بی جنبگی تا این حد

در شب 30خرداد عملیاتی به نام چلچراغ در منطقه مرزی مهران انجام شد. خاطره ای که هیچگاه فراموش نخواهد شد..فرقه رجوی نام این عملیات را چلچراغ نامیده بود.در همین عملیات بود که به اسارت نیروهای صدام و این گروه در آمدم و چندین سال از بهترین دوران عمر خود را در اسارت این فرقه گذراندم..

فریب و تظاهر این سازمان از همان ابتدا واضح بود. خودستائی رجوی را می شد دید که چگونه بر بامی بلند نشسته و چه خیالاتی در سر دارد اما آرزوی  او به سراب تبدیل شده است. این عملیات و تعرض درست در آخرین لحظات پذیرش قطعنامه 598 شروع شد این گروه توانست با کمک صدام به منطقه مرزی مهران یورش ببرد و این اقدام یکی از نمونه های همکاری این سازمان با دولت بعث عراق بود رجوی را فرا گرفت و چشم به تهران دوخت و توقع خود را بالا برد تا اینکه شعار امروز مهران فردا تهران سر داد.

رجوی بعد از این عملیات به فکر عملیات دیگری در ابعاد بزرگتر افتاد و با بسیج افراد از اروپا و وعده سرنگونی به آنها اشتباه دیگری را مرتکب شد. رجوی فکر می کرد همه چیز با ورود وی مهیا می باشد و با یک دستور عجولانه ی و غلط دیگر عملیاتی دیگری را با کمک ارتش عراق تدارک دید.  نتیجه این اقدام وی که چه به لحاظ تکنیکی و چه تاکتیکی و استراتژیکی اشتباه محض بود همین توهم او را به ورطه خیانت بیشتر و دست و پا زدن در منجلاب فرو برده است  در این اقدام  هم تعداد زیادی را به کشتن داد و اتفاقا زمان خوبی برای تصفیه درون  فرقه ایجاد شد. سودای بیمارگونه قدرت طلبی رجوی، او را به ورطه ی هلاکت رساند و عمر اعضای دربند سازمان را به هدر داد.