مادران ؛ منتظران بدرود یافته –قسمت پنجم

خیانت وجنایت رجوی درحق ملت ایران واعضای اغفال شده اش گستره وپهنای زیادی دارد که زبان وقلم ازبیان تمام عیار آن قاصر و ناتوان است. دراین میان

خانواده های اعضای گرفتاردرفرقهِ  بدنام رجوی خاصه مادران ازقربانیان اصلی خباثت رجوی ها محسوب می شوند که دراین نوشتار به شرح زندگانی مادرانی پرداخته میشود که دراثرناجوانمردی وظلم و جور رجوی ها بی آنکه عزیزان شان را درآغوش بکشند ؛ ناکام وچشم انتظار دارفانی را وداع گفتند وبه دیاراعلاء شتافتند وبه آرامش رسیدند.

متوفی: مرحومه مغفوره شکوفه شهبازی مقدم 84 ساله

مادرولیرضا اکبری کهنه سری ازاعضای گرفتاردرفرقه بدنام رجوی

 نامه خانم شکوفه شهبازی مادری دردمند وچشم انتظاربه کمیساریا                      

                 به نام خدا 

کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان

                                سلام علیکم

من شکوفه شهبازی مادرولی رضا اکبری اسیر جنگ تحمیلی  ایران و عراق ) که وی در سال 1360 به اسارت رژیم عراق در آمد وپس از  سالها اسارت  در سال 1368  با مغز شویی گمارده های رجوی  وبعداز آن فریبکاری سران آن سازمان منحله و با همکار ی صدام به دام این فرقه افتاد  و حال قریب 34 سال  است   بی خبر و چشم انتظار او هستیم و هر روز آمدنش را لحظه شماری می کنیم  و پیر در مانده و ناتوان شده ام  و لذا این چندمین نامه ای  است که برای نمایندگان سازمان ملل(آقای کوپلر وخانم پیلای…) نوشته ایم و چندین باربه جهت ملاقات  شب و روز پشت دربهای زندان مخوف رجوی در اشرف آمدیم تا فرزندم را ملاقات کنیم  و لی هیچ مسئولی و یا نماینده ای  نیامد که حتی به سوالات و خواسته های ما پاسخ  دهند تا چه رسد به ملاقات با عزیران ما.حال سوال این است کهدر کجا  ی دنیا نشان دارید که  فرزند  را  وادار بکنند که به مادر و برادرنشان سنگ بزنند و آنها را از خود دوربکنند.

لذا شما که به عنوان نماینده حقوق بشر، آیا این حق یک مادر  نیست با گذشت این همه مدت فر زندش را ملاقات کند. من بعنوان یک مادر ی که جگر گوشه ام دربند آن بیخبرا ن از خدا،  چگونه می توانم  تحمل بکنم که جگر پاره ام در زندان رجوی با شد وهر لحظه ممکن است زندگی آنها در خطر مرگ باشد  و نتوانم کار ی برایش بکنم  و انتظارات چندین ساله ما را  از بین  ببرند.   که نمونه اش حملات موشکی چند روز پیش، که چه جوری داغ را در دل  خانواده گذاشتندو…حال ما دست نیاز به سوی شما دراز می کنیم و فرزند ان خود را از شما می خواهیم انها را نجات بدهید شما که به عنوان نماینده  حقوق بشر  سازمان ملل هستید و مدعی برای گرفتن حق  بشر به دنیا معرفی شده اید قدمی بردارید مطمئنا" می توانید زمینه ملاقات و یا آزادی  ویا انتقال  از آن کشور ناآمن  را فراهم سازید  چرا این کار را نمی کنید تا دل هزاران خانواده دلواپس درد مند را خوشحال نمایید و نام نیکی از خود بجای گذار ید برای رضای خدا یک کار خداپسندانه وانساندوستانه برای این افراد دربند رجوی  که فکر می کنند نه راه پس دارند و نه راه پیش ،انجام بدهید   وآنها را یا به کشورشان بر گردانید و یا به کشور ثالثی  بفرستید آنها  انسانها ی خسته و نای تصمیم گیری وتوان فرار ازآنجا را به دلایل ترسی که در آنها  بوجود آورده اند را  ندارند  و کاملا خودشان یک موجودات بی مصرف  که راهی جز ماندن و نابود شدن در آن جا را نمی بینند. آنهارا که از دنیای  امروزه بدون  حداقل امکانات  تلفن و کامپیوترو.. محروم هستند ودر دوران بربریت نگه داشته اند که فقط به عصر حجر فکرکنند و  بریده از دنیای واقعی و مجازی بسر ببرند من بعنوان یک مادر درد مند وپیر و ناتوان  عاجزانه دوباره از شما تقاضا دار م که رحمی به ما دلسوختگان بکنید و وبجه های  مارا نجات بدهید تا آن باقی  عمر شان را  در کنار خانواده هایشان باشندو این زمانی میسر است که شما بخواهید  به امید روزی که ظلم  و جنایت در دنیا ریشه کن شود و ظالمان  رسوا ی عالم گردند و به سزای اعمالشان برسند و عدالت در سر تاسر دنیا  بر قرار گردد  و مردم در آرامش در کنار هم بصورت مسالمت آمیز بدونه هر گونه دغدغه زندگی نمایند.

آنچه که خواندید آخرین نامه ی  مادرجون دقیقا یکماه قبل ازوفاتش به نماینده کمیساریا بوده است که بی جواب مانده است.

آقا جلال ازفرزندان مرتبط با انجمن نجات گیلان وازفرهنگیان شریف ووارسته آموزش وپرورش رشت درخصوص وضعیت مادرجون اینگونه شرح میدهد ":  لابد شما درجریان هستید که برادرم ولیرضا اکبری کهنه سری درسالهای آغازین جنگ درتاریخ 24آبان 1360به اسارت صدامیان درآمد ومتعاقب 8 سال اسارت درسیاه چالهای آنان دراثرخیانت بسیاربزرگ رجوی به گمان رهایی ازاسارت صدام به اسارتگاه مخوف اشرف انتقال یافت. یعنی مادرم تا لحظه درگذشتش به تاریخ 21 آذر1394 به مدت 34 سال چشم انتظاری کشید وبا تحمل رنج سنگین غصه ها خورد و پیرومریض شد وبه کما رفت. دکترمتخصص میگفت قاعدتا وبراساس علم پزشکی به کما رفتن مادرتان بیش ازدوهفته نمی بایست بطول می انجامید واحساس میکنیم که مادرتان چشم انتظارکسی است.درنتیجه ماهم که مشکل مادررا میدانستیم دریک مشورت خانوادگی یکی ازاقوام دوررا به بیمارستان نزد مادرآوردیم ودرحالیکه تمام اعضای خانواده بشدت گریان بودیم مادرمان را صدا زدیم وگفتیم که " ولیرضا برگشته مادر" این جمله را چندین بارتکرارکردیم تا که درمیانه گریه وزاری ما وحیرت دکترمتخصص ؛ مادراندک به هوش آمد وکورسویی چشمانش بازشد…. و10 دقیقه بعد مادرچشم انتظارمان برای همیشه چشمانش را بست وبه دیاراعلی شتافت.. 

درگذشت مادر شکوفه شهبازی رسواگر چهره فریبنده مریم قجر

بازگشت همه بسوی خداست

ناله را هرقدر میخواهیم که پنهان برکشیم سینه میگوید که من تنگ آمدم فریاد کن

متاسفانه دراین دنیای فانی فریاد رسی نیست. ازصدرتا ذیل خاصه مدعیان حق وحقوق بشر به منشور ملل متحد به آنچه که خود وضع کردند ؛ پایبند نیستند و بدان مطلق التزام ندارند. تاهست اینگونه بوده وگویا اینگونه خواهد بود مگراینکه وعده خدایی وحق وحقیقت به منصه ظهور برسد وعملی شود وحق به حقدار رسیده و دنیا به عدالت وعدالت پروری سوق پیدا کند.

خواستم به مریم قجر اطلاع بدهم که از سرنکبت تو و جریان رسوای مخرب کنترل ذهن تودرتشکیلات مافیایی خاصه درزندان لیبرتی یک مادردردمند وچشم انتظاردیگر بنام شکوفه شهبازی مادرعضواسیرلیبرتی ولیرضا اکبری کهنه سری با چشمانی باز و منتظر از برای درآغوش کشیدن فرزند وجگرگوشه اش چشم ازجهان فروبست وبه دیار اعلی پرکشید وآنچه که ازخود بجا گذاشته است لعن ونفرین ابدی برتو و دیگرعوامل سرکوبگر نیروهای درمانده ومستاصل زندان لیبرتی است.

راستی ازبرای دجال گری و پزحمایت خانواده ازخودت نمیخواهی عکس این مادر راهم قاب گرفته ودر اور مراسم شام غریبان ترتیب بدهی!!؟؟ زهی وقاحت وبیشرمی……

 به توصیه مرحومه زنده یاد شکوفه شهبازی فرزندان این خانواده خاصه جلال و جلیل ومجید وعبدالرضا ازاعضای فعال ومرتبط با انجمن نجات گیلان به دفعات با تحمل بسا رنج ومشقات خود را به عراق ناامن واسارتگاه مضمحل شده اشرف رساندند شاید که بتوانند دردیداری کوتاه با ولیرضای اسیر پیام مادرچشم انتظاررا به وی برسانند وبگویند که برغم سی واندی اسارتت مادرهنوز چشم انتظار توست و بشدت بیتابی میکند. اما دریغ. دریغ ازنامردی امرای سرکوبگر فرقه بدنام رجوی که چنین بستری را نه تنهاهیچوقت میسر وعملی نکردند بل به این خانواده محترم آنچه که شایسته خودشان بود لجام گسیخته فحش وفضیحت بستند!!؟

کاش میشد اشک را تهدید کرد فرصت لبخند را تمدید کرد

کاش میشد درغروب لحظه ها لحظه دیداررا تجدید کرد

صحبت از یک مادر دردمند و چشم انتظار است. باورکردنش خیلی سخت است بعداز34 سال چشم انتظاری چشم ازجهان فروبست بی آنکه بتواند صدایی ازجگرگوشه اش داشته باشد یا اینکه درلحظات آخرعمرش بتواند درآغوش محبت آمیزمادرانه اش بگیرد. آخرین نامه اش خطاب به کمیساریا ونماینده اش درعراق ولیبرتی همین یکماه پیش بود که درسایت نجات هم انتشاریافت. اوآرزوداشت قبل ازترک دنیا ولو یکبارفرزندش را درآغوش بگیرد ولی افسوس..

انجمن نجات گیلان درکمال تاسف درگذشت مادر مرحومه شکوفه شهبازی را به تمام اعضای خانواده محترم اکبری کهنه سری وشهبازی ودیگرآشنایان وبستگان ازصمیم قلب تسلیت عرض نموده وبرای آن مرحومه مغفوره طلب بخشش و برای بازماندگان طلب صبرو بردباری وشکیبایی دارد وآرزومند است که قبل ازاینکه مادری ویا پدری ویا سایراعضای خانواده ای ازبستگان اعضای گرفتاردرلیبرتی به آنچه که خداوند مقدرکرده ازجمله مرگ تن بدهند بتوانند درواپسین لحظات عمرشان با عزیزانشان ملاقات ودیدارداشته باشند.

روحش شاد

پوراحمد

نمونه فعالیت خانواده دردمند وچشم انتظارولیرضا اکبری کهنه سری درج شده درسایت نجات

•           آقای جلال اکبری کهنه سری رجوی را به چالش کشیده است 27آبان1394

•           امیدواری خانواده ولیرضا اکبری کهنه سری به رهایی ایشان ازاسارت رجوی 19 اسفند 1390

•           ولی جان همتی باید ؛ سحرنزدیک است. 14 دیماه 1394

 

 

خروج از نسخه موبایل