نمی دانست چه بگوید که پسر اسیرش ، دلتنگی او را درک کند +فیلم

اسداله پسرم! دیگر وقت رفتن من است ، نمی آیی پدرت را ببینی؟

همایش انجمن نجات کشور در تاریخ 26/04/1399، بصورت سراسری برگزار شد و خانواده ها بصورت مستقیم با مدیرعامل انجمن نجات به بحث و گفتگو پرداختند. در این گفتگوها خانواده ها تاکید داشتند که ترتیبات ملاقات مستقیم خانواده ها با فرزندان خود در اسارت رجوی، باید برقرار گردد.

مدیرعامل محترم نیز تاکید کردند که از تمام ظرفیت های موجود بهره برده و سعی خواهند کرد این ملاقات ها صورت پذیرد.

در این میان خانواده اسداله فیاض دیزج نیز در دفتر انجمن نجات حضور بهم رسانیده و درخواست اعزام برای ملاقات به کشور آلبانی را داشتند.

پدر خانواده آقای فیاض نیز در گفتگوئی اختصاصی خطاب به جگرگوشه و دلبند خودش اسداله فیاض دیزج چنین می گفت:

” سلام آقا اسداله ، حالت چطور است ؟ آقا اسداله مرا پیر کردی! اسد آقا من در سن و سال رفتن از این دنیا هستم! کی می آیی و من پدر پیر را می بینی؟ اسدآقا این دیدار کی محقق خواهد شد ؟…”

این پدر پیر و سالمند ، نمی دانست دیگر چه باید بگوید که پسر اسیرش ، حال او را احساس کند!

گرد خستگی و پیری از پیمودن این راه طول و دراز ، بر چهره این پدر بخوبی معلوم بود، درد فراق از درون این پدر را از قالب تهی کرده بود!
براستی آیا این مبارزه ی کذائی ارزش این همه شکنجه ی پدرها و مادرها را دارد؟ همه طی سالیان رنج و شکنج دوری ، پیر شدند!
فقط یک پدر می تواند ، بفهمد که وقتی دست های یک پدر به پسرش نرسد ، چه زجری می کشد!
پدر پیر اسداله ، باید ذره ذره ، پیر شدن و از دست رفتن پسرش را نظاره کند!
آیا رجوی ها خواهند توانست در پیشگاه عدالت خداوندی ،جواب این هم ظلم و حق خوری خود را بدهند؟!…

خروج از نسخه موبایل