برادر عزیزم مصطفی عطار به ” امید آن روز ” منتظرت هستیم

مصطفی جان مصاحبه ات را دیدم. از اینکه پس از سالها صدا و تصویرت را دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم و وقتی با دقت نگاهت میکردم و صدایت را میشنیدم یاد نامه های فراوان و ارسالی تو به خانه در زمان اسارتت در اردوگاههای صدام افتادم. که همیشه پایان نامه هایت مینوشتی: ” من هم می آیم به امید آن روز“.

چون خودت با دستخط خود و به اختیار مینوشتی من نیز به امید آن روز منتظرم، هر چند پدر و مادر عزیزمان به دیار باقی شتافتند و از لحاظ فیزیکی دیگر در میان ما نیستند اما بدان که مادر روحش در هر شرایطی با فرزندش است و این را به عنوان یک مادر میگویم چون من هم مادر شدم هم مادربزرگ.

مصطفی عطار

مصطفی جان عزیز خواهر و تنها برادرم ، امید به زندگی و آینده مسرت بخش است و من نیز با امید به دیدار و ارتباط تلفنی و دریافت نامه از تو مانند گذشته که اسیر زندانهای صدام ملعون بودی برایت مینویسم.

در مصاحبه ات گفتی در آنجا که هستی زندگی مطلوب داری! پس چرا خانواده ات را بی خبر گذاشتی و در این سالها هیچگونه تماس تلفنی و ارتباطی برقرار نمیکنی؟ مگر آنجا که هستی و با آنهایی که زندگی میکنی کجاست؟!!

راستی مصطفی جان یک سوال دارم؟ زمانیکه در اسارت ارتش عراق بودی و در زندان های صدام که شما را اسیر کرده بود میتوانستی برای ما نامه بنویسی و ارسال کنی و نامه های ما را نیز از تهران دریافت میکردی و میخواندی و جواب میدادی ولی حالا چرا در این 30 سال نامه ای از تو که در تشکیلات سازمان مجاهدین هستی به دست ما نمی رسد و ما هم نمیتوانیم به تو نامه ای بدهیم ؟!!

مگر چه ضرری دارد من و تو با یکدیگر نامه نگاری کنیم و یا با استفاده از فن آوری روز دنیا تصویری و ویدیوئی با یکدیگر صحبت کنیم . تشکیلات شما هم که به ابزارهای ارتباط جمعی دسترسی دارد و میتوانی به ما ایمیل بدهی، پیام تصویری و نوشتاری در پیام رسان های خارجی برقرار کنی و من بتوانم به همراه خانواده ام تصویر و صدای تو را بشنویم و از حال یکدیگر با خبر باشیم. از خاطرات کودکی و نوجوانی مان بگوییم، بخندیم، تو هم از خاطراتت بگویی و تعریف کنی من هم از دلتنگی ها و شرح تشکیل خانواده ام بگویم.

خواهش میکنم پاسخ سوالم را بده که چرا نمیتوانی و نتوانستی در این مدت طولانی با پدر و مادر مرحوممان ارتباطی برقرار کنی، مگر آزادانه و به اختیار خود عمل نمیکنی؟ مصطفی جان برادر عزیزم جای خالی پدر را با صدا و تصویرت از راه دور برایم پر کن و دوست دارم سرم را روی شانه هایت بگذارم . بدان تو درهر کجای دنیا که باشی حمایتت میکنم و ازهیچ کمکی برای تو دریغ نمی کنم. من تصویر یکی از نامه هایت را که در اردوگاه رمادیه عراق اسیر بودی را برایت میفرستم که مطمئن شوی فراموشت نکردیم و چشم انتظار تو هستیم و هرگز عبارت پایانی نامه هایت که می نوشتی : ” من هم می آیم به امید آن روز ” را فراموش نخواهم کرد.

دوستدار تو خواهرت مریم عطار

خروج از نسخه موبایل