بی جنبگی تا این حد

فریب و تظاهر این سازمان از همان ابتدا واضح بود. خودستائی رجوی را می شد دید که چگونه بر بامی بلند نشسته و چه خیالاتی در سر دارد اما آرزوی  او به سراب تبدیل شده است. این عملیات و تعرض درست در آخرین لحظات پذیرش قطعنامه 598 شروع شد این گروه توانست با کمک صدام به منطقه مرزی مهران یورش ببرد و این اقدام یکی از نمونه های همکاری این سازمان با دولت بعث عراق بود رجوی را فرا گرفت و چشم به تهران دوخت و توقع خود را بالا برد تا اینکه شعار امروز مهران فردا تهران سر داد.

رجوی بعد از این عملیات به فکر عملیات دیگری در ابعاد بزرگتر افتاد و با بسیج افراد از اروپا و وعده سرنگونی به آنها اشتباه دیگری را مرتکب شد. رجوی فکر می کرد همه چیز با ورود وی مهیا می باشد و با یک دستور عجولانه ی و غلط دیگر عملیاتی دیگری را با کمک ارتش عراق تدارک دید.  نتیجه این اقدام وی که چه به لحاظ تکنیکی و چه تاکتیکی و استراتژیکی اشتباه محض بود همین توهم او را به ورطه خیانت بیشتر و دست و پا زدن در منجلاب فرو برده است  در این اقدام  هم تعداد زیادی را به کشتن داد و اتفاقا زمان خوبی برای تصفیه درون  فرقه ایجاد شد. سودای بیمارگونه قدرت طلبی رجوی، او را به ورطه ی هلاکت رساند و عمر اعضای دربند سازمان را به هدر داد.

خروج از نسخه موبایل