طلوع و غروب یک زندگی – قسمت یازدهم

انتقال به پایگاه تدین و شروع آموزش ها

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت دهم

بعد از اتمام نشست های باصطلاح انقلاب ایدئولوژیک و اجبار افراد به تمکین از رهبری جدید مجاهدین – مسعود و مریم، تغییرات سازماندهی در کل پایگاه شروع گردید. مشخص بود این روند در تمامی پایگاههای سازمان اعم از خارج و عراق ادامه داشته است.
بدین ترتیب اعضای سازمان متناسب با وضعیتی که در این نشست ها داشته و میزان حل شدگی شان در آنچه که «انقلاب ایدئولوژیک » نامیده می شد در رده های تشکیلاتی جدید قرار می گرفتند.

بعبارت دقیق تر پایان نشست های موسوم به انقلاب ایدئولوژیک تولد شعار «ایران رجوی – رجوی ایران» بود. که در همان زمان مجاهدین در پایگاه تدین در یک مانور تبلیغاتی این شعار را با اعضای سازمان بر سینه کوه نوشته و عکس های آن را نیز در نشریه «مجاهد» ارگان تبلیغی مجاهدین به چاپ رساندند.
مجاهدین مدعی بودند با این شعار اتحاد و همبستگی درونی مجاهدین به مراتب بالاتر می رود. رابطه نزدیکی بین رهبری سازمان و اعضای آن به لحاظ ایدئولوژیکی برقرار می گردد.
بدین ترتیب با این شعار صورت ظاهری دموکراسی در درون سازمان از بین رفت. و اطاعت از رهبری سازمان بعنوان به یک اصل خدشه ناپذیر در درون مناسبات سازمان تبدیل گردید که به هر عنوان و بهانه عدول از آن برای اعضای مجاهدین عواقبت سختی بهمراه داشت.

مجاهدین سعی کردند مخالفت یا موافقت با ترکیب جدید رهبری سازمان که در موضع یک رهبر عقیدتی و نه سیاسی عمل می کرد ، تبدیل به شاخصی برای انقلابی بودن و یا ضد انقلاب بودن اعضای سازمان در داخل تشکیلات و هم پیمانان سیاسی آنان در بیرون از تشکیلات شود.
مسلما این اقدام سازمان واکنش هایی را هم در درون مجاهدین و هم در بیرون از آن بهمراه داشت.

آثار این انقلاب در منطقه از جمله در پایگاه جلیلی بخوبی مشهود بود. که باعث جدایی تعداد زیادی از نیروها از تشکیلات مجاهدین گردید.
در بیرون از حصارهای مجاهدین نیز کیش شخصیتی که رجوی شروع کرده بود واکنش های زیادی را بدنبال داشت.
مجاهدین در دو سال اول تشکیل شورای باصطلاح مقاومت، زمانیکه فکر می کردند انقلاب دوم حتمی است توجه بیشتری به بیرون از سازمان داشتند، و سعی کردند به اتحاد های فراگیر با سایر گروهها حول موضوعاتی مثل صلح ، دموکراسی و آزادی های سیاسی و . . . برسند.

گذشت زمان همه چیز را تغییر داد. سازمانی که در توهم سرنگونی انقلاب نوپای ۵۷ در عرض شش ماه بود! اکنون بعد از گذشت ۳ سال از اعلام جنگ مسلحانه در سال ۶۰ دریافته بود که از انقلاب دوم خبری نیست و تنها راه خلاصی، ملحق شدن به دستگاه جنگی صدام است تا شاید راهی به سرنگونی باز شود.
بنابراین سیاست نمایش دموکراسی و نگاه به بیرون جای خود را به روش نگاه به درون داد که دیسیپلین سازمانی در ظرف «انقلاب ایدئولوژیک» بدترین شکل ممکن آن بود.

فضای جدید بعد از «انقلاب ایدئولوژیک» بخوبی در سطح پایگاههای سازمان قابل حس بود. نصب عکس های مسعود و مریم در محل های عمومی از جمله؛ اتاق های کار، سالن های غذاخوری شده، آسایشگاهها و . . . ، ادای احترام به عکس مسعود و مریم و دادن شعار «ایران رجوی – رجوی ایران» در مراسم صبحگاه، از جمله این تغییرات بود. اگر بگویم جایگاهی که مسعود برای خودش و همسرش مریم تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک رقم زد بی اغراق چیزی از جایگاه امامان معصوم کم نداشت.

در فضای جدید بعد از انقلاب ایدئولوژیک بود که ما هم بعنوان نیروهای جدید الورود که از این نشست ها عبور کرده بودیم پس از مدت کوتاهی از پایگاه جلیلی به پایگاه تدین که در فاصله نیم ساعتی از این پایگاه قرار داشت انتقال داده شدیم.

در پایگاه تدین که در یک منطقه کوهستانی و به دور از هر آبادی و روستایی قرار داشت نیروهای آموزشی را جمع کرده بودند که تعداد آنها به ۱۰۰ نفر می رسید به همین دلیل نام آن دروه آموزشی را هنگ ۱۰۰ نفره گذاشتند. این دوره حدود دو ماهی طول کشید.

با توجه به تاسیساتی که این پایگاه در دل کوه در خود جای داده بود مشخص بود که میلیون ها دلار هزینه در بر داشته است. از سالن غذاخوری گرفته تا محل های استراحت و کار ، آشپزخانه، الزامات تمرین های نظامی و از همه مهمتر وجود ژنراتورهای قوی برق آنجا را به یک شهر کوچک در دل کوهستان تبدیل کرده بود.

در این پایگاه شنود راه دور مجاهدین نیز مستقر بود. که علاوه بر فعالیت های اطلاعاتی در مناسبت های مختلف از طریق بیسیم های موجود در آن اقدام به فعالیت های تبلیغی و سر دادن شعار از طریق بی سیم می کردند.
تقریبا دو ماه طول کشید تا آموزش ها به پایان برسد. در طول این دوره هم کسانی بودند که بعد از چند روز حضور در هنگ آموزشی گم و گور می شدند. مشخص بود این افراد خواهان بازگشت بودند.

در این دوره نحوه استفاده از سلاح، رزم انفرادی ، استفاده از بمب های دستی که به نام فانوس شناخته می شدند و . . . آموزش داده می شد.
بعد از اتمام دوره آموزشی قرار بود افراد به پایگاههای مختلف تقسیم و فرستاده شوند.
شرایط در تابستان سال ۱۳۶۴ به گونه ای رقم خورد که این انتقال بلافاصله بعد از اتمام دوره آموزشی اتفاق نیفتاد.

در این سال بود که در اثر فشارهای شدید نیروهای دولتی عراق، به گروههای کردی، آتش‌بس بین دولت عراق و این گروهها فرو پاشید. این آغاز ارتباط جمهوری اسلامی با گروههای کرد عراقی و بهم خوردن رابطه بین مجاهدین و یکتی (اتحادیه میهنی کردستان عراق) بود.

متعاقب این اتفاقات، اتحادیه میهنی کردستان از مجاهدین خواست تا هر دو پایگاه تدین و جلیلی را تخلیه کنند. بدنبال آن رجوی یکم پیام برای اعضای سازمان فرستاد و اعلام کرد که یکتی به سمت جمهوری اسلامی ایران رفته و از ما خواسته است تا پایگاههایمان در مناطق آنها را خالی کنیم رجوی حرفش این بود که یکتی می خواهد بعد از خروج ما از منطقه نیروهای جمهوری اسلامی ایران را به ایندو پایگاه آورده تا با فیلمبرداری از آنها استفاده تبلیغاتی بکنند لذا تصمیم گرفتیم آنها را تخلیه و سپس منفجر کنیم. که اینکار هم صورت گرفت. ولی پیشاپیش نیروهای مستقر در آنها به پایگاه این گروه در شهر سلیمانیه به نام «جزی» انتقال داده شده بودند.

تحولات انجام شده نشان می داد که مجاهدین دیر یا زود باید مناطق کردی تحت تسلط بارزانی و طالبانی را در جاهای دیگر هم تخلیه کنند هرچند رابطه مجاهدین با بارزانی (حزب دموکرات کردستان عراق) همچنان خوب بوده و تا بعدها هم ادامه یافت.
بعد از گذشت چند روز و فروکش کردن تب اتفاقات افتاده ، من به همراه تنی چند به پایگاه مجاهدین موسوم به « منصوری » واقع در روستای کهریزه ( منطقه مرزی بین ایران و عراق، معروف به منطقه محرمه) انتقال یافتیم.

پایگاه منصوری در واقع یکی از پایگاههای عملیاتی و شناسایی مجاهدین در آن منطقه بود. در این پایگاه واحدهای عملیاتی و شناسایی در ترکیب های ۷ الی ۸ نفره شکل گرفته بودند که مسئولیت آنها نفوذ به خاک جمهوری اسلامی از مناطق کردی و انجام عملیات شناسایی و ایذایی بود.

حضور در این پایگاه نیز یک تجربه جدید بود. و نشان می داد که سازمان تا کجا در خدمت تمام عیار نیروهای نظامی و اطلاعاتی عراق به سر بوده و در راستای اهداف تاکتیکی و استراتژیکی این دولت گام بر می دارد.

اواخر بهار سال ۱۳۶۵ بود. حدود ۸ ماه از حضورم در این پایگاه می گذشت. ماموریت های چند روزه و حضور در روستاهای مرزی از جمله شهرستان سردشت که جزو مناطق تحت کنترل گروههای کرد ایرانی بودند، اصلی ترین کار واحدهای مستقر در این پایگاه را تشکیل میداد.
واقعه ای که در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۶۵ رخ داد سازمان را متقاعد کرد که این پایگاه را نیز باید هرچه زودتر تخلیه و به مناطق عمق تر عقب نشینی کند.

روز ۲۴خرداد سال ۱۳۶۵ برابر با ۱۴ ژوئن ۱۹۸۶ جمهوری اسلامی ایران توسط ۶ فروند هواپیمای جنگنده ‌‌‌‌‌‌‌اف۵، به‌ پایگاه « منصوری » حمله کرد. در این حمله یک نفر آنهم به هنگام خنثی کردن بمب های ریخته شده کشته شد البته تخریب زیادی هم در پایگاه بوجود نیامد ولی همین عملیات کافی بود که سازمان این پایگاه را نیز تخلیه کند.
در همین سال دولت ایران مقدمات آشتی اتحادیه میهنی با حزب دموکرات کردستان را فراهم کرد. به این ترتیب هر دو گروه اصلی کرد از حمایت ایران برخوردار شدند. لذا شرایط بازهم برای حضور مجاهدین در مناطق کرد عراقی سخت تر شد.
نتیجه این تحولات انتقال نیروها از پایگاههای مرزی به پایگاههای مختلف سازمان در شهرهای عمق تر در خاک عراق بود. که من نیز به همراه تعدادی دیگر از نیروهای سازمان به پایگاهی در شهر رانیه منتقل شدم.
ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل