نامه خانواده ایران پور به عزیز تحت اسارتشان، احمد رضا ایران پور

نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
 چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
 نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
 به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
 بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
 زبس که خون دل از چشم انتظار چکید…
 تو با بهار آمدی، با گل ها، با شکوفه های صورتی و سفید و با سبزه های مخملی دشت ها…


 هر سال بهار در نهمین روز آمدنش زاد روزت را برایمان تکرار کرد و ما شمع یادت را در آتشکده دلهامان روشن نگاه داشتیم.
احمد جان، عزیز دل و جان، اکنون پانزده بهار است که میلادت را بدون حضورت جشن می گیریم، پانزده بهار است که دستان پلید رجوی و سرسپردگانش فرصت بودنت و دیدارت را از ما دریغ کرده اند اما عشق ما به تو همواره پرشورتر و عزممان در تلاش برای رها ساختن تو آهنین تر شده است.
 بالابلند هنرمند، سروناز شیراز، احمد رضا ی عزیز، تولدت مبارک ترین، باشد که به زودی دیدارمان را در روز بزرگ آزادیت جشن بگیریم.
نهم فروردین ماه نود و شش
 خانواده محمد رضا و احمد رضا ایران پور اسیر در زندان فرقه ستیزه جوی رجوی.
 

خروج از نسخه موبایل