درد دلی مادرانه با زبان شیرین مادری

گفتگوی عاطفی خانم ماه بانو میرزایی قالبی با دخترش فرزانه خادمی

فرزانه خادمی دختر عزیزم انشاالله که همیشه سالم و تندرست باشی ، آیا هیچ بفکر مادرت هستی؟ مادرت بیمار و ناتوان است و تاکنون تمام امید و تکیه گاهم شیرزاد برادرت بود که اکنون او هم بعلت بیماری و مشکلات عدیده توان نگهداری و مراقبت از من را ندارد .

آیا دیگر غربت برای شما کافی نیست؟ من یک مادر پیر و چشم انتظار هستم و تمام آمال و آرزویم این است که تا زنده هستم شما را در آغوش بگیرم اما اگر شما همانجا بمانی و وقتی من فوت کردم بیایی دیگر چه سودی به حال من دارد .
من الان در طبقه بالای همان خانه هستم و امورات زندگی ام در فراق شما بسختی میگذرد و بشدت به وجود شما نیازمندم .
از تمامی اموالت مواظبت کرده ام و همانطور باقی مانده اند .
آیا بفکر ما نیستی ؟
آیا غربت دیگر کافی نیست ؟
من بدنبال شما در عراق بیش از 10 روز گشتم و پیگیر دیدار شما بودم و نا امید برگشتم .
کمی فکر کن شما دختران و پسرت را بردی در آنجا زندانی کرده ای در حالیکه اگر در ایران بودند تا کنون پیشرفت های علمی و اجتماعی فراوان داشتند هرکدام دکتر و مهندس بودند و میتوانستند از من مراقبت نمایند .
در پایان از شما میخواهم زودتر برگردی و فرزندانت را با خود به ایران بیاوری و به زندگی عادی خود روی بیاورید .
بخدا میسپارمتان

خروج از نسخه موبایل