمی شجاعت میخواهد بلند شو و به خودت بیا یا علی بگو. توکلت به خدا باشد بگومیخواهم بروم به وطن، به آغوش خانواده ام برگردم خدا خودش بهت کمک میکند به خدا قسم مریم ومسعود دیوانه ای بیش نیستند ازترس دارند می میرند با یک تلنگرشما ازبین می روند وبا یزیدان زمان ملحق می شوند. پس برادرخوشکلم بلند شوبه خودت بیا قدم محکم بردار. ما پشت این درمنتظرهستیم تا آزادی شما را جشن بگیریم. مگررسیدن فرزند به پدرومادرش جرم وگناه است. اگرگناه می بود که خدا هیچوقت یوسف را به یعقوب نمی رساند واسماعیل را به هاجر. آیا این حق پدرومادرنیست که فرزندشان را درآغوش ودرکنارخود ببینند.
تورا به امام حسین قسم، به شجاعت ابوالفضل العباس قسم  تصمیمت را بگیر. بیا به وطنت ایران همه ما درایران به خوبی وخوشی زندگی میکنیم. آزاد هستیم وتنها ناراحتی وغم وغصه ما دوری توست که انشاء الله داداشی جان به همین زودی با تصمیمی که میگیری وآنهم برگشت به ایران است پایان می یابد. برگرد داداشی خوبم علی جان.

با تشکر
ازطرف خانواده قلیزاده

خروج از نسخه موبایل