مادری که چشم براه فرزندش هست

دیدار با خانواده ی نگران کریم دانائی .
از جانب دفتر انجمن نجات سمنان جهت دیدار با خانواده دانائی به منزل آنها رفتیم. در بدو ورود مورد استقبال این خانواده خون گرم و صمیمی قرار گرفتیم. مادر می گفت من هنوزم نگران وچشم براه و منتظر فرزندم کریم هستم و معتقدم روزی می رسد که او از فرقه ی رجوی جداشده و به کانون گرم خانواده بازمی گردد.  آقای دانائی با دل پر امید گفت برایم خیلی سخت است چند فرزند داشته باشم ولی در این ایام کهولت سن اطرافم نباشند.ایشان هم مثل سایر خانواده های دیگر ناراحت و اندوهگین بود وگفت فرزندش فریب این فرقه را خورده ولی امید دارد روزی در کنار آنها باشد. از رسانه ها شنیده بود این جداشدن بچه ها از فرقه رجوی با توجه به رفتن به آلبانی و.. نزدیک است.
مادر کریم خوشرو و خوش برخورد و امیدوار از اینکه پسرش روزی این فرقه ی نیرنگ و فریب را ترک و به جمع خانواده اش برگردد. می گفت این تنها آرزوی من است هر روز کنار تلفن می نشینم و منتظرم خبری از پسرم کریم بشنوم ایشان گفت کریم اصلا سیاسی نبود فردی آرام و ساده که این فرقه هم دقیقا از این موضوع سوء استفاده نمود. او گول ظاهر این فرقه را خورد. آنچه فرزندم را سالیان سال از خانواده دور نمود فریب رجوی و دارو دسته اش در سمنان بود. این خانواده خیلی خوشحال شدند از اینکه به دیدارشان رفتیم و از سالهائی که با کریم بودیم برایشان تعریف نمودیم مادر خانواده یک لحظه با اشکی در چشم گفت خیلی دوست دارم او را مجددا در آغوش بگیرم .
در انتهای ملاقات از آخرین وضعیت و شرایطی که افراد در آلبانی دارند صحبت کردیم این خانواده هم چنین یاد آور شدند:
این فرقه به انتهای خط رسیده به چه چیزی دل خوش نموده اند حداقل ما خانواده ها دیگر پشتیبان مسعود و دارو دسته اش نیستیم فقط پشتیبان بچه هایمان هستیم تا از این فرقه جدا شوند…
وقتی با هر خانواده دیدار میکنی درد و رنج این دوری و اسارت گرفتن فرزندانشان را می بینی تنها یک آرزو داری که خداوند شر این فرقه را کم کند و دوستان اسیر ما به آغوش خانواده هایشان باز گردند و این انتظار تلخ به پایان برسد نگرانی این پدر و مادر پیر صرفا با آزادی  فرزندشان از اسارت رجوی پایان می پذیرد..بعد از ساعتی نشستن با این پدر و مادر دیدم آنها چقدر از رنجی که رجوی بر خانواده آنها تحمیل نموده غمگین و ناراحت هستند سپس با آنها خداحافظی نمودیم و آرزو کردیم بزودی لبخند بر لبانشان بنشیند.
 

خروج از نسخه موبایل