محاکمات کذائی و زندگی در رمادی عراق
مطلب پیوست از طریق یکی از خوانندگان محترم سایت برای ما ارسال گردیده است که به لحاظ اهمیت و عمق جنایات فرقه و افشای چهره واقعی آن ها ، با توجه به این که از تاریخ آن هم گذشته است بر آن شدیم آن را جهت اطلاع خوانندگان محترم در سایت منعکس نماییم.
دوستان عزیز سایت نجات : با سلام.
امروزمی خواهم طی نامه ای از محاکمات کذائی و همچنین زندگی در رمادی عراق برایت بنویسم. قبلاً توضیح دادم که نفرات تحت چه فشارها و محدودیتهائی تصمیم به رفتن از قرارگاه مجاهدین می گیرند. اما مجاهدین که آنها را بسادگی ول نمی کنند می گویند هر کس تصمیم برفتن بگیرد از اصحاب رژیم است یعنی پاسدار است یعنی دشمن است. پس باید با او مانند دشمن رفتار کرد. کسی نیست که به حضرات بگوید همین ها بودند برایتان نشریه می فروختند از دست حزب اللهی ها کتک می خوردند از درس و مشق و مدرسه و دانشگاه زدند و در ستادهایتان بطور شبانه روزی کار می کردند. برایتان تظاهرات کردند در هوای زیر صفر درجه در خیابانها ی اروپا و آمریکا برایتان کار سیاسی کردند و در شرایطی که از در و دیوار خون می بارید و صحبت از اعدام و زندان بود با مال و امکانات و خانوادهاشان به حمایت از شما شتافتند و آن همه رنج و مشقت را متحمل شدند ولی اکنون که در قرارگاه حضرات با شرایط خفقان و مواردی که توضیح دادم نمی توانند بسازند و زندگی کنند یکباره دشمن از آب در می آیند. بی شرفی و چاپیدن را می بینی هرکس را که بتواند بدوشند و تا جائی که ممکن است کار بکشند خوب است مترقی و انقلابی است هزار و یک اسم و رسم نثارش می کنند. اما اگر کسی در قبال فضاحت کاری هاشان اعتراضی کرد حسابش پاک است اما قرار بود از محاکمات بنویسم. بعد از اینکه از فرد امضاء های متعدد گرفتند از او بازپرسی می کنند حتی او را مدتی در بی خوابی نگاه می دارند و بعد از اینکه خوابید به سراغش می روند و در حالت خواب از او بازجوئی می کنند و بعد از آن هم نوبت محاکمه است. در سالنی که دادگاه تشکیل می شود عده ای بعنوان شاهد و تعدادی بعنوان تماشاچی حضور پیدا می کنند. قاضی از هئیت اجرایی آقای رجوی است که ابتدا متهم را معرفی می کند و بعد اتهاماتش را می گوید سپس شاهدان یک به یک پشت میکرفون حاضر می شوند و علیه متهم شهادت می دهند در ما بین شهادتها افرادی که سمت فرماندهی دارند تقاضای اعدام متهم را می کنند بعد از پایان دادگاه به متهم می گویند اگر حرفی دارد بزند سپس کیفر خواست را می خوانند و متهم را وادار می کنند حکم اعدام صادر شده را امضاء کند و در صورت امتناء به سرش می ریزند و زیر فشاراز او امضاء می گیرند بعد ازپایان کار او را تحویل دایره اطلاعات و امنیت عراق می دهند و آنها هم بعد از مدتی او را به اردوگاه رمادی منتقل می کند. خود من در یکی از این محاکمات بعنوان تماشاچی حضور داشتم. قاضی دادگاه حسین ابریشمچی برادر مهدی ابریشمچی از اعضاء هئیت اجرائی بود و فردی بنام علیرضا را تحت محاکمه قرار می دادند او متهم بود که خط و خطوط مجاهدین را زیرعلامت سؤال برده است و گفته است که مجاهدین کُردکش هستند و در جریان جنگ خلیج فارس که کُردها به عراق حمله کرده بودند مجاهدین با صدام حسین همکاری کردند و درسرکوبی و کشتار کُردها شرکت نمودند یکی از شاهدان گفت که او (یعنی متهم ) ظاهراً صحبت از برادر می کند ( منظور از برادر خود آقای رجوی است ) بعد او ادامه داد که من یکباراز خود متهم شنیدم که می گفت مجاهدین کارهایی می کنند که حتی رژیم هم نمی کند. یکی گفت او ترسو است دیگر گفت که او می گوید مجاهدین کُردها را سرکوب کردند. سپس قاضی القضات رجوی گفت که متهم حرفهایش را بزند. علیرضا گفت این چیزها واقعیت ندارد من خودم سوخته رژیم هستم که دیگر امانش نداند و نگذاشتند صحبت کند و شروع به زدنش کردند و بعد از مدتی او را تحویل عراقی ها دادند. در روزهائی که خود من تحت بازداشت بودم سه نفر را برای محاکمه برده بودند که بعد از زدن کتک آنها را زندانی کردند. موارد محاکمه و احکام اعدام از 400 قلم هم تجاوز می کند. قبل از جنگ خلیج فارس مجاهدین ناراضیان را بعد از محاکمه در دو پادگان نظامی که یکی در کرکوک و دیگری در30 کیلو متری بیرون شهر کرکوک درمنطقه ای بنام دبسک بود نگه می داشتند که مقداری هم درباره آن توضیح می دهم. رجوی در اواخر سال 68 با ساخت و باختهائی که با دولت عراق کردند بدون اطلاع صلیب سرخ از اردوگاهای جنگی عراق که اسیران ایرانی در آنجا نگهداری می شدند 1500 نفر را به قرارگاهش آورد ولی بعد از یکسال بدلیل مسائل عدیده ای که بوجود آمد و شرح آن طولانی است مجبور شدند آنها از قرارگاه خودشان خارج کنند. عده ای را به رمادی بفرستند و تعدادی را که تعداشان به 300 نفر می رسید دردسبک در پادگان نظامی نگه دارند. گفتم که یک پادگان دیگر هم در کرکوک بود و هر دوی اینها در نزدیکی تأسیسات نفتی قرار داشتند. وقتی جنگ خلیج فارس آغاز شد و مراکز نفتی هدف بمب باران هوایی قرار گرفت این دو نقطه نیز زیربمباران بود بطوری که بمب و راکت به اطراف ساختمان می خورد در همین بین بود که همین اُسراء به رجوی نامه نوشتند و گفتند که ما را بیشتر از یکسال است در اینجا نگه داشتی و تحویل صلیب سرخ هم ندادی الان هم زیر بمباران هوائی قرار داریم ما فشارها و شکنجه های رژیم را به تلف شدن زیر بمب باران ترجیح می دهیم که رجوی به نامه آنها پاسخی نداد. در این هنگام در این دو پادگان حدود 500 نفر نگه داری می شدند. حضرات وعده می دادند که شما را به ترکیه خواهیم فرستاد ولی این فقط وعده بود تا اینکه حمله کُردها به عراق پیش آمد و اوضاع و احوال سخت شد و کردستان عراق از دست دولت عراق خارج گردید و شهر کرکوک سقوط کرد که حضرات با دست پاچگی نفرات این دو پادگان را به نقطه دیگری در عراق منتقل کردند و بین راه یکی از کامیونهای حامل نفرات چپ کرد و یک نفر کشته و تعدادی مجروح شدند دو ساعت بعد از تخلیه پادگانها کُردها سر رسیدند و با RPG و سلاحهای نیمه سنگین آن دو مجموعه را منهدم کردند مدتی بعد سر و کله بعضی از آنها پیدا شد یک بار محسن رضایی آمد و نفرات را جمع کرد و شروع به صحبت کرد بعد که صحبتهایش با اعتراض روبرو شد شروع کرد به فحش دادن بعضاً فحش های ناموسی می داد و یکبار هم یکنفر را زد توضیح اینکه محسن رضائی از اعضای هئیت اجرائی مجاهدین است و دید که حرفهایش خریدار ندارد رفت و مدتی با یک نامه از طرف رجوی برگشت که رجوی نوشته بود باید همه به رمادی بروند باید اوّل با خط و امضای خودتان تقاضا کنید و ما هم دسته دسته شما را به آنجا بفرستیم که جمّعیت اعتراض کردند و پاسخ دادند مگر نگفته بودید ما را به ترکیه خواهید فرستاد که رضائی با فحش جواب داد همین است که رهبری ( منظور رجوی ) نوشته است از آن روز به بعد شروع به فشار آوردن کردند چند قبضه تیر بار روی ساختمان نصب کردن غذا را کم می دادند و در مقابل اعتراضات دسته جمعی معترض را کتک می زدند یک مورد آنقدر طرف را زدند که خونریزی بیضه کرده بود و مدتی بستری بود تا اینکه نفرات با خط و امضاء خودشان تقاضای رفتن به رمادی را کردند هنگامی که از نفرات خط و امضاء می گرفتند گفته بودند در آنجا ماهیانه 30 دینار به هر نفر کمک نقدی خواهیم کرد اما این فقط حرف بود پس از تقاضا نامه آن هم با خط و امضای خود نفرات آنها را تحویل عراقی ها دادند و عراقی ها هم حدود یک هفته آنها را زندانی کردند و بعد به اردوگاه رمادی فرستادند که شرح و وصف شرایط زندان بسیار فجیع و ناراحت کننده است. در زندان مأمورین عراقی پول و لوازمات آنها را برمی داشتند و اعتراض هم تأثیری نداشت بعد که آنها را به اردوگاه منتقل کردند در چادرهای متعدد اسکان دادند. بهتر است درباره رمادی مختصری توضیح بدهم و بعد قضیه را دنبال کنیم. رمادی یکی از شهرهای عراق است که در 300 کیلومتری مرز ایران و عربستان واقع شده است. در خارج این شهر حدود 20 هزار کُرد ایرانی که در جریان جنگ ایران و عراق به آنجا منتقل شدند زندگی می کنند شرایط این کُـردهای جنگ زده فی الواقع ولاکت بـار اسـت محیط اردوگاه دقیقاً شبیه بـه حلیبی آبـاد تهران اسـت خانه های گلی با سقفهای کوتاه کوچه هایی که بدلیل جاری بودن گندابها و آب توالتها بو می دهد بدون آب و برق و بهداشت با ماهیانه 40 دینار و کمی ارزاق از جانب دولت عراق لابد می دانی که عراق در محاصره اقتصادی بود و نرخ ارزاق روزانه بالا می رفت بطوری که اقلامی مانند گوشت، تخم مرغ، نان، پنیر،گوجه،سیب زمینی و غیره 3 الی 4 برابر شده بود و تحت این شرایط هر نفر به 250 دینار احتیاج داشت حال اینکه عراقی ها به پناهندگان ایرانی غیر کُرد 50 دینار می دادند. بعد از یک هفته نفرات برای بدست آوردن پول از اردوگاه به شهر آمدند و به کارمشغول شدند عده ای در کافه ها و مهمانخانه ها ظرف می شستند تعداد زیادی کنار خیابان سیگار و نوشابه می فروختند و برای 10 دینار بطور روزانه 12 الی 15 ساعت کار می کردند بعضی وقتها شهرداری رمادی با حمله و هجوم بساط سیگار فروشی پناهندگان را جمع می کرد گاهاً پلیس و دایره امنیت به هتلها و خانه هایی که خانواده های ایرانی در آن سکونت داشتند می ریختند و می گفتند تخلیه کنید شما باید در اردوگاه باشید و نه در شهر به صاحبان آنها دستور می دادند که آب و برق شان را قطع کنند به این ترتیب پناهندگان هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ اجتماعی تحت فشار بودند. مجاهدین به شعبه ملل متحد در عراق گفته بودند افراد رمادی از نیروهای ذخیره خودمان هستند و خودمان به آنها کمک مالی می کنیم و آنها را از عراق خارج نکنید به همین خاطر وقتی پناهندگان به دفتر ملل متحد در بغداد مراجعه می کردند با جواب سرد و حرفهای سر بالا و بعضاً تند مواجه می شدند و گاهاَ آنها را از آنجا بیرون می کردند زیرا نفرات در مراجعه به آنجا می گفتند ما سیاسی هستیم و قبلاَ هم توی مجاهدین بودیم و اگر به ایران بر گردیم اعدام خواهیم شد اما باید این گفته را رجوی تأیید می کرد که فی المثل بله اینها در داخل مجاهدین بودند به ایران نمی توانند برگردند و…… خلاصه حرفهای اینها از جانب مجاهدین تأیید می شد حال اینکه به UN( همان دفتر ملل متحد در امور پناهندگی) چیز دیگری گفته بودند نتیجأ به حرفهای هیچ کس ترتیب اثر داده نمی شد و این باعث شده بود که حدود 400 نفر در رمادی با شرایط بسیار سخت بمانند خود رجوی در یک نشستی پرسید بنظر شما با کسانی که به رمادی فرستادیم چه معامله ای باید کرد. فرماندهانش گفتند اعدام باید آنها را اعدام کرد آدم یاد مجلس آخوندها می افتاد که حرفهای آقای رئیس را با تکبیر و احسنت و آفرین ،کذا و کذا تأیید می کردند بعد رجوی گفت که آنها را به جایی فرستادیم که حالا حالاها آنجا بمانند و گوشت سگ بخورند توضیح اینکه رجوی در عراق از نفوذ زیادی برخوردار است مأمورین اطلاعاتی به عربی می گفتند رجوی فی قلوب العراب یعنی رجوی در قلب اعراب جای دارد. رجوی رابطه نزدیکی با شخص صدام حسین دارد.
گاهاً نمایندگان UN می آمدند و علناً می گفتند چرا به ایران نمی روید ما کسی از شماها را به خارج نمی فرستیم در بین این 400 نفر 50 خانواده ایرانی بود که بعضاَ زنانشان نزد عربها کار می کردند و شوهرانشان هم بطور ثابت کنار خیابان سیگار می فروختند تأسف بارتراز همه وضعیت دختران مجردی و بی پناه بود در میان آنها جوانی بود که 5 سال سابقه زندان داشت و شوهرش نیز اعدام شده بود. برخی از همین دختران حتی تن به هرکاری هم می دادند تمامی این جریانات در شرایطی اتفاق می افتاد که رجوی نور چشمی ها و فک و فامیلها ی مریم رجوی و مهدی ابریشمچی را دو روزه به اروپا می فرستاد. بتول ملکی خواهر حسین ملکی با شوهر و یک بچه اش را نیز به رمادی فرستاده بودند. من یکبار به خانه او رفته بودم خیلی دل پُری داشت و به رجوی فحش می داد می گفت رجوی خیلی خطرناکتر از آخوندهاست و از فحشها و برخوردهائی که با او کرده بودند تعریف می کرد در جریان بمب باران هوائی در طول جنگ که توضیحش را دادم بتول با بچه اش در دبسک بود که آنها را هم به همان ترتیب به رمادی انتقال دادند. پناهندگان در طول 8 – 10 ماه به هر دری می زدند به رئیس جمهور عراق نامه نوشتند و شرایط را توضیح دادند و تقاضای افزایش مستمری پناهندگی را نمودند ولی بی نتیجه بود. تعدادی به فامیلهایشان در کشورهای خارج نامه نوشتند و تلفن زدند و اوضاع خودشان را اطلاع دادند و همچنین مبادرت به فرستادن نامه به رادیوهای فارسی زبان نمودند گاهأ نفرات تک به تک و با کمک فامیلهایشان موفق می شدند به اروپا بروند و با رادیوها و مطبوعات آنجا علیه رجوی مصاحبه کنند به این ترتیب قضیه رمادی روی آنتنها رفت و به بیرون از عراق درز کرد خلاصه با توجه به شرایط مشکلی که دررمادی وجود داشت پناهندگان تصمیم به فرار گرفتند عده ای به اردن و عربستان و تعدادی دیگر از طریق بندر عقبه وارد خاک اسرائیل شدند اما آنهائی که به اردن و عربستان رفته بودند بازداشت گردیدند و بعد از مدتی به عراق برگشت داده شدند و در عراق هم مدتی زندانی شدند و کسانی که به اسرائیل رفته بودند با تیر اندازی گاردهای مرزی اسرائیلی دونفر کشته و تعدادی مجروح گردیدند و از رادیوی آنجا علیه رجوی مصاحبه کردند. صدای آمریکا (بخش فارسی آن ) از سیدالمحدثین که مسئول روابط خارجی مجاهدین است و رجوی او را وزیر خارجه می نامد پرسید که در اسرائیل عده ای به مدت یکسال است که زندانی هستند و می گویند که از مجاهدین در عراق بوده اند ولی سازمان شما هیچ اظهارنظری در این باره نکرده است و آنها هنوز بلاتکلیف در زندان اسرائیل بسر می برند که اقای وزیر خارجه رجوی!!! پاسخ داد آنها را ما نمی شناسیم و ادعای آنها مبنی بر اینکه مجاهدین در عراق زندان دارند دروغ است مقامات بین المللی می توانند به عراق بیایند و از قرارگاه ما بازدید کنند البته دولت اسرائیل بعد از یکسال و اندی آنها را از زندان آزاد نمود و به روستاهای یهودی نشین جنوب اسرائیل منتقل ساخت بیهوده است اگر از رجوی پرسیده شود این خانواده ها و این دختران و این تعداد ایرانیانی که به اعتبار شعارهای پر طمطراق جنابعالی و نیز برای مبارزه با رژیم از ایران و اروپا و آمریکا به عراق آمده بودند چرا به چنین روزیی دچار شدند فکرش را بکن 150 نفر از رمادی با نماینده رژیم به ایران برگشتند با اینکه می دانستند چه عاقبتی در انتظارشان است حتماَ متوجه هستی وقتی می گویم مسئول تمامی این اتفاقات و رخدادها خود رجوی است یعنی چه ، برای اینکه قضیه روشنتر شود کمی توضیح می دهم قرارگاه حضرات در عراق تماماَ زیر نظر رجوی اداره می شود و همه نقل و انتقالات و رفت و آمدها ( ازعراق به کشورهای دیگر و همچنین بر عکس ) با حمایت و هماهنگی سازمان امنیت و اطلاعات عراق صورت می گیرد بطوری که براحتی برای نفرات پاسپورت صادر می کنید و آنها را به هر کجا که می خواهند انتقال می دهند کسانی که در رمادی بودند مقامات عراقی با نام جماعت رجوی می شناختند یک بار یک خانواده ایرانی به یک افسر عراقی که مسئول پناهندگان ایرانی بود مراجعه می کند و می گوید من دارای پاسپورت هستم و در این تاریخ بطور قانونی توسط مجاهدین از اروپا به عراق آمدم و الان هم پاسپورت من دارای اعتبار قانونی است و می خواهم از عراق بروم مقام عراقی پاسخ می دهد که پاسپورت شما مهر و ویزای ورود به عراق را ندارد شما باید قضیه را از مجاهدین پی گیری کنید چون مجاهدین به ما گفته اند شماها از نیروهای ذخیره آنها هستید شما بروید نزد مجاهدین یعنی همانهائی که شما را به عراق آوردند بعد مشخص شد که این نفرات وقتی توسط مجاهدین به عراق منتقل می شدند مهرو ویزای ورود به کشور عراق را نه در خود پاسپورت بلکه در یک دفترچه جداگانه ای وارد کردند و روزی هم که آنها را به رمادی می فرستادند پاسپورت را بدون دفترچه یعنی ویزا ی ورود به آ نها تحویل دادند در نتیجه بلحاظ قانونی نمی شد از این پاسپورت استفاده کرد. برای UN هم سؤال بود که چگونه پاسپورت ها مهر ورود به عراق را ندارد بیشتر از 20 نفر بودند که پاسپورت قانونی و دارای اعتبار داشتند ولی بدلیلی که توضیح دادم نمی توانستند ازآن استفاده کنند پس دقت می کنی تاآنجائی که به جماعت رمادی برمی گشت همه چیز تحت کنترل و زیر نظر رجوی بود که شرایط را می ساخت و اداره می کرد از یکطرف به شعبه ملل متحد و عراقی ها می گفت اینها ذخیره خودمان هستند و خودمان به اینها رسیدگی می کنیم و از طرف دیگر می گفت آنها را به جائی فرستادیم که حالا حالاها آنجا باشند و گوشت سگ بخورند نامردی و دجالیت را می بینی. رجوی در زمستان 69 صراحتاً طی بخشنامه ای به فرماندهانش دستور داد که موارد اعتراض را با گوش مالی دادن بخوابانند و فرماندهانش هم با دست باز کتک می زدند بطوری که خود من با یک نفری که کتک خورده بود صحبت کردم می گفت جهانگیر مرا صدا کرد و برد داخل سنگر و در را بست و با قنداق تفنگ شروع به زدن کرد آنقدر زد که من افتادم و بعد من را گرفت زیر لگد 3 – 4 روز به سختی راه می رفتم دلیل کتک زدن هم گزارشاتی بود که برای من داده بودند جالب اینجاست که رجوی به همه کسانی که از دستگاه کذائی او خارج می شوند کوفی می گوید منظور اشاره به داستان عاشوراست که مردم کوفه از ترس ابن زیاد، حسین بن علی را تنها گذاشتند. یک لحظه ادعاها و عملکردهای او را هم ادعای نایب امام زمانی و هم ادعای جانشنیی امام حسین را دارد. باهم مقایسه بکن بنظر من باید به این همه دجالیت و بی شرفی مدال افتخار داد. رجوی آشکارا به همه مردان متاهلی که توی قرارگاهش هستند می گوید که زنان شما برمن حلال است اما جای نگرانی نیست زیرا هر چه که جلوتر می رویم چهره ها و شعارها و ادعاها بیشتر مشخص می شود معلوم می شود که چه کسی راست می گوید و که دروغ می گوید چه کسی دجال است و شعارهای فربینده می دهد و چه کسی به وعده ها و گفته های خود عمل خواهد کرد. یادم هست سال60 رجوی به پاریس رفته بود با بی بی سی مصا حبه ای داشت در آنجا به خبرنگارگفت که رژیم خمینی چند ماهی بیشتر دوام نخواهد آورد اما مسیر تحولات راه دیگری را طی کرد و اکنون 11 سال از آن مصاحبه رجوی می گذرد و در عرض این سالها کارنامه جدیدی برای خود او نوشته شد یک لحظه فکرش را بکن اگر حرف او درست در می آمد و رژیم سال 60 سرنگون می شد چه پیش می آمد قطعاَ برخوردی را که اکنون او در قرارگاهش با ناراضیان می کند در ایران تحت حاکمیت خودش با هر معترضی می کرد کما اینکه علناَ و آشکارا می گویند و من با گوش خودم شنیدم که فردای ایران یعنی ایران تحت حاکمیت مجاهدین مجبوریم خیلی ها را با زور جارو کنیم. گفتم که برای رجوی کارنامه جدیدی نوشته شد یعنی بخوبی مشخص شد که حضرت هم بله. یعنی آن پروسه اتفاقاتی که همیشه بعد از حاکمیت اتفاق می افتند و مردم می فهمیند که ای داد بی داد همه رنجها و خونها به هدر رفت و سرمان کلاه گشادی گذاشته شد در رابطه با آقای رجوی قبل از حاکمیت اتفاق افتاد گو اینکه او هم از هم اکنون خط و نشانهای رهبری کارگران و مستضعفان جهان را می کشد تا ببینیم که آینده چگونه خواهد بود.از همین الان چهره حضرت کاملاَ مشخص است و به وضوح می گویند که رجوی فقط می تواند از دیگران سواری بکشد و شرح فضاحت کاریهای او در عراق تا حدود زیادی رو شده است و کارنامه جدید هم یعنی این. مسلماَ هر چه که روبه آینده می رویم وقایع و اتفاقات رو به گسترش می روند سال 60 رجوی یکه تازمعرکه بود و آقای رجوی واویلا می کرد. ولی اکنون خیلی ها می دانند که منظور او از دمکرات پناهی و اسلام پناهی چیست راست گفته اند که تاریخ هیچگاه دوبار تکرار نمی شود همین که امروز مردم از نایب امام زمان بازی متنفرند خود نشان دهنده پیشرفت و گامی به جلو است این واقعیت را خود رجوی هم خوب می فهمد.
داشتم از زندگی در رمادی می گفتم این طوربود که تمامی راه ها را بستند و نمی گذاشتند کسی از عراق خارج شود چون خارج شدن همانا و تشت رجوی صدا خوردن همان و پرواضح است که همه فشارهای اجتماعی و اقتصادی که در رمادی به ما وارد می شد حساب شده بود گفتم که پناهندگان ایرانی زیر نظر اداره اطلاعات عراق بودند و در آنجا یک مسئول مشخصی بود که کار پناهندگان را دنبال می کرد و او هم مستمراَ با مجاهدین در تماس بود.
دوستان عزیز امیدوارم توانسته باشم که ماجرا را بطور خلاصه ولی مجمل توضیح بدهم اما یک نکته دیگر مانده است که درباره آن بیشتر توضیح خواهم داد و آن هم دستگاه استراق سمع و سیستم رادیو کنترل از راه دور است که الان مجاهدین از همین طریق کارهای خودشان را پیش می برند و تمامی کسانی که در قرارگاهشان هستند را از این طریق تحت کنترل دارند.
به امید خدا در نامه های بعدی افشاگری های کامل تری از شیوه کنترل نیروها را برایتان ارسال می نمایم.
به امید نابودی هر چه سریعتر فرقه رجوی و آرزوی سلامتی برای شما دست اندرکاران سایت نجات

