دیدار صمیمانه از خانواده هادی آلفته از اعضای گرفتار در فرقه رجوی

متعاقب دیدارهایی چند از منازل اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی وانعکاس آن درسایت نجات وهمچنین درجریان قرارگرفتن دفتر کمیساریا واقع درآلبانی وبواسطه دعوت مصرانه آقا فریبرز برآن شدم تا زودی انجام وظیفه کرده و بمنظور دیدار نزدیک ازخانواده دردمند وچشم انتظار و فعال مرتبط با انجمن نجات گیلان ؛ راهی روستای خشک اسطلخ ازتوابع زیباکنارگیلان بشوم وازوضعیت این خانواده گیلک و رنجدیده ازظلم وجور رجویها با خبرشده وضمن تهیه گزارش گامی درخصوص رهایی دلبندشان ازاسارت رجویها برداشته باشم.


ازلحظه تصمیم مبنی بر دیدارازاین خانواده ازوجد وخوشحالی که بگذریم ؛ استرس ودلشوره عجیبی هم داشتم. چراکه میدانستم جای پدرومادرهادی آلفته عضو اسیر رجوی درآلبانی خالی است ودیگر نمی توانم چهره های خندان ودرعین حال منتظرودردمند آنان را ببینم وبه گفتگوبنشینم وازبابت دوری وبیخبری ازجگرگوشه شان به آنان دلداری بدهم.
آنان درفواصل دوسال ازهم دردهه نود بی آنکه عزیزشان را مهربانانه درآغوش بفشارند باچشمانی منتظربدرود حیات گفتند وبه آرامش رسیدند.
خانم سکینه حسینی درحسرت دیدارفرزندش درگذشت
پیام تسلیت انجمن نجات به خانواده آلفته 
مادران ؛ منتظران بدرود یافته – قسمت هفتم
دربدو دیدار ازنگاه صمیمانه ومهربانانه این خانواده برخوردار شدیم وشرمنده ازمهرومحبت وپذیرایی شان دست به آسمان دعا کردیم که انشاءالله سببی فراهم شود که درچشم اندازی نه چندان دور؛چشمان منتظرآنان به جمال گمشده شان روشن شود.


آقا فریبرزفرزند کوچک خانواده با یاد آوری خاطراتش ازپدرمرحوم گفتند” والله من چهارساله بودم که برادرم هادی به نقل ازپدرم درعملیات مشترک صدام ورجوی درمنطقه مهران درخرداد 1367 به اسارت رجویها درآمد ومتاسفانه تاکنون با هدردادن عمروجوانی خود دراسارت رجوی باقی ماند. اسارت هادی برایمان خیلی پرهزینه بود آقای پوراحمد، من که چیزی از اخوی گلم به خاطرم نمیاد وطبق گفته پدرمرحومم انگاری دوماه ازخدمت سربازیش مانده بود که بیاد سرخونه وزندگیش.


عکس خاطره انگیزمرحوم علی آلفته درکنارفرزند اسیرش دراسارتگاه اشرف درسال 1383
بعد اسارت هادی پدرومادرم داغون شدن داغون. مادرم که پاک مریض شد طوریکه دردهه هشتاد نتوانست به اتفاق پدربه عراق برن وبتونن هادی را درآغوش بگیرن. درسته که بابا درهمان مقطع برای اولین وآخرین بارتونستن هادی را ساعاتی آنهم درکنترل رجویها ببینن ولی خودشان بارها می گفتن ایکاش نمی دیدمش چونکه خاطره یکباردیدنش وجدایی بعد آن آزارم میداد وبیتابم میکرد طوریکه همش کابوس میدیدم ونگرانم میکرد. این روند توزندگیمون ادامه داشت تا اینکه ازیکدهه پیشترارتباط مون با شما وانجمن نجات برقرارشد وشعله امید دردلمون برافروخته شد شاید که بتوانیم دراثرفعالیتهایمان خاصه مسافرت به عراق ناامن وتحصن درمقابل درب اسارتگاه اشرف موجبات دیدار و رهایی نازنین برادرم را فراهم کنیم. درآن فاصله پدرم با وجود کهولت سن وبیماری وبخاطراصراروتاکید خودشون سه باردیگربه عراق رفتند ولیکن دریغ ازدقایقی کوتاه دیداربا هادی. همش عذاب بود وسنگ اندازی وکارشکنی رجویها درامرتحقق یافتن دیدار. خب این مسایل برامون مشکل آفرین بود وتنش هایی درزندگی مون بوجود می آورد.”
من هم ضمن گوش دادن به دردل آقا فریبرز و سایراعضای خانواده ؛کمی ازوضعیت روبه اضمحلال فرقه رجوی درآلبانی و روند فزاینده ریزش و جدایی اعضای ناراضی وهمچنین از بند و بستهای ناجوانمردانه دولت آلبانی وکمیساریا با سران تشکیلات مافیایی رجوی درخصوص به کنترل گرفتن اسرای خسته وسرگردان واخلال درامرپرداخت حقوق و مزایا صحبت کردم وچشم اندازتاریک فرقه رجوی درتیرانای آلبانی را برایشان به تصویرکشیدم.
درپایان ملاقات ودیداربسیاردوستانه وخانوادگی ؛ حول راهکارهای موجود درجهت دیدارورهایی هادی آلفته صمیمانه تبادل نظرصورت گرفت.
پوراحمد

خروج از نسخه موبایل