خاطرات علی امانی (جدا شده از فرقه ی رجوی) – قسمت سوم

عملیات مروارید
من در کوه های جلولا بودم
در جریان عملیات مروارید 1، من در قرارگاه جلولا بودم و فرمانده دسته ام حمید اسماعیل زاده بود. بعد ازشهر جلولا مسیری بود که به سمت کفری می رفت. کردها در کنار یک پل روستائی سنگر گرفته و ما درآنجا درحال پراکندگی بودیم. وضعیت عراق بی نهایت نابسامان بود. همان شب کنار پل بودیم. ازعقب با تپه های مروارید فاصله زیادی داشتیم. شب که درگیری با کردها شروع شد، ساعتی بعد حمید اسماعیل زاده گفت بچه های بالای مروارید با کردها درگیر شدند. حمید گفت آماده شوید برویم جلو. حدودا ساعت 3 الی 4 بود رفتیم کنار تپه ایستادیم که دیدم کم کم شرایط آرام می شود تا صبح شد. شب هنگام متوجه شدیم که چندین نفر را مسعود رجوی الکی بدون هیچ دلیلی به کشتن داده است. بعد از آن همان روز عقب نشینی کردند و به داخل شهر جلولا آمدیم. چند روز هم جسدها را جمع و جور کردیم.
براستی که همه نیروهای سازمان از این عملیات نفرت داشتند. به علت اینکه اصلا دلیلی نداشت که ما خود را وارد این جنگ بکنیم. کردها که با ما کاری نداشتند.
البته کردها خوب فهمیدند که مسعود رجوی با هر کاری و شیوه ای از صدام جنایت کار دفاع می کند.
انتقال نفرات از اشرف به کفری(قرارگاه حنیف)
بعد از عقب نشینی عراق از کویت، سازمان همه نیروهای خودش را به کفری (قرارگاه حنیف) انتقال داد. من در قرارگاه 89 بودم. فرمانده ام کاک اسد بود. رفتیم کفری. خیلی از روستاهای این منطقه را صدام تماما بمباران کرده و با خاک یکسان کرده بود. خلاصه همه نیروها را در لابه لای کوه ها جا داده و سنگر ساختند. در این منطقه روز به روز وضعیت بدتر و بدتر می شد. تحریم های آمریکا هم از خیلی وقت پیش شروع شده بود. برای خوردن غذا و نان مشکلات زیاد داشتیم. در این مدت که در این منطقه همه پراکنده بودند چند ماهی ماندیم. بعد از گذشت چند ماه عقب نشینی صدام از کویت، درگیری های داخلی عراق با کردها و شیعه ها شروع شد.
روزی گفتند جمع و جور کنید برویم به قرارگاه اشرف. کم کم همه نیروها رفتند. وقتی لشکر ما از شهر خارج شد بعد از چندین دقیقه گفتند مسعود رجوی پیام داده. یادم هست که حرف حساب پیام این بود که فرمانده کرم علی را کردها کشتند. شما هم رحم نکنید و بکشید.
یادم نیست کرم علی فرمانده یا معاون کاک اسد بود که بعد از عبور ما که آخرین گروه لشکر 89 بود با کردها درگیر شده بودند و خیلی از کردها را کشته بودند. مجید، مهدی و غلامرضا مراد خانی می گفتند با نفربر از روی آدمها می رفتیم.
کردها با سازمان کاری نداشتند این مسعود رجوی هست که بخاطر حمایت از صدام با کردها درگیر شدند. بعد از این جریان ها مسعود رجوی در یک نشست در باقرزاده گفت ما از صاحب خانه حمایت می کنیم و کسی غلط می کند به او چپ نگاه کند. بعد از آن هم صحبت از درگیری با کردها شد که مریم رجوی گفت ریختن خون جلال طالبانی برای هر مجاهدی واجب است. راستی علت چه بود؟ علت اصلی این بود که این فرقه تروریستی را اجازه نداده بودند برای کارهای تروریستی از مرزهای کردستان وارد ایران شوند و جنایت کند. در جریان ناآرامی های عراق این سازمان مثل یک لشکر صدام عمل کرد و هر کاری که می توانست می کرد. راه های ورود کردها را به سمت بغداد می بستند. اما دست سازمان هم برای افکار عمومی و مهم تر از همه برای نفرات خود سازمان رو شد. خیلی ها برایشان سوال بود که چرا بخاطر حکومت صدام، رجوی نیروهای سازمان را قربانی می کند و هیچ ارزشی برایشان قائل نیست.
درگیری با کردها: به گفته مسعود رجوی خون این کردها برای شما حلال است
درگیری با کردها نارضایتی هایی در سازمان بوجود آورد. حتی گاهی در محفل ها و صحبت های خصوصی آدم از بچه های کرد در سازمان می شنید و می دید که ناراحت هستند. و چرا مسعود رجوی می گوید خون کردها حلال است؟ برای همه ما واضح و روشن شد که این فرقه دنبال خلق کرد و خلق ایران نیست. فقط دنبال حفظ خودش و صدام هستند. چرا که بقای خودشان را هم در وجود صدام می دید.
به واقع تصور بنده این بود که اگر صدام یک روز نباشد مردم عراق این گروه را داغان می کنند. بعد از سرنگونی صدام چنین اتفاقاتی هم افتاد. بگذریم که نیروهای آمریکائی مانع شدند. آدم بخوبی در رفتار و کردار مردم عراق می دید که از این سازمان تنفر دارند. بی نهایت ناراضی هستند. واقعا این گروه فرقه در حق مردم کرد حتی کردهای ایران خیلی نادانی و خیانت کردند. آیا با کردهای سازمان مسئله ای داشت؟ مشکلی داشت؟ نه هرگز. فقط و فقط می خواست یک خوش خدمتی به صدام بکند و نشان بدهد که پشت سر تو هستیم.

خروج از نسخه موبایل