نرگس بهشتی: فرزندِ برادرم می گوید انتقام خون پدر را از رجوی می گیرم

خانواده های اسیران فرقه تروریستی رجوی بدون شک از قربانیان اصلی این فرقه هستند.
خانواده های اسیران، نزدیک ۴۰ سال است که برای ملاقات با عزیزان اسیر خود تلاش می نمایند اما متاسفانه تا کنون نتیجه ای نگرفته اند.
فرقه ارتجاع رجوی که فرماندهان آن مسعود و مریم رجوی می باشد در طول این سال ها با روش های غیرانسانی فرزندان و عزیزان آنها را گمراه نموده و در اسارت خود نگه داشته است.
این فرقه خطرناک هم اکنون آزادانه در کشورهای آلبانی و فرانسه فعالیت نموده و به کمترین حقوق انسانی برای اعضای این گروه از جمله دیدار با خانواده ها و دسترسی به اولیه ترین وسایل ارتباط جمعی ارزشی قائل نیست.
سران فرقه رجوی با این عمل ضدانسانی در پی مخفی کردن زندانیان، جنایت ها، قتل ها و شکنجه های اسیران ناراضی هستند.
البته در سال های اخیر به برکت حضور گسترده خانواده ها و افشاگری جدا شده ها، ماهیت پلید این فرقه در دنیا آشکار گردیده و در شرایطی رو به نابودی و متلاشی شدن قرار گرفته است.
در این میان افشاگری خانواده های اسیران فرقه رجوی که شاهد جنایت های فرقه بودند نقش مهمی در رسوایی و افشای سیمای نفاقِ این پست فطرت ها دارد.
به این منظور با نرگس بهشتی، خواهر یکی از اسیران فرقه رجوی که یکی از برادرهای او توسط سران جنایتکار فرقه در اشرف کشته شد گفت و گویی انجام دادیم که در زیر می خوانید:
ان شا الله که به زودی با عنایت خداوند منان و حضور فعال خانواده ها شاهد برچیده شدن این اردوگاه نفاق باشیم و حضور اسیران باقیمانده را در آغوش گرم خانواده هایشان ببینیم.
***


فراق: لطفا خودتان و اعضای خانواده خود را معرفی کنید.
نرگس بهشتی هستم و سه برادر به نام های مرتضی، مصطفی، محمد و یک خواهر به نام لیلا دارم و در سایه پدر و مادر زندگی می کنم.
فراق: بفرمائید برادرانتان چگونه وارد فرقه رجوی شدند؟ شما چگونه از اسیری آنها خبر دار شدید؟
مرتضی در سال ۱۳۸۰ برای کار به ترکیه رفت. سه ماه در ترکیه در رفوگری فرش کار می کرد و مدام با خانواده و همسرش ارتباط داشت. بعد از سه ماه به مدت یک ماه کاملا بی خبر بودیم تا اینکه بعد از مدتی با مصطفی تماس گرفت و گفت من در ترکیه هستم و با کشتی جنس می بریم به کشورهای اروپایی توهم بیا ترکیه یکسال کار می کنیم و بعد برمی گردیم.
برادرم یک مرد کردی را به منزل مادرم فرستاد. این فرد نامه مرتضی را آورد که همان حرفها نوشته شده بود و مصطفی توسط وی از ایران خارج شد. بعد از یک ماه مصطفی تماس گرفت و خواهرم لیلا را خواست تا به ترکیه بیاید و برای آنها غذا درست کند.
خواهرم به ترکیه رفت و در آنجا به جای برادرانم دو نفر دیگر دنبال خواهرم آمدند. خواهرم پیش آنها نرفت و این باعث درگیری شدید میان راننده اتوبوس وافرادی که آمده بودند شد که حتی دست راننده اتوبوس در این ماجرا با چاقو زخمی شد. راننده خواهرم را فراری داد و به ایران باز گرداند. بعد از آمدن خواهرم مصطفی تماس گرفت و با فریاد گفت خواهرم چرا برگشت این ها مرا می کشند و دیگر هیچ خبر و تماسی از سوی برادرانم نداشتیم تا بعد از پیگیری های مکرر از طریق انجمن نجات مطلع شدیم برادرانم اسیر فرقه رجوی شده اند.
فراق: واکنش پدر و مادرتان به این موضوع چه بود؟
به شدت نگران بودند. پدرم کمتر خبر داشت چون ناراحتی قلبی داشت و خیلی توضیح نمی دادیم اما مادرم بسیار گریه می کرد.
فراق: آیا برادرانتان بعد از ورود به فرقه با شما تماس یا گفت و گویی داشتند؟
خیر دیگر هیچ تماس و خبری از آنها نشد.
فراق: از خصوصیت های اخلاقی برادران خود بگوئید؟
مرتضی به شدت فردی آرام، مظلوم و مهربان و مصطفی نیز خیلی پرشور و همیشه در حال کمک به مردم و بسیار مهربان و خونگرم بود.
فراق: خاطراتی از دوران با هم بودن شما و برادرانتان دارید؟
مرتضی بسیار آرام بود. خیلی هوای ما دو تا خواهر رو داشت. مصطفی از من کوچکتر بود. مصطفی وقتی بچه بود در ایران تصادف کرد. پشت زانویش آسیب دید. همیشه زمستان پا درد داشت. الهی من بمیرم برای دردهایش. ما همیشه با هم بازی می کردیم. خرگوش داشت، رفت خرگوش را شست صبح دید خرگوشش خشک شده و مرده است.
با هم رفتیم خرگوش را خاک کردیم و شروع به خواندن روضه کرد. من و خواهرم هم سینه می زدیم مثلا مراسم خاکسپاری بود، دورانی داشتیم افسوس که دوریت ما را کشت.
فراق: لطفا از تصمیم سفرتان به عراق و اتفاق های خاصی که آنجا افتاد بگوئید؟
اواخر سال ۱۳۸۹ بود که من شنیدم خانواده ها با هم جمع می شوند و برای آزادی اسیرانشان به عراق سفر می کنند. من زیاد پیگیر شدم ولی متاسفانه شنیدم فرودین سال۱۳۹۰مرتضی در درگیری کشته شده است.
من در ماه اردیبهشت۱۳۹۰موفق شدم به عراق سفر کنم و بعد از آن بارها به عراق رفتم. ما درنزدیکی عزیزانمان بودیم اما دریغ از یک لحظه دیدار، حتی برای گرفتن جنازه برادرم به دادگاه عراق مراجعه کردم اما در جواب گفتند مریم ملعون گفته است جنازه ها متعلق به من هستند.
دو بار برادرم مصطفی را خیلی اتفاقی دیدم، خیلی جیغ و داد کردم ولی برادرم را از آنجا دور کردند. مصطفی حالت پریشانی زیادی داشت و مدام دور تا دور اشرف و لیبرتی عزیزانمان را صدا می کردیم.
در لیبرتی من عکس مرتضی را به افرادی که جلو ما ایستاده بودند نشان دادم، یکی از اعضای فرقه عکس مرتضی را پاره کرد و شروع کرد به فحاشی، من خیلی بی تاب شدم هر چه گفتم من خواهر مرتضی هستم فحش های خیلی زشت به من گفت و شروع به حمله سوی خانواده ها کردند و ما را مجروح ساختند. هدف من تنها دیدار با برادرعزیزم بود حتی ۵ دقیقه که متاسفانه میسر نشد.
فراق: آنجا برای رهایی اسیران چه کارهایی می کردید؟
بچه ها را صدا می کردیم و از افرادی که جلو بودند درخواست می کردیم به بچه هایمان بگویند ما دنبالشان آمدیم.
فراق: برادرتان چگونه توسط سران فرقه قربانی شد؟
در سال ۱۳۹۰ عراق هشدار داد اشرف را ترک کنند اما مریم و مسعود دستور مقاومت به اسیران را دادند. ارتش عراق ۱۹ فرودین به اشرف حمله کرد و متاسفانه برادرعزیزم مرتضی پس از ۱۰سال دوری ازخانواده و با اینکه یک پسر به نام علیرضا داشت در این درگیری کشته شد. البته علیرضا هم می گوید انتقام پدرم را خواهم گرفت.
فراق: دلتنگ برادرتان که می شوید، چه چیزی آرامتان می کند؟
وقتی دلتنگ می شوم هیچ چیز مرا آرام نمی کند. جگر گوشه من مرتضی در اشرف به خاک سپرده شد. مصطفای نازنینم چندین بار در حملات زخمی شد. سالهاست اشک می ریزم فراق سخت است و داغ برادر کمرشکن.
فراق: پیام شما به برادر اسیر خود که در فرقه مانده چیست؟
برادرم، نفسم، تمام زندگی من فدای آزادیت برگرد. نفسم چشمانت را باز کن و ببین فرقه باتوچه کرد وخودت راازشر شیاطین نجات بده من تا اخرین نفسم برای ازادیت ایستاده ام
فراق: چه سخنی با مسعود و مریم رجوی دارید؟
مریم و مسعود ملعون بدانید که به زودی آه خانواده ها شما را نابود کند. ای رجوی ملعون انتقام خون مرتضی را از تومی گیرم و تا آخرین نفسم برای آزادی مصطفی و مصطفی ها ایستادگی خواهم کرد. لعنت خدا بر تو و خاندانت رجوی.
فراق: شما سفری به مجامع بین المللی داشته ای، نقش نهادهای حقوق بشری را در حمایت از خانواده چگونه می بینید؟
بله به دفعات به صلیب سرخ در تهران مراجعه کردم، جوابی نگرفتم. به سوئیس مقراصلی سازمان ملل سفر کرده و با تمام نماینده های کشورهای اروپایی صحبت کردم. همه می گفتند اینها خطرناک هستند ما کمکتان می کنیم اما متاسفانه هیچکدام هیچ کمکی نکردند.
فراق: وضعیت فعلی فرقه رجوی را در آلبانی چگونه می بینید.
شکر خدا با دعای خیر خانواده ها و اشک پدر و مادرها فرقه در حال فروپاشی است. خیلی از افراد جداشدند. زمان زیادی نمی برد که همه اسیران فرقه رجوی ازچنگال این ملعون ها آزاد شوند. ما خانواده ها ایمان داریم که اندکی صبر لازم بوده و سحر نزدیک است به امید حق تعالی.
در پایان هرگونه مطلبی را که لازم به توضیح می دانید، بفرمائید.
پیام آخر من به مسعود و مریم رجوی است. ای رجوی ملعون من نرگس بهشتی خواهر مصطفی و مرتضی بهشتی از پای نخواهم نشست و به خون به ناحق ریخته برادرم مرتضی، به درد چشم انتظاری برادرانم قسم تا آخرین نفس ایستادگی خواهم کرد و مصطفی را از چنگال پلید تو پس خواهم گرفت.

خروج از نسخه موبایل