بالاترین خطر برای فرقه مجاهدین در آلبانی

شعله کشیدن عشق و عاطفه

اولین تماس
سرانجام بعد از سالیان تحمل انواع واقسام شداید و بلاها بعد از تحمل قریب به چهل سال دوری وغربت وبه جان خریدن تمامی خطرات که بارها وبارها تا یک قدمی مرگ پیش رفتم بعد ازتحمل محدودیت ها محرمیت ها وفشارهای روحی وروانی بیشمار نوبت اعزام من به کشور آلبانی فرا رسید.
فکر کنم یک اکیپ پنجاه نفره بودیم چندین بار توجیه شدیم مسئولین سازمان بلندپایه ترین مسئولین تشکیلات به زعم خودشان خطراتی که بر سر راه ما کمین کرده است را به ما گوشزد ویادآوری میکردند. از جمله خطربورژوازی را ،از همه خطرات خطرناکترین خطر خانواده و مناسبات خانوادگی بود به طرز هیستریکی بر خطر خانواده و ارتباط با خانواده تاکید می شد چندین بار هم حرکت ما به آلبانی به تاخیر افتاد غافل از اینکه مسئولین فرقه مشغول چه زدوبندهایی در پشت پرده با مقامات آلبانی هستند.
اما هنوز به کشور مقصد نرسیده سازمان دنبال کندن چاهی به مراتب عمیق تر از باتلاق عراق برای نیروهای خودش بود تا کسی نتواند به سادگی ازتشکیلات جدا شود و اگر کسی جرات جداشدن به خودش داد درهمان آلبانی زمین گیر شود و در رویارویی با محدودیتها طرف ازکرده خودش پشیمان شود. از طرف دیگر مسئولین فرقه مجاهدین خلق بهانه وحربه ای برای ترساندن نفرات باقیمانده در تشکیلات داشته باشد. زدوبندها وتوافقاتی که بعد از جداشدن به شخصه دیدم که تماما به خواست وتاکید سازمان بوده تمامی محدودیت های اعمال شده بر جداشدگان خواست مبرم سازمان بوده حتی اینکه بعد ازچندسال هنوز هیچ خانواده ای نتوانسته برای دیدن فرزندش به آلبانی بیاید تماما به درخواست سازمان وحامیان آن است در همین رابطه بالاترین مسئولش در تشکیلات با وقاحت تمام اعلام کرد که ما به هیچ قیمت نخواهیم گذاشت که پای حتی یک خانواده به آلبانی برسد و تا الان هم عملا نگذاشتند و این فقط ترس ووحشت آنها را از خانوادها می رساند وبس. به هرصورت بلاخره زمان حرکت فرا رسید از عراق به ترکیه و از انجا به آلبانی پرواز کردیم لازم به ذکر است که تمام هزینها هم بر عهده کمیساریا بود بعد از رسیدن به آلبانی وثبت نام شدن در فرودگاه به یک کمپ موقت رفتیم کمپ به دلیل نداشتن امکانات مکفی وازطرفی آمدن نفرات بعدی سریع از نفراتی که قبلا رسیده بودند تخلیه می شد تا جا برای نفراتی که از عراق خواهند رسید باز باشد به همین دلیل من یک شب بیشتر در آن کنپ نماندم وفردای آن روز با اتوبوس به مقر سازمان رفتم این مقر شامل چندین دستگاه آپارتمان بود که برخی حتی هنوز آماده نشده بودند با محوطه ای پر از زباله ساختمانی وخیابانی خاکی به مرور هم برتعداد ساختمانها افزوده شد هم محوطه آماده شد جهت اطلاع تمامی خرج و مخارج از اجاره بهای ساختمانها تا کلیه وسایل زندگی توسط کمیساریا پرداخت می شد. به محض رسیدن به این محل که اسمش مفید بود نفرات تقسیم وسازماندهی شدند تا اینکه به مرور همه نفرات به آلبانی رسیدند وهرکس به سازماندهی قبلی خودش برگشت همان سازماندهی که درعراق داشتیم.
از بدو ورود تذکرات و توجیهات شروع شد عدم هرگونه تماس با شهروندان آلبانیایی تردد کمتر به شهراز همه مضحک تر برگزاری مستمرنشست های مختلف با نفرات مختلف به بهانه های مختلف بود که تماما سرگرمی وبرای مشغول کردن ذهن وفکر نفرات بود علی رغم بکارگیری تمامی این شگردهای کهنه شده وباوجودتمامی ضوابط ومحدودیتهایی که تحمیل کرده بودند قادر به کنترل افراد آنگونه که خودشان می خواستند نبودند.زمین عوض شده بود کلاقوانین عوض شده بود ولی سران تشکیلات کماکان تلاش می کردند که همه افراد را اسیر همان ذهنیت های قبلی که خودشان برای افراد ساخته بودند نگه دارند غافل ازاینکه آلبانی دیگرعراق نیست.
محمد عظیم میش مست

خروج از نسخه موبایل