خاطرات قلعه اشرف (3)

خاطرات قلعه اشرف (3)


ذهن بیمار رجوی ، نابودی کانون خانواده
نشست هایی که برای ما اسرا ترتیب داده شده بود تا دوماه طول کشید به عبارتی روند شست وشوی مغزی تمام عیار بود که من تاکنون تجربه می کردم. تا اینکه در یکی از روزها در ساعت هفت صبح بیدار باش زدند و اعلام کردند که نشست عمومی ساعاتی دیگر آغاز خواهد شد بدون اینکه ما را از کم و کیف آن آگاه کنند. ساعاتی بعد همه افراد قرارگاه را به سالن اجتماعات بردند در ابتدای ورود به سالن با وسواس و دقت همه را بازرسی بدنی کردند من احساس کردم که افراد مهمی به نشست خواهند آمد تا آن موقع من رهبران فرقه را از نزدیک ندیده بودم.پس از یکساعت از ورود ما به سالن و انتظار کشنده ، رجوی و همسرش به سالن وارد شدند و در این حین افرادی که در جلو نشسته بودند و به نظر می آمد از افراد رده بالا باشند شعار دادند و به اصطلاح ابراز احساسات کردند و شعارشان بدین مضمون بود مسعود ، مریم ، هم سنگر ، هم پیمان ، می جنگیم تا پایان.ومن که تاکنون رجوی را از نزدیک ندیده بودم با نگاهی موشکافانه به او نگریستم و حالات غرور و تکبر را در صورت او به عینه مشاهده کردم که چگونه از ابراز احساسات عده ای از نیروهایش لذت مببرد و لبخند معناداری بر لب دارد.او به عمد شروع جلسه را کش داد تا بردگان فکری از همه جا بی خبرش به تشویق اسطوره خیالی ادامه بدهند غافل از آنکه دوران اسطوره سازی به سر آمده است بعد از بیست دقیقه هیاهو برای هیچ که مفت نمی ارزید رجوی آیه ای از قرآن را خواند و شروع به تفسیر به رای نمود.در این لحظات مریم که مثل رجوی لباس نظامی پوشیده بود کاملا ساکت بود و به سخنان رجوی گوش می کرد. سپس رجوی از جا بلند شد و همراهانش به محض بلند شدن او یک تابلویی را در مقابل میز رجوی قرار دادند و رجوی در روی تابلو با ماژیک قرمز نوشتبود و نبود و زیرش یک خط کشید و گفت: همه این را بخوانند و تکرار کنند و اعضای حاضر در جلسه گوسفند وار و همانند بچه های کلاس ابتدایی که از معلم خود ترس و واهمه زیادی دارند پی در پی و با صدای بلند تکرار می کردند بود و نبود.پس از این صحنه مضحک مسعود گفت: بود و نبود ما دست شماست و اگر می خواهید ایران را آزاد کنیم باید هر چه که من می گویم شما انجام بدهید و اگر شما می خواهید مردم ایران در فقر و فلاکت بسر برند ما را به خیر و شما را به سلامت.سپس رجوی یک پاکت سیگار که دستش بود را به افراد نشان داد و گفت این مال من است و اگر شما بخواهید آن را به شما می دهم و شما نیز باید هر چه که من از شما خواستم به من بدهید افراد حاضر در جلسه نیز با ساده لوحی گفتند: برادر هر چه که شما بخواهید ما تقدیمت می کنیم.مسعود در واکنش گفت: چه کسی میتونه بگه که من چی می خوام؟ و بلافاصله خودش ادامه داد: من زن های شما را می خواهم و شوهرهای شما را همچنین من آمده ام که زن ها و شوهرهای شما را بگیرم. ناگهان سکوت مرگباری بر فضای سالن حاکم شد در این حین من متوجه شدم که مریم نیشخند می زند،رجوی بعد از مشاهده بهت و حیرت افراد گفت: چرا سکوت کردید و افزود فکر کنید و پاسخ دهید.سپس سیگاری را روشن کرد و بر روی صندلی اش نشست.بلافاصله مهدی ابریشم چی بلند شد و پشت میکروفن رفت کاملا معلوم بود که این سناریو از قبل و به دقت جهت تحمیق و ذلت اعضای فرقه به وسیله رهبران آن طرحریزی شده است و هم اکنون به اجرا در می آید.ابریشم چی در تایید حرف رجوی متملقانه گفت:ما که جانمان را در راه خدا و خلق و میهن گذاشتیم و زن و بچه چه ارزشی دارد که ما کوتاهی بکنیم.بعد از آن عباس داوری یکی دیگر از پادوهای رجوی در اثبات سرسپردگی خود به رجوی صحبت کرد سپس چند نفر دیگر در تکمیل سخنان ابریشم چی و عباس داوری لاطائلاتی به هم بافتند که در حدود چهار ساعت طول کشید. عصاره بحث این بود که زن و شوهر نمی توانند در کنار هم باشند و بجنگند زیرا تجربه فروغ جاویدان نشان داد نفراتی که زنهایشان زخمی بودند همسران آنان به جای اینکه سنگر را محکم به چسبند و به تیراندازی ادامه دهند کنار زنان خودشان ماندند و از آنان پرستاری کردند در حالیکه کسی که از زن و شوهر و فرزندان رها باشد فکرش کاملا به سمت جنگ و درگیری است پس هر کسی می خواهد مبارز بماند باید از همسر و فرزندان خود جدا شود. البته در لابلای این مباحث خیلی ها اعتراض می کردند ولی نتیجه ای نداشت زیرا سران سازمان و رجوی آیه ای از قرآن و کلامی از نهج البلاغه می آوردند که حتما باید طلاق بدهید زیرا از زمان حضرت محمد(ص) مبارزه این شکلی بوده که در زمان جنگ زن و شوهرها از هم جدا شوند. پس از آن رجوی آیه ای از قرآن خواند و در تفسیر آن گفت که قرآن هنگام جنگ داشتن زن وبچه را مذموم می داند و نتیجه گرفت در هنگام جنگ باید از زن و بچه گذشت و افزود که در شرایط حاضر برای اینکه بر رژیم پیروز شویم باید تمام موانع را از بین ببریم که مهمترین آن وابستگی های خانوادگی است و طلاق همسران یک ضرورت وعمل راهگشاست و بر مجاهدین واجب است. در این میان رئیس بیمارستان قرارگاه اشرف که خود دکتر و زنی جوان بود و به اتفاق همسرش( که او نیز دکتر قرارگاه) و پسر پانزده ساله اش در نشست حضور داشتند از جایش بلند شد و با لحنی معترض نسبت به سخنان و استنباطات رجوی ازقرآن گفت: برادر شما که این آیه قرآن را تفسیر می کنید ما از کجا بدانیم که تفسیر و برداشت شما از قرآن درست و عین کلام خداوند است؟ رجوی خطاب به او گفت که منظورش را واضح تر بیان کند؟ رئیس بیمارستان قرارگاه در ادامه سوالش افزود: اگر من هم اکنون در کشور ایران زندگی می کردم این آیه ای را که شما خواندید و تفسیر کردید در آنجا طور دیگری تفسیر می کردند و اگر در کشور ثالث دیگری مثل مصر بودم نیز برایم طور دیگری تفسیر می شد و حال سوال من این است که از کجا تشخیص بدهم که این تفسیر شما از آیه مورد نظر درست است؟ رجوی بعد از کمی مکث گفت :این سوال خوبی است و ادامه داد در آن زمان که حضرت محمد سواد نوشتن نداشت او آیه ها را می خواند و کاتب ها آن را می نوشته اند و کاتب های آن دوران هم با سلیقه خودشان می نوشتند پس نفر مهمی می خواهد که این مسئله را تشخیص بدهد و آیه ها را به درستی تفسیر کند.رئیس بیمارستان قرارگاه که به نظر می رسید از توجیه رجوی قانع نشده بود بلافاصله گفت در نهج البلاغه امام علی می گوید: تا می توانید زن بگیرید و زن نصف مرد عقل دارد و برای خانه داری خوب است. رجوی گفت هیچ مسلمانی نهج البلاغه را قبول ندارد و ما قرآن را قبول داریم سپس رئیس بیمارستان قرارگاه گفت: در رابطه با این موضوع فکر می کنم.بعد از این مباحثات فرماندهان ارتش در تایید سخنان رجوی حرف زدند. سپس نشست مذکور به علت خوردن شام برای ساعتی تعطیل شد. و دوباره در ساعت یک نیمه شب نشست شروع شد و تا اذان صبح ادامه پیدا کرد. موضوع نشست نیمه شب علت شکست عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان بود که رجوی در این مورد صحبت کرد و طبق معمول توجیهات عجیب و غریبی را به هم بافت. فردای آن روز تا ظهر استراحت کردیم و در بعد از ظهر تکرار نشست را در نوار ویدئو به ما نشان دادند که تا شب طول کشید. به نظر من اگر کسی مایل است مفهوم شست و شوی مغزی و یا القائات به دیگران را به بهترین شکل تعریف و تجربه کند باید در قرارگاه اشرف حضور یابد. روز سوم ساعت ده صبح برای ادامه نشست به سالن اجتماعات رفتیم. رجوی و مریم عضدانلو در این جلسه حاضر نبودند ومهدی ابریشم چی پشت میکروفن رفت و گفت امروز مسعود نمی آید و در ادامه موضوع نشست پریروز حدود یک ساعت سخنرانی کرد وتاکید داشت تا ما اعضای حاضر در جلسه در رابطه با مطالب طرح شده به خوبی فکر کنیم و در مورد آن با فرماندهان خودمان نشست توجیهی گذاشته و در نشست بعدی شرکت کنیم. در بعد از ظهر همان روز در هر لشکر جداگانه با حضور نفرات و فرماندهان مربوطه نشست برگزار گردید تا سناریوی نابودی کانون خانواده ها و از بین بردن احساسات انسانی افراد به وسیله مریدان کوراندیش رجوی تکمیل گردد.در لشکر ما نیز نشست طبق برنامه از پیش تعیین شده با حضور عادل برگزار شد. عادل بعد از توضیح نشست انقلاب و حرفهای کلیشه ای از ما خواست تا نظر خود را به صورت گزارش کتبی به سازمان انعکاس دهیم. لازم به ذکر است که در این روزها تمامی کارهای روزمره و مراسم های برنامه ریزی شده کاملا تعطیل شده بود تا زمینه شست و شوی مغزی افراد به بهترین نحو امکانپذیر شود.روز چهارم افراد که هنوز از تاثیر شوک وارد شده رهایی نیافته بودند گزارشات را به تبعیت از یکدیگر نوشتند و به مسئولین خود تحویل دادند. و به ما دستور داده شد تا به آسایشگاههای خود رفته و استراحت کنیم زیرا در اوایل شب ادامه نشست شروع شده و تا صبح طول خواهد کشید. در واقع رجوی و دیگر سران بیمار فرقه تصمیم گرفته بودند تا با تمامی روشها و شیوه های غیر انسانی و فاشیستی ذهن و روان افراد را تحت فشار سیستماتیک قرارداده و فرصت کمترین تامل و یا تبادل نظر افراد قرارگاه را با همدیگر از بین ببرند و زمینه هر گونه اعتراض و انتقاد مبتنی بر تعامل فکری نیروها را نسبت به طرح اراجیف و تحلیل های غیر منطقی کمرنگ کنند. به همین دلیل در ساعات استراحت سعی می کردند به ما القاء کنند که افراد نیاز به خواب دارند و باید استراحت کنند تا با آمادگی بیشتر در نشست های بعدی انقلاب شرکت کنند. برای مثال عادل در نشست افراد لشکر ما توصیه اکید داشت که با دیگران در این مورد صحبت نکنیم و به تنهایی فکر کنیم و با دستور رسمی به یگان ها بحث دسته جمعی و حتی دو نفری را نیز ممنوع کردند. در واکنش به تحلیل رجوی و دیگر سران فرقه ، ما اسرای جدیدالورود می گفتیم که این مباحث به ما ربطی ندارد زیرا ما مجرد هستیم. اما غافل از اینکه رجوی با ذهن بیمار خود سعی دارد اتوریته خود را در قلعه اشرف عینیت تمام عیار بخشد. در نشست شب چهارم رجوی به همراه مریم شرکت کرد و طی سخنانی خطاب به ما اسرا وافراد مجرد حاضر در قلعه گفت:بعضی ها در گزارشات خواسته شده نوشته اند که ما مجردیم و این مباحث به ما ربطی ندارد و من دقیقا امشب آمده ام که در باره شما مجردها صحبت کنم و افزود کسی که زن دارد نود درصد خیالش راحت است اما شما که مجرد هستید بیشتر از متاهل ها به فکر زن هستید به همین دلیل شما مجردها باید در ذهنتان و حتی رویاهایتان نیز زن را طلاق دهید و دوست داشتن را باید در وجودتان دفن کنید تا رها شوید. حتی کسانی را که دوست دارید تصوراتتان در مورد آنها را با اسم و تاریخ گزارش کنید و در آن اعتراف کنید که رویاهایتان را طلاق داده اید. در این جلسه رجوی خیلی زیرکانه سعی داشت علائق و دلبستگیهای طبیعی افراد را به نفع امیال خودخواهانه و بیمارگونه اش مصادره نماید و در نهایت با تهی نمودن افراد از هر گونه احساسات طبیعی ، نیازهای آنان را کانالیزه کند تا وابستگی تام وتمام به رهبری خود را در فرقه امکانپذیر گرداند. او به خوبی آگاه بود که انسانها به طور فطری نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن دارند و اگر او بتواند با سناریوی وحشتناک نشست طلاق مسیر طبیعی نیاز مذکور را به نوعی به سوی خود سوق دهد در آن هنگام براحتی می تواند از نفرات نه به عنوان وجود انسانی بلکه به مثابه یک ابزار مکانیکی استفاده حداکثری را ببرد. بعد از پایان سخنان رجوی، برخی از افراد که گزارش اعترافاتشان و یا به عبارتی گزارش مسخ و بی هویتی آنان را رهبر فرقه خوانده بود بنا به خواسته رجوی آن افراد گزارشات خود را با صدای بلند و در میان همه نفرات خواندند. بیشتر آنان از میان متاهلین انتخاب شده بودند و بدین ترتیب آغاز تراژدی طلاق و جدایی غم انگیز همسران و دفن عشق و آموزش نفرت به نیروها در قلعه اشرف شروع شد. در شب پنجم رجوی در ابتدا خطاب به حاضران در نشست گفت: اکثر گزارشها را تاکنون خوانده ام و اغلب نیروها موافق طلاق به مثابه یک ضرورت انقلابی و حیاتی در سازمان هستند و تعداد اندکی که با بحث طلاق موافق نیستند باید در اسرع وقت موضعشان را مشخص کنند و اگر مایل به جدایی از همسرانشان نیستند آنان که پاس دارند پی زندگی خود بروند وکسانی که پاس ندارند باید به طور قاچاقی از عراق خارج شوند و سازمان در این صورت نسبت به آنان مسئولیتی احساس نخواهد کرد. سپس او گفت فردا نیز در این مورد خوب فکر کنید و تصمیم نهایی خود را به فرماندهانتان بگوئید.درآن شب تلخ ، رجوی بعد از اینکه بیشرمانه و غیر مستقیم معترضان به تراوشات ذهن بیمارش را بدینگونه تهدید کرد در من تاثیر عجیب و غیر قابل وصفی گذاشت من هنوز که به نشست طلاق و به خصوص به شبی که رجوی بیرحمانه به افراد فرقه که سالیان درازی در خدمت به رجوی سنگ تمام گذاشته بودند و صرفا برای حفظ کانون خانواده این چنین مورد خشم وی قرار گرفتند، را به یاد می آورم مو بر اندامم راست می شود و بشدت متاثر می شوم زیرا رجوی به نام آزادی انسانها نهایت بی حرمتی را بهکرامت و حقوق آدمی نمود. روز ششم دوباره تکرار نشست های چند روزه به صورت ویدیوئی شروع شد در حقیقت رجوی متخصص تکرار است و با این شیوه سعی در خسته نمودن اعصاب افراد و تلقین ناخودآگاهانه به آنان را هدف گرفته بود. این یک حقیقت آشکار است که به بردگی کشاندن آدمیان یک هدف ثابت رجوی در تمام دوران زندگی خیانتکارانه و ضد میهنی او برای ارضاء تمایلات سرکوفته اش می باشد. تکرار نشستها تا ده روز طول کشید.در این مدت عده زیادی از متاهلین در واکنش به توجیهات رجوی برای طلاق همسرانشان از قلعه اشرف خارج شدند جدائی و رفتن نیروها بی سابقه بود هر کسی منطق خودش را داشت و می گفتند چه نیازی است که همسرانمان را طلاق دهیم. و به دلیل اینکه طلاق را نامشروع می دانستند و نمی خواستند که زندگیشان از هم بپاشد تصمیم گرفتند قرارگاه اشرف را ترک کنند هر چند که زندگی در اروپا و در جای دیگر به علت نبودن سرمایه و امکانات مالی لازم و عدم کوچکترین کمک سازمان از این نظر برایشان خیلی مشکل بود. اما معترضان به انهدام خانواده ها مصمم به حفظ کانون گرم خانواده شان بودند و آماده مقابله با هر نوع سختی و مشقت بنابر این تعدادی از آنان که پاسپورت داشتند از مرز اردن و ترکیه روانه کشورهای محل اقامت خود شدند. خیلی از این افراد در اعتراض به انهدام بنیان خانواده ها به دستور رجوی ، می گفتند همسران و فرزندان ما به خاطر ما به سازمان پیوستند و به قرارگاه اشرف آمدند و ما با چه منطق و توجیه انسانی و اخلاقی همسرانمان را طلاق بدهیم. و بدینگونه اعتراضات و تمایلاتشان را برای خروج از قرارگاه اشرف به ما انتقال می دادند و معتقد بودند که مبارزه با این شکل وسیاق اصولی و منطقی نیست. البته سازمان مردان و زنانی را که قصد جدائی از سازمان را داشتند به مکان به خصوصی که در آن موقع قلعه نامیده می شد انتقال داده و از آنها به زور تعهد می گرفتند وقتی که از قرارگاه خارج شدند و در اروپا سکنی گزیدند بر علیه سازمان و مباحث مربوط به نشست طلاق حرفی نزنند که برخی زیر بار تعهد خواسته شده رفتند و عده ای نیز مقاومت کرده و معتقد بودند که سازمان به عنوان یک جریان آزادیخواه حق گرفتن هیچگونه تعهد از افراد خود را ندارد و انسانها آزادند تا خود نسبت به سرنوشتشان تصمیم بگیرند. اما سازمان زیر بار نمی رفت و به آنها هر روز گیر می داد و تهدیدشان می کرد و یا به بهانه های گوناگون در جاهای خاصی از قرارگاه افراد مذکور را با چشمانی بسته مورد ضرب و شتم قرار می داد و یا تهدید می کرد که آنها را تحویل ماموران صدام خواهد داد تا به عنوان جاسوس اعدام و یا به زندان ابوغریب منتقل شوند. در فاصله این ده روز در حدود یکصد و بیست نفراز افراد لشکر ما از سازمان جدا شده و به خارج از عراق رفتند.اما مسئولین فرقه در مورد خروج افراد معترض و منتقد به ذهن بیمار رجوی از قلعه اشرف سکوت کرده و سخنی نمی گفتند و در پاسخ به سوالات متعدد ما در مورد علت غیبت افراد مذکور از قرارگاه ادعا می کردند که آنان به ماموریت رفته اند و به زودی باز خواهند گشت.
مباحث انقلاب درونی مجاهدین موسوم به طلاق در سال 68 شروع شد و تا سال 73 ادامه داشت که تحت عنوان بندهای الف ، ب ، ج ، د و غیرو، پروسه سیستماتیک شستشوی مغزی افراد و کشتن علائق و احساسات خانوادگی و انسانی آنان به دقت و زیرکانه برنامه ریزی شده و به اجرا در می آمد و کارگردان این نمایشنامه مضحک طبق معمول همیشگی رجوی بیمار و فاشیست بود. نتیجه آن نیز ریزش و جدایی بسیاری از نیروها بود.
به علت ریزش نیرو و کم شدن نفرات در لشکرها ، سازمان اقدام به سازماندهی مجدد نیروها نمود. سازماندهی مذکور ظرف یک هفته اتفاق افتاد که این مرحله به صورت مجزا و در درون لشکرها حادث شد.مسئولیت اجرای سازماندهی در قرارگاه به عهده فرماندهان و معاونین لشکرها بود.که ساختار آن را مجددا پایه ریزی کردند و نام محور را بر روی آن گذاشتند. هر لشکر به سه محور تقسیم شد و لشکر ما نیز به محورهای یک و شش و چهار تبدیل شد. و من به محور شش منتقل شدم که فرمانده آن پری بخشایشی اهل گلپایگان بود. و هم اکنون او فرمانده قرارگاه اشرف میباشد. البته به علت ریزش نیرو سازمان عده زیادی را از قرارگاههای دیگر را به اشرف منتقل نمود تا جای خالی نفرات جدا شده را دیگر نفرات احساس نکنند و دچار تزلزل نشوند.
خروج از نسخه موبایل