خاطرات وفیق‎السامرایی از مزدوری مجاهدین


خاطرات وفیق‎السامرایی از مزدوری مجاهدین
 

عملیات راصد(1) (مرصاد)(2)
جنگ عراق و ایران، اگر زد و خوردها و درگیریهای شدید مرزی را نیز به آن بیفزاییم، بیش از هشت سال به درازا کشید. بر اساس تاریخ رسمی که از سوی مراجع بین المللی نیز پذیرفته شده است، می توان گفت که جنگ از ساعت دوازده ظهر روز بیست و دو سپتامبر 1980(3) تا ساعت بیست و چهار روز 7/8/1988(4) در دو هزار و هشتصد و هفتاد و هفت روز یا شصت و نه هزار و سی و شش ساعت، بدون وقفه ادامه داشت.(5)
با پایان جنگ، صدام پشت تریبون میدان پیروزی بغداد ایستاد و در حالی که عبای مشکی رنگ تابستانی و لباس سنتی عربی بر تن داشت، در جشنهای بزرگی که در حوالی کاخ ریاست جمهوری آغاز شده بود و در جمع هزاران نفر از مردمی که به همین مناسبت گرد هم آمده بودند، با فریبکاری تمام شرکت کرد؛ گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. گویی که یک میلیون قربانی (کشته و زخمی و معلول) بر جای نمانده، گویی که یکصد میلیارد دلار بدهی بر جای نمانده و گویی که سیصد و هفت میلیارد دلار ذخایر ارزی که پیش از جنگ در اختیار داشتیم، از بین نرفته است. گویی که پنجاه میلیارد دلار موادی که به صورتهای مختلف وجود داشت و در طول جنگ به هدر رفت، وجود نداشت و گویی که دهها میلیارد دلار، به دنبال متوقف شدن صادرات نفتی ضرر نکرده ایم. گویی که کینه ورزیهایی که در اثر مرور زمان از بین رفته بود، بار دیگر خود را نمایان نساخته است و انگار که شصت هزار نفر اسیر نشده اند و مبانی جامعه متزلزل نشده است. گویی که نه بیوه ای در کشور هست و نه یتیمی و نه عقب ماندگی عمومی. اینها واقعیتهایی است که صدام از آنها به خوبی آگاه است، ولی کسانی که ظرف سالهای آینده تاریخ را ورق خواهند زد، کسانی نخواهند بود که این مرحله را لمس کرده و تلخیهای آن را چشیده باشند. بلکه مردم دیگری خواهند بود که در برابرشان کاغذهایی وجود خواهد داشت که بر اساس رهنمودهای صدام و در زمان حیات وی به رشته تحریر در آمده و راجع به یک رهبر پیروزمند و افتخاراتش نگاشته شده است.
افراد ساده لوحی که در این میدان حضور به هم رسانیده و برای این رهبر فریاد سر می دادند، اطلاعاتی از آمارهای مربوط به فجایعی که به بار آمده نداشتند. دیوار آهنین دور تا دور آنها را فرا گرفته و نمی دانند که چگونه از قطار حرکت جهانی عقب مانده اند؛ استفاده از آنتن های ماهواره ای شبکه های تلویزیونی ممنوع است، سفر به خارج در حداقل ممکن خود صورت می گیرد و ارسال پارازیت بر روی بسیاری از شبکه های رادیویی به صورت همیشگی و مستمر ادامه دارد. برای این مردم مقدر شده نه چیزی ببینند و نه چیزی بشنوند. اتومبیلی که یک عراقی سوار می شود، باید هدیه ای از سوی صدام باشد، خانه آنها نیز هدیه صدام باشد، حتی لباسهایشان نیز از سوی صدام اهدا گردد.
هرچند که مردم ساده لوح اطلاعات کمی داشتند، ولی فریادها و رقصیدنشان [در جشن پایان جنگ] تمایل صمیمانه و انسانی خود را برای توقف خونریزی و نابود شدن تأسیسات حیاتی کشور اعلام داشتند.
به محض پایان یافتن جنگ(6)، سر لشکر «فاضل البراک تکریتی» مدیر سرویسهای اطلاعاتی و سپهبد ستاد «صابر الدوری» و «مسعود رجوی» رئیس سازمان گروهک مخالف ایرانی [مجاهدینین] به منظور بحث و بررسی پیرامون چگونگی پیشروی سریع و عمیق نیروهای این سازمان از خانقین به سمت تهران، برای در دست گرفتن قدرت در این کشور با پشتیبانی محدود نیروهای مسلح عراقی، در کاخ ریاست جمهوری تشکیل جلسه دادند. در حضور شخص صدام، ابعاد این عملیات و پیامدهای احتمالی آن مورد بحث و تبادل نظر طولانی قرار گرفت. سر لشکر دکتر «فاضل البراک» بنا به دلایل مختلف، چندان تمایلی به انجام این عملیات نداشت. زیرا نسبت به تحقق نتایج قطعی آن اطمینان نداشت. وی مایل بود از هر گونه عملی که به احتمال – هر چند ضعیف – موجب تحریک طرف مقابل و از سر گرفته شدن آتش جنگ عراق و ایران (که فقط یک هفته از پایان آن می گذشت) می شود، خودداری گردد. ولی واقعیت دیگری نیز وجود داشت و تا هنگام اعدام شدنش در سال 1993 نیز در پرده ای از ابهام باقی ماند. حقیقت آن است که براک مایل نبود یک جنگ دیگر به دست صدام رقم زده شود. «مسعود رجوی» به صدام گفت: «مطمئن باشید که سازمان من ظرف چند ساعت وارد [شهر] همدان، در دویست و پنجاه کیلومتری مرز خواهد شد». سپهبد «صابر الدوری» گزافه گویی هایش را از حد گذراند و گفت: «سرور من، از دیروز تا به حال تصویر ورود این سازمان به ایران و به دست گرفتن قدرت در آنجا از برابر چشمان من دور نمی شود». صدام فریفته این کلام گردید و موافقت خود را با اجرای این عملیات که به نام عملیات «راصد»(7) شناخته شد، اعلام داشت. صابر فراموش کرده بود که تاریخ رحم نمی کند و سرنوشت عراق، بازی کودکانه ای در خرابه های ده یا روستای «الدور» نیست.
اندیشه عملیات:
شاید علت شکل گرفتن اندیشه عملیات در ذهن سازمان [مجاهدینین] ناشی از این احساس بود که با پایان یافتن جنگ عراق و ایران فرصتها و محدوده پشتیبانی صدام از این سازمان کاهش پیدا خواهد کرد. زیرا حکومت ایران از شرایط مناسب تری برای به دست گرفتن زمام امور در داخل برخوردار خواهد شد. صدام که تظاهر به مشورت با دیگران پیش از اعلام تصمیم گیریهایش می کرد، با بیان جمله زیر از انگیزه های تحریک آمیز خود برای اجرای این عملیات پرده برداشت؛ او گفت: «شاید این فرصت طلایی(8) برای نابود سازی رژیم فعلی [ایران] باشد».
اندیشه کلی عملیات راصد با آماده سازی و بسیج کلیه نیروهای مجاهدینین در خارج از کشور و نیروهای مخفی سازمان در داخل، به منظور پیشروی سریع از جاده «خانقین، منذریه» در داخل عراق و قصر شیرین، اسلام آباد، کرمانشاه، همدان و تهران در داخل ایران و به دست گرفتن زمام امور در این کشور صورت می گرفت.
نیروی سازمان [مجاهدین]:
نیروی سازمان مجاهدینین در اوت 1988 مشتمل بر پنج هزار و پانصد تا شش هزار نفر در داخل عراق بود. تعداد قابل توجهی از اینان را نیروهای اداری و زنان تشکیل می دادند. بیشتر زنان دوره های آموزش سنگینی را طی کرده بودند. سازمان، طی دهه هشتاد تا اوت 1990 کمکهای مالی بالغ بر بیست میلیون دینار در ماه از رژیم عراق دریافت می کرد. این مبلغ بعد از سال 1990 به دنبال تورم مالی درعراق که بعد از اشغال کویت به وجود آمد، کاهش پیدا کرد. (قیمت دلار در سالهای دهه هشتاد، بین یک و نیم تا سه دینار بود).
این سازمان در آغاز کار از طریق انبارهای ارتش عراق به جنگ افزارهای سبک و به ویژه سلاحهای سبک، یعنی تفنگ خودکار و مسلسلهای متوسط و مسلسلهای سنگین و موشک اندازهای RPG7 و خمپاره اندازهای هشتاد و دو و یکصد و بیست میلیمتری مجهز شد، سپس تعدادی زره پوش و نفر بر زرهی در اختیار آنان گذاشته شد. این سازمان توانست به سلاحهای سنگین بسیاری دست پیدا کند؛ گاهی از طرف عراق در اختیار آنها قرار می گرفت و گاهی غنایم گرفته شده از نیروهای ایرانی بود. در نتیجه [سازمان مجاهدینین] به یک نیروی ضربتی مجهز به تانکها و نفربرهای زرهی و توپخانه متوسط و سنگین و موشکهای ضد تانک هدایت شونده تبدیل گردید. علاوه بر آن اقدام به خرید تعداد زیادی خودرو وانت و کامیونهای باری به منظور نقل و انتقال سریع و نصب مسلسلهای سنگین از نوع «ولادیمیر» بر روی وانت ها نمودند.
با وجود این که کمکهای ارائه شده از سوی رژیم عراق به این سازمان بسیار زیاد بود، ولی مجاهدینین دارای منابع مالی خصوصی در خارج از عراق نیز بودند که در هنگام نیاز از آن استفاده می کردند.
این سازمان دارای پادگانهای آموزشی در داخل عراق است. محل اقامت اصلی آنان در منطقه «الخالص» واقع در شمال بغداد است. در حالی که قرارگاه اصلیشان در داخل شهر بغداد است و اطراف آن را با اقدامات حفاظتی سطح بالا محافظت می نمایند. این قرارگاه مورد حمله سه گلوله خمپاره سنگین قرار گرفت که از فاصله پانصد متری شلیک شده بود. این حمله در ماه ژانویه 1997 صورت گرفت.
سازمان در جریان عملیات خود، فعالیتهای ستادی را در درون قرارگاه هایش به شیوه منظم و بسیار دقیقی انجام می داد و دارای شبکه های تماس بی سیمی خوبی بود. سازمان مجاهدینین اطلاعات قابل توجهی راجع به اوضاع ایران به دست می آورد، ولی این اطلاعات نمی توانست در سطح اطلاعاتی باشد که استخبارات نظامی عراق به دست می آورد. البته عراق از برخی اطلاعات جمع آوری شده توسط این سازمان نیز استفاده می کرد.(9)
آمادگی برای عملیات:
فعالیتهای سازمان [مجاهدین] با پرده پوشی و پنهان کاری تمام انجام می شود. کنترل و مراقبت قاطعی صورت می گیرد و نیروها پایبند به آموزشها و تعلیمات و شناسایی و برنامه ریزی برای عملیات هستند. از آنجا که عراق تنها کشوری است که به صورت آشکار از مخالفین ایران پشتیبانی به عمل می آورد و شاید تنها دولتی است که به صورت سخاوتمندانه پشتیبانی هایی را در اختیار این سازمان قرار می دهد، باید گفت که دو گروه از معارضین ایران مورد توجه عراق قرار گرفته اند، یکی سازمان مجاهدینین و دیگری «حزب دموکرات کردستان ایران»، که در سطح پایین تری از پشتیبانی های دولت عراق بهره می برد.
سازمان [مجاهدین] برای عملیات دست به اقدامات گسترده زیر زد:
– خرید گسترده وانت های موجود در بازارهای اتومبیل عراق، به گونه ای که سبب جهش بزرگی در قیمت اتومبیل ها شد.
– تقاضای این سازمان در تهیه انواع سلاح ها و تجهیزات و مهمات از طریق انبارهای ارتش عراق تأمین گردید. علاوه بر آن خشکبار و کنسرو، به عنوان مواد غذایی اضطراری نیز فراهم شد.
– اقدامات گشتی، شناسایی میدانی در خطوط مقدم و عقبه عملیات انجام شد.
– دستورات لازم درباره جزییات طرحها و اقدامات عملیات، در مدت زمان بسیار محدودی صادر شد.
– قرارگاه عملیاتی ویژه عملیات در قرارگاه سپاه دوم، در «منصوریة الجبل» واقع در جاده «بغداد، خانقین» بازگشایی گردید.
– ارتباط لازم ایجاد و تحت کنترل قرار گرفت.
– نیروهای مسلح زمینی و هوایی عراق به حالت آماده باش صد در صد در آمدند، در حالی که همگی در موقعیتهای خود به سر می بردند.
– مأموریتهای مشخصی برای نیروهای هوایی و هوانیروز به منظور پشتیبانی از عملیات تعیین گردید و اهداف از طریق عکسهای هوایی و اطلاعات استخباراتی شناسایی گردید.
– رهبری سازمان مجاهدینین به قرارگاه عملیات «منصوریة الجبل» منتقل گردید. سرلشگر «فاضل البراک» سپهبد «صابر الدوری» و سرلشگر ستاد «وفیق سامرایی» و «سید احسان محمد جاسم الدیری» مدیر کل سرویسهای اطلاعاتی و مسئولان شعبه ترکیه و ایران، برای پیگیری به این قرارگاه منتقل شدند.
وضعیت ایران:
نیروهای ایران و عراق به دنبال پشت سر گذاشتن هشت سال جنگ، از مرحله صلح با استراحت نیمه کاملی استقبال به عمل آوردند. نیروهای ایران اقدام به سبک کردن و عقب کشیدن تعدادی از یگانهای خود از منطقه مورد نظر در این عملیات، در محور «خانقین – تهران» نمودند و تعدادی از یگانهای لشکر هشتاد و یک زرهی و سپاه پاسداران به پادگانهایشان و مناطق غیررسمی منتقل گردیدند.(10) در محور عملیاتی سازمان، غیر از چند یگان سبک، نیروی دیگری حضور نداشت و علاوه بر آن فعالیت در بسیاری از نقاط دیده بانی اطلاعاتی ضعیف شده بود. در مجموع آمادگی رزمی به پایین ترین سطح ممکن تنزل پیدا کرده بود.
محور عملیات مشتمل بر مناطق کوهستانی بسیار صعب العبور و در عمق دهها کیلومتری، خالی از جمعیت بود. جاده آسفالته، شهر ویران شده قصر شیرین را به شهر اسلام آباد، که پیش از این شاه آباد خوانده می شد، وصل می کرد. جاده «قصر شیرین، تنگه پاطاق(11)، اسلام آباد» بسیار صعب العبور بود. جاده «قصر شیرین، گیلان غرب، اسلام آباد» نیز از جنوب تنگه می گذشت. در شهر اسلام آباد یک پادگان دایمی متعلق به یکی از تیپهای لشکر هشتاد و یک زرهی وجود داشت. منطقه حد فاصل بین اسلام آباد و کرمانشاه (که در فاصله یکصد و هفتاد و پنج کیلومتری مرزهای عراق قرار دارد) شامل رشته کوههای موازی است که جاده اصلی را قطع می نماید. زمینی به مساحت هشت تا پانزده کیلومتر بین هر دو رشته کوه وجود داشت که حوضچه هایی را در بر داشت و از ناهمواری و پستی و بلندی کمتری برخوردار بود.
اجرای عملیات:
به محض صدور فرمان لازم، نیروهای سبک سازمان مجاهدینین خط مرزی را در نوردیده و با استفاده از خودروهای وانت که بر روی آنها مسلسلهای سنگین نصب شده بود و همچنین با استفاده از نفربرهای زرهی و زره پوشهای چرخدار روسی و فرانسوی (BMP1) و بنهارد و PTR60 پیشروی مکانیزه سریع خود را آغاز کردند.(12) در موج اول حمله حدود دو هزار و دویست نیروی مسلح زن و مرد حضور داشتند.
هواپیماهای جنگنده میگ بیست و سه و میراژ اف – یک عراقی به منظور حفاظت از نیروهای عمل کننده در برابر دخالت احتمالی نیروی هوایی ایران، اقدام به پروازهای گشتی مسلحانه و برقرار نمودن پشتیبانی هوایی نزدیک نمودند.(13)
پیشروی اولیه سبب گردید تا این نیروها به عنوان یک نیروی کاملاً غافلگیر کننده و قوی به پیش روند و به شهر اسلام آباد واقع در یکصد کیلومتری (خط حرکتشان) دست پیدا کنند. آنها نیروهای موجود در این شهر را غافلگیر کرده و پادگان و مناطق و موقعیتهای حساس این شهر را ظرف مدت کوتاهی (چند ساعت) به اشغال خود در آوردند. نیروهای بعدی با بهره گیری از موفقیتهای بدست آمده، در چارچوب برنامه تعیین شده برای دستیابی به شهر تهران، حمله خود را از سر گرفتند. بدیهی بود که در پشت سر خود، از هیچ گونه اقدام دفاعی و یا نیروی تأمینی در جاده ها برخوردار نبودند.
رهبران ایران به اطلاعات جامعی راجع به محور و اهداف عملیات و میزان نیروهای عمل کننده [سازمان مجاهدینین] دست پیدا کردند و با به حرکت در آوردن تعدادی از یگانهای سپاه پاسداران، که دارای ویژگیهای حرکت سبک و سریع بودند و از وسایل نقلیه سریع و کوچک استفاده می کردند، واکنش سریعی در مقابل این رویداد نشان دادند.(14) تعدادی از ارتفاعات و تقاطع جاده های ارتباطی در فاصله بین اسلام آباد و کرمانشاه را به کنترل خود در آورده و با نیروهای مقدم مجاهدینین درگیر شدند. آنها توانستند تا هنگام آمادگی و تجمع نیروهای سپاه پاسداران از مناطق مختلف در محور عملیاتی، مجاهدینین را زمینگیر کنند و خطوط ارتباطی آنها را در چند نقطه قطع کنند. عملیات نابود سازی مجاهدینین آغاز شد و در همان ابتدای کار، حداقل یک هزار مجاهدین کشته و زخمی و اسیر شدند. در حالی که بنابر اطلاعات دریافتی ما تعداد تلفات مجاهدینین به بیش از دو هزار نفر رسید.
تحلیل عملیات و موفقیت از دست رفته:
این عملیات به منزله نقض آشکار آتش بس تلقی می شود و نشان می دهد که صدام به هیچ وجه خود را پایبند به معاهده ها و مقررات نمی داند. باید با او محتاطانه برخورد کرد و نباید به او اعتماد نمود. در مقایسه با سیلی از دلایل پیشین و آینده ثابت می شود که صدام جنایتکاری است که با عملکرد سوء خود، مردم و کشور را در معرض ضررها و زیانهای فراوان قرار داده است.
عملیات [سازمان مجاهدینین] بر اساس امیدها و آرزوهای افراطی شکل گرفته بود. یک ارزیابی دقیق از اوضاع به راحتی می توانست نشان دهد که این عملیات نمی تواند موفقیت آمیز باشد، زیرا:
1- دوری راه بین مرز، یعنی نقطه شروع و تهران به حدود پانصد کیلومتر می رسید. همین مسئله به رهبران ایران این امکان را داد تا تدابیر امنیتی لازم را به منظور مقابله با آن اتخاذ نمایند.
2- وجود شهرهای بزرگ و اساسی در محور عملیات که زمینه ساز حضور تعداد زیادی از نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی داخلی بود.
3- حکومت فعلی دارای نیروهای هواداری بسیاری است. روحانیون از قدرت تأثیرگذاری و ارتباط روحانی خوبی با مردم برخوردار بودند.
4- وجود فرماندهان نظامی، به ویژه از سپاه پاسداران که در مناطق مختلف ایران گسترش یافته اند. آنان دارای نیروهایی هستند که به ایشان وفادار هستند.
با توجه به اطلاعات موجود می توان چنین استنباط کرد که سقوط یک یا چند شهر، به منزله پایان یافتن کار رژیم حاکم نبود؛ به ویژه که حکومت از حمایت قابل توجه مردم برخوردار است. ولی پرسشی که مطرح می شود این است: اگر صدام با عملکرد خود این درس را به ایران آموخته که نباید به او و قرار دادهایش اعتماد کند، پس آیا بسیار ساده لوحانه و احمقانه نیست که پیشرفته ترین هواپیماهای جنگنده خود را به ایران فراری دهد؟
شخصی در سال 1992 در بغداد از حسین کامل می پرسد: «چگونه است که هواپیماها را به ایران فرستادید؟ و چرا بعد از اشغال کویت متوقف شدید و به طرف چاههای نفتی عربستان سعودی پیشروی نکردید؟» وی پاسخ می دهد: «از این سؤالهایی که سر انسان را به درد می آورد نپرس!»
__________________________
1- کمین کننده
2- کمین
3- 31/6/1359
4- این تاریخ دقیق نیست، زمان دقیق آتش بس میان ایران و عراق ساعت شش و سی دقیقه بامداد روز 27/5/1367 (18/8/1988) است.
5- [این آمار با توجه به آن است که] سال 1984، سال کبیسه و 366 بوده است. ن
6- در اینجا منظور نویسنده از عبارت «پایان یافتن جنگ» پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران و نه آتش بس کامل است. زیرا تجاوز عراق و مجاهدینین در فاصله پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران و آتش بس کامل روی داد.
7- مجاهدینین عملیات خود را فروغ جاویدان نام نهادند و آنچه از سوی نیروهای سپاه برای مقابله با مجاهدینین انجام گرفت، مرصاد نام گذاری شد.
8- مجاهدینین و صدام بر این باور بودند که پیروزیهای نظامی ارتش عراق در باز پس گیری مناطق تصرف شده از سوی ایران و در نتیجه پذیرش قطعنامه 598 از سوی این کشور، شرایط سیاسی – نظامی ایران را متزلزل ساخته و در برابر یک تهاجم نظامی کاملاً آسیب پذیر خواهد بود. صدام از این موقعیت به عنوان «فرصت طلایی» نام می برد، زیرا در این صورت پیروزی مجاهدینین بیشترین سود متوجه رژیم عراق بود و در صورت شکست که چنین شد، نیروهای مجاهدینین در معرض نابودی و انهدام قرار می گرفتند.
9- گرچه عراقی ها از منابع اطلاعاتی مستقل و کمک بسیاری از سرویسهای اطلاعاتی مانند آمریکا، شوروی، فرانسه، آلمان، یوگسلاوی، ایتالیا، ترکیه، هند، پاکستان و… همچنین برخی از کشورهای عربی برخوردار بودند و حجم و میزان این اطلاعات با آنچه مجاهدینین در اختیار رژیم عراق قرار می دادند قابل مقایسه نیست، ولی چنان که نویسنده به عنوان مسئول بخش ایران اعتراف کرده است از اطلاعات سازمان استفاده می شد و این موضوع نشان دهنده اهمیت اطلاعات جمع آوری شده از سوی سازمان برای عراق می باشد. برابر گزارشات موجود، مجاهدینین با سرویس اطلاعاتی امریکا، اسرائیل، سازمان آزادیبخش فلسطین، ترکیه و بسیاری از کشورهای دیگر ارتباط داشته و اطلاعات جمع آوری شده را مبادله یا به فروش می رساندند.
10- مشخص نیست نویسنده این اطلاعات را از چه منبعی به دست آورده است. در شرایطی که ایران قطعنامه را پذیرفت، عراق به رغم شعارهای صلح طلبانه از پذیرش قطعنامه امتناع کرد و به منطقه جنوب حمله کرد. پس از شکست قوای عراق مجاهدینین عملیات فروغ جاویدان را در منطقۀ غرب آغاز کردند. در چنین شرایطی و قبل از برقراری آتش بس، چه دلیلی وجود دارد که ایران بخشی از نیروهای خود را به پادگانها منتقل نماید؟
11- طول این تنگه بیست و پنج کیلومتر برآورد می شد. ن
12- پیشروی سریع و اولیه نیروهای مجاهدینین به این دلیل بود که تا تنگه پاطاق در عمق 20 کیلومتری خاک ایران هیچ نیرویی به جز توپخانه ارتش در تنگه وجود نداشت که پس از اجرای آتش توپخانه ارتش عراق زمینه پیشروی نیروهای مجاهدینین فراهم شد و از تنگه عبور کردند.
13- هواپیماهای عراق باند فرودگاه های نوژه همدان و دزفول را با بمب خوشه ای مورد هدف قرار دادند تا نیروی هوایی قادر به انجام عملیات علیه مجاهدینین نباشد. این اقدام عراقیها با ناکامی همراه شد و نیروی هوایی تهاجم مؤثری را علیه مجاهدینین انجام داد و تلفات زیادی را بر آنها تحمیل کرد.
14- تأکید نویسنده بر واکنش نظامی سپاه در واقع نشان دهنده اهمیت این اقدام و تأثیر تعیین کننده آن بر شکست استراتژی مشترک مجاهدینین و صدام برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران است. بنابر این توضیح نویسنده در واقع به معنای توجیه علت شکست این استراتژی و غافلگیری در برابر واکنش سپاه نیز می باشد.
 



سایت نگاه‎ نو
 

خروج از نسخه موبایل