چندین سال در انتظار فقط یک تماس او هستم

خانواده یکی از بزرگترین دشمنان سرکرده سازمان تروریستی مجاهدین بود و او وقتی نام خانواده را میشنید لرزه بر اندام خبیثش می افتاد، البته ناگفته نماند که حضور خانواده در پشت پادگان نظامی اشرف باعث برچیده شدن ریشه فرقه رجوی گردید و ضربه ای بر پیکره زشت این فرقه شیطانی وارد ساخت که در طول چندین سال ازعمر نکبت بارش نخورده بود و آنچنان تار و پود آن را از هم گستراند که خودشان نیز انتظار ان را نداشتند. میتوان به جرات گفت پیروز واقعی میدان مبارزه با فرقه رجوی خانواده ها بودند که در عرض 4 سال آن را به ورای نابودی کشاندند.

مادر مهربان و دلسوخته ای سر کوچه به انتظار ایستاده بود و با دیدنم جلوتر آمد و با صدا نمودن اسمم احوالپرسی نموده و به خانه دعوت نمود. بعد از احوالپرسی با او در مورد پسرش رامین عبدالهی سئوال نمودم که گفت پسرم خیلی آقا بود و در همان جوانی خودش همیشه بدنبال کار و تلاش بود و یک ساندویچی کوچیک تو محل داشت که اون روزهای آخر دیگر کارش خوابیده بود و برای تامین اقساط بانکیش یک روز مجبور شده بود جعبه ها و شیشه های نوشابه را بفروشد که وقتی ازش سئوال کردم که رامین جان چکار میکنی در پاسخم گفت که مغازه دیگر کار نمیکند و من یه کار خوب پیدا کرده ام و بهمراه یکی از دوستانم به ترکیه میروم و جنس میاورم و سود آن خیلی خوب است و اینکار خوب را دو بار انجام داد و سومین بار که رفت دیگر برنگشت و گرفتار انسان نماهایی شد که اصلا از انسانیت بویی نبرده اند و تنها برای منافع خودشان و خوش گذرانیهای خودشان فکر میکنند و امسال پسرم رامین عبدالهی برای او تنها نقش عروسکهای خیمه شب بازی را دارند.

مادر رامین عبدالهی میگوید که الان چندین سال میشود که از او نه خبری دارم و نه تماسی با ما گرفته و وی ادامه میدهد که یعنی جایی که پسرم در آنجا حضور دارد تا این اندازه از انسانیت بویی نبرده اند که حتی به من مادر که چندین سال در انتظار فقط یک تماس او هستم چنین اجازه ای نمیدهند؟

به وی توضیح دادم که متاسفانه سران فرقه رجوی از امثال رامین و دیگران برای پیشبرد اهداف پوچشان استفاده مینمایند و برای آنها انسانیت و وجدان دیگر هیچ معنایی ندارد و خانواده نیز که عامل جدا شدن عناصرش شده و باعث بهم ریختن برنامه های خبیثانه آنها شده، از یک دشمن تمام عیار بدتر شده و بخاطر همین تمام تلاش خود را بکار بسته اند و ذهن عناصر خود را نسبت به این کانون گرم و مورد اعتماد شدیدا مورد شستشو قرار داده اند و تمام راههای ارتباطی را بر روی آنها بسته اند تا بتوانند عناصر خود را با دنیای بیرون کاملا قطع ارتباط نمایند و آنها را از اخبار بیرون دور نگه دارند تا ذهن آنها کوچک مانده و از فرقه رجوی دور نمانند.

مادر رامین عبدالهی در حالیکه گریه امانش نمی داد میگفت که من هر روزه میشنوم که بعضی ارگانهای بین المللی کارهای زیادی در مناطق جنگ زده انجام میدهند، آیا هیچ کدامشان نمیتوانند به داد پسرم برسند و او را آزاد کنند؟

در پاسخ این مادر که هر لحظه بر گریه اش افزوده میشود و برای قلب بیمارش خوب نیست، جواب دادم که مادر من آنها فقط برای بازیهای سیاسی خوب هستند و چون حامیان فرقه رجوی نمیخواهند این گروه تروریستی از هم بپاشد تا بتوانند از طریق آن مثلا به کشورمان ضربه ای وارد کنند و بهمین خاطر اجازه نمیدهند که هیچ ارگان بین المللی که تنها داعیه انسانیت مینمایند به آنها نزدیک شوند ولی انشالله با ریزشی که در این فرقه ظاله هر روزه مشاهده میکنیم بزودی شاهد متلاشی شدن آن و آزاد شدن پسرتون و بقیه خواهیم شد که قطعا ان روز دیر نخواهد بود.

از وی تشکر نمودم و او را در حالیکه هنوز گریه مینمود تنها گذاشتم و خداحافظی نمودم و در حالیکه از وی دور میشدم با خودم گفتم که سازمان ضدخانواده مجاهدین چگونه میخواهند در روز قیامت در پیشگاه خداوند این همه جنایت و خیانت را پاسخ گو باشند که البته باز خودم گفتم که مگر آنها به چنین روزی اعتقاد هم دارند که براحتی دارند چنین اعمال زشت و غیر انسانی را انجام میدهند؟

خروج از نسخه موبایل