اعتمادی در این تشکیلات مجاهدین خلق وجود ندارد

اینجانب مالک بیت مشعل یکی از اعضای جدا شده از فرقه رجوی در آلبانی هستم.
با عرض سلام خدمت دوستان وهموطنان عزیزم.

یک خاطره از زندگی غار نشینی خودم را می خوام برای شما تعریف کنم.دراشرف نشست مسعود رجوی با لایه ی بالا گذاشته شد که در ماه رمضان بود.ولایه عضوها که آن موقع اسم لایه ما کا ۲ بود ولایه ی بالاتر از ما کا ۱ وعضو بود وبعد ام جدید والی آخرگفته شد که تمام لایه ها نشست دارن وفقط لایه ی پایین که بعداز نشستهای لایه بالا براشون میذاریم وتمام کارها یعنی به ما سپرده شود یعنی به اصطلاح هستم.خلاصه نشستها شروع شد ومسوؤلیتها تقسیم شد ومن مسئول تاسیسات وپست مهندسی که کارش تامین آب بود والزامات کاری بود. تمام مسولین رفته بودن نشست وهرشب نشست داشتند من مثل هرشب میبایست سر به منبع آب وپمپ آب وذخیره کردن آب میزدم. که یک نفر دیدم درتاریکی یواشکی میره ازاین ساختمون به آن ساختمون،شک کردم وخواستم ببینم که کی هست این نفر،من هم یواشکی پست سر او میرفتم واین کارش این بود که یواشکی وبدون اینکه ما بفهمیم به مسئولیتها سر میزد ونفرات را زیر نظر داشت.من این صحنه روکه دیدم دیگه امان ندادم وگفتم اینجا چکارمیکنی مگه نشست تمام شد متاسفانه اسمشو فراموش کردم وگرنه می گفتم کی بود،گفت نه نشست تمام نشده ولی اومدم سربزنم یک وقت مشکلی چیزی نداشته باشید.درلحظه به او گفتم.آخه میخوای یواشکی اگه مشکل داشتیم حل بکنی یا همه رو خبردار میکردی.گفت منظورت چیه.گفتم آخه مرد حسابی اینطوری میای ونفرات را زیز نظر میزاری این جواب اعتماد وتمام زحمتهای این بچه ها اینه،آخه چرا؟باید چکار کنیم براتون که ما را بعنوان انسان یا دوست یا عضو این سازمان بدونید خودت بگو چکار کنیم،طرف دیگه دید من خیلی از رو بستم.گفت تحلیل نکن من را خواهر فلانی فرستاد وذهنش درگیر بود.گفت برو سری بزن وگزارش بده خیالم راحت شه.من هم سر تکون دادم ورفتم وبعد ازاین اتفاق دیگه خیلی انگار احساس نفس کشیدن نداشتم.وبعد از چند روز که نشست اونها تمام شد.نوبت ما شد.وکلی هله هله وکلکله با رهبری نشست داشتیم.من اصلا به حرفهاش دیگه گوش نمی دادم.وهر۵ دقیقه میرفتم بیرون وبرای نیم ساعت یا چهل وپنج دقیقه بیرون سیگار می کشیدم، یک شب، دوشب، سه شب گذشت مسئولین دیدن من برخلاف تمام نشستها این نشست انگاربرای من نشست نبود ویکی ازمسئولینم صدایم کرد وگفت یک سوال بکنم، گفتم بفرما، گفت که چرا ناراحتی وتوی نشست نیستی برخلاف تمام نشستها، گفتم چیزی نیست از بحثهای سیاسی ونشستهای طولانی بی حوصله میشم.بهش نگفتم وبعد دوشب دید همین ریل را دارم وبه یکی از خواهرای مسئول به قول خودشون گفت.واون صدایم زد وگفت جریان چیه گزارش میدن که تو درنشست نیستی وهمش بیرون هستی من هم گفتم برای چی باید درنشست باشم وقتی که اعتمادی به لایه ی ما ندارید این حرفها مثلا میخواد چکار کنه بی اعتمادی شما را به لایه ما اعتماد میکنه.آخه لزومی نداره من به این بحثها که فقط حرف هستش گوش کنم. گفت جریان چیه،منهم جریان به او گفتم.وگفت این خیلی اشتباه کرده غلط کرده خود مسعود گفت بسپاریم به شما این کارش اشتباه بود وانتقاد وارده.گفتم یعنی از طرف بالا نیامد وبقول خودشون بالا نگفته بود.آخه هر کاری که میکنن میگن بالا.بلاخره این بالا کیه میشه به ما بگین کیه.ما که تا حالا بالا رو ندیدم فقط میشنویم بالا گفته.ولی یک چیز مسجل شد که اصل سوم تشکیلات که اعتماد برادرانه هست وجود ندارد چون اگه میبود حتما میبایست من میدیدم.ولی متاسفانه فقط شعارشو میشنویم ببیند خواهر فلانی تنها چیزی که وجود نداره توی این تشکیلات اعتماد این سازمان به نفراتش هست.
درهمین نقطه دید من رفتم سر اصل بالای گفت ذهنت رو روبه رهبری باز نکن.گفتم باشه راست میگی ادم وقتی تناقض داشته باشه خودشو باید یک طوری تخلیه کنه که من کردم.که دیگه ادامه نده.
آره کارکردن از صبح تاشب ونصف شب جواب این همه زحمت همینه عزیزان.این سالیان اینطوری سرکردم وسرکردیم بخدا قسم درطول این سالیان درنشستها وخارج از نشستها میدیدم که تمام بچه ها با تمام وجود صداقت داشتند ونشان میدادندولی برعکس این فرقه همش وهمش دروغ ودروغ ودروغ میشنیدیم.ولی ای دل غافل چون نمی دونم چی بگم ساده بودم یا اعتماد داشتم یا ذوب شده بودم نمی دونم خلاصه،بازهم حرفهاشون قبول میکردم بعداز آمدن بیرون ازاین فرقه واقعا دیدم که یک کلمه اینها با ما صداقت نداشتند.آره چنان ما رو ذوب کرده بودن که با چشم خودمون هم میدیدیم بازهم میگفتم به به رهبرعقیدتی ونوک پیکان تکامل، آره این ذهنیت ما خرابه نه تشکیلات یا رهبرعقیدتی.
بله عزیزان نمی دونم چطوری توصیف کنم که چطوری ما رو طلسم کرده بودن ویک چیز را در ذهن ما نشونده بودن به فکر خودتون نباشید.فقط وفقط به فکر رهبری باشید وواقعا هیچ کدام از ما به فکرخودش نبود.که اگه میبود حتما زودتر از اینها بیرون میامدم ومیامدیم. حالا دوستانی که اسیر و در بند فرقه گرفتار هستید آلبانی آخر خط این فرقه تبهکاره بیشتر از این عمرخودتان را به پای این سازمان کثیف تلف نکنید و با اعلام جدایی یا فرار خودتان را نجات بدهید و به آغوش خانواده های چشم انتظار بازگردید.
به امید آزادی همه اسیران فرقه
مالک بیت مشعل
فریاد آزادی

خروج از نسخه موبایل