محمد جان بابا خیلی چشم براهته

پیام کوتاه مهربانانه خواهری دردمند و چشم انتظار به برادر اسیرش محمد تقی یوسفی

سلام به روی ماه داداش مهربانم، من خواهر کوچکتر شما آمنه هستم قربونت برم.
ما هر لحظه منتظر آمدن تو هستیم و برای درآغوش کشیدنت لحظه شماری میکنیم.
داداش جان قربونت برم، فدات شم این همه دروغ از رجویهای شیاد شنیدی بس نیست.
یه مقداربه خودت بیا وبه آیندت فکرکن و به زندگی و به خانواده ات که بی صبرانه منتظرت هستند. بخصوص بابا که خیلی چشم براهته محمد جان. برگرد به کشورت کنار خانواده ات ما همه منتظر شما هستیم.
داداش یادت هست آخرین بارکه به مرخصی اومدی یعنی چیزی بیشتراز30 سال. موقع رفتن گفتی خال سیاه پشت گردنم نشانه شما باشه وکلی با ما گفتی وشوخی کردی وخندیدیم وآرزوکردیم انشاءالله با تمام شدن خدمت سربازی دامادت بکنیم.
مامان که درنگرانی ودلواپسی تو دق کرد ورفت و تورو در لباس دامادی ندید. حداقل ما و خصوصا بابا را ناامید نکن و برگرد به زندگی و خانه و کاشانه و روستایمان گیلکجان رودسر.
محمد جان بدان که ما همه حرف های تو ومحبت های تو یادمون هست. داداش ما چندین بار عراق پشت زندان مخوف اشرف اون جهنمی که به شما وعده باغ سبز رو داده بودن اومدیم ولی فقط ناسزا شنیدیم. داداش جان ما کوتاه نمی‌آییم واونقدر برات نامه می‌نویسیم تا تو تصمیم نهایی بگیری و برگردی.
عزیزم تو بهترین سال‌های زندگیتو برای حرف های پوچ رجویهای ازخدا بیخبر از بین بردی.
دیگه کافیه خواهش میکنم. التماس میکنم برگرد تا دوباره دور هم جمع شیم.

راستی تو نامه قبلی عکسهای خودم با دخترام و همسرم و داداش علی را برات فرستادم. اینبارهم با آبجی بزرگ و شوهرش عکس گرفتم و برات می فرستم تا ببینی تمام اعضای خانواده چشم براهت هستن وبرای درآغوش کشیدنت لحظه شماری میکنند.
خواهرکوچکت آمنه

مطالب مرتبط:
صلیب سرخ مسئول آزادی برادرم می باشد
نامه مهربانانه یک خواهر دردمند به برادر اسیرش محمد تقی یوسفی
پیام نوروزی خانم آمنه یوسفی به برادر اسیرش محمد تقی
مادران منتظران بدرود یافته – قسمت پانزدهم

خروج از نسخه موبایل