چندی پیش خبر انتقال امام وردی موکدی به آلبانی را در سایت انجمن نجات خواندم. می خواستم خودم این خبر را به پدر پیر و چشم انتظارش بدهم لذا با هماهنگی قبلی به منزل ایشان رفتم. از این خبر خیلی خوشحال شد می گفت انشاالله روزی بیاد که از چنگال این فرقه رها بشه و برگرده ایران. سوال می کرد من می توانم اور ا ببینم به او گفتم ما در تلاشیم که ازطریق نهادهای بین المللی اجازه ملاقات آنها را از فرقه رجوی بگیریم.
ایشان وقتی فهمید من هم سالیان در بین آنها بودم و در حال حاضر زندگی تشکیل دادم خوشحال شد و گفت آیا آنها هم می توانند بیایند و کسی کاری با آنها ندارد؟ به چه دلخوشی آنجا ایستادند فرار کنند و پشت پا بزنند به تمام این دروغها و بیایند زندگی خودشان را داشته باشند.

آقای موکدی ابراز تاسف داشت که در این عصر آگاهی، فردی مثل رجوی این بچه ها را اسیر خود کرده و مثال بردگان با آنها رفتار می کند. می گفت چرا با آنها برخورد نمی شود. حامی رجوی کیست مگر صدام به درک واصل نشد الان که رجوی مرده چرا اینها را آزاد نمی گذارند تا به ایران بازگردند.
پدرانی که حرف نا گفته دارند – چشم انتظار

او می گفت پسرم کمک کارم بود، رجوی خائن او را فریب داد و سالیان سال است از پسرم بی خبرم. من شغلم دامداری بود ولی دیگر نمی توانم به تنهائی از عهده آن بر آیم آرزوی من هم مثل سایر پدر و مادرهای دیگر اینکه خانواده ام در کنار هم باشند و تکیه گاهی در پیری ما باشند ولی افسوس!! که فریب رجوی را خورد.چندی پیش رجوی از پسرم خواسته بود تا با ما تماس بگیرد و دو پسر دیگرم را که به دنبال زندگی شخصی خود هستند به بهانه ی فعالیت اقتصادی و شغلی به عراق بکشانند و جذب فرقه خود کنند که ما با هوشیاری متوجه شدیم و جلوگیری کردیم
