نگاهی به پرونده انقلاب ایدئولوژیک – قسمت هفت

نگاهی به پرونده انقلاب ایدئولوژیک – قسمت شش

بند «دال» و شروع بهره کشی از زنان

گفته بودیم که انقلاب ایدئولوژیک رجوی در بطن خودش اهرمی برای سرکوب و ایجاد خفقان و به تبع آن تصفیه درونی بود. همانند سه بندی که قبلا توضیح داده شد، رجوی این بند (بند دال) را از آستین خود بیرون آورد تا هر چه بیشتر به استثمار از انسان ها ادامه بدهد.

استثمار، کلمه ای که رجوی در ذبح آن و در تمجید از آن قلم فرسایی و یاوه گویی می کرد؛ کلمه ای که بارها و بارها گفت که بنیانگذار سازمان محمد حنیف نژاد به جهت استثمار انسان از انسان مبارزه را شروع کرد.

بعد از مدتی که حدودا چند ماه طول کشید در جمع بندی از سه بند انقلاب ایدئولوژیک رجوی یعنی بند های الف، ب و جیم به نتایج جدیدی از دستاوردهای خودشان رسیده بودند.

مجدد با گرد آوری افراد در یک نشست دیگر تحت عنوان نشست رهبری پرده از بند جدید انقلاب برداشته شد. این نشست در محلی به نام قرارگاه «باقرزاده» برگزار شد. خیلی برای محل برگزاری آن هزینه و انرژی انسانی گذاشته شده بود تا با تجمل بالایی برگزار گردد. تمام این هزینه ها و انرژی هایی که گذاشته شد را به حساب انرژی های آزاد شده ناشی از انقلاب رجوی گذاشته بودند در حالی که ادامه همان خط استثمار انسان ها بود. در هر بار از این پروژه ها کلی از افراد دچار بیماری و آسیب جسمی می شدند.

طبق روش ثابت، مسعود رجوی و مریم عضدانلو یا همان مریم رجوی به سالن تجمع نیروها آمدند و برایشان سوت و کف بسیار زده شد. بعد از تلاوت آیاتی از قرآن، رجوی شروع به تفسیر آیات کرد و بعد مریم رجوی وارد گود شده و خیمه شب بازی انقلاب ایدئولوژیک را به دست گرفت. صحنه اجرای این بند از قبل چیده شده بود و با معرفی بند جدید انقلاب، بازار گرمی حول آن توسط افراد بادمجان دور قاب چین ها داغ شد.

مریم رجوی گفت که بند جدید انقلاب تحت عنوان «بند دال» بر همه شما مبارک باد، این صحنه با سوت و کف افراد توجیه شده و به تبع آن سوت و کف افراد از همه جا غافل و نیروهای پائین مواجه شد. وی در تشریح این بند گفت که بند دال یعنی بند هژمونی زنان و تسلیم شدن مردان در مقابل زیاده خواهی های خودشان است. وی گفت که زنان در تاریخ هژمونی مردان را پذیرفته و استثمار شده بودند، که سرشان کلاه رفته و مورد ستم واقع شده اند! و از این جنس جملات و مُحمَل بافی هایی که در معرفی بندهای انقلاب گفته می شد. البته در مَچل کردن افراد به مهارت خاصی رسیده بودند و با کلمات و جملات خوب بازی می کردند تا افراد تحت نفوذشان را هر چه بیشتر بفریبند.

در این باره هم ظاهر قضیه بسیار شیک و عوام پسند بود، چیزی بود که واقعا در جامعه ما ایرانیان قرن ها بود که وجود داشت و زنان از این بابت خیلی دلخور بودند. شعبده بازی رجوی هم در این باره اینگونه بود که با به کارگیری واقعیت های موجود، افکار را می فریفت و اهداف خودش را پیش می برد. زنان در مواجهه با این موضوع بسیار زیرک تر بودند و من فکر می کردم که آنان اکنون با این بند اساسی خوشحال خواهند شد. اما خیلی زود در صحبت چند دقیقه ای با یکی از آنان متوجه شدم که استنباط من از این موضوع غلط بود و برخی از زنان هوشیارتر هستند.

وی که با نام «ف» مدتی مسئول تعدادی از افرادی بود که در یک مقر زندگی می کردیم درهنگام جابجایی از یک مکان به مکان دیگر که من رانندگی ماشین وی را انجام می دادم گفت که واقعا شما مردها باور می کنید که بند «دال» برای ما زنان آمده است؟

من خیلی غافلگیر شدم و در لحظه نمی دانستم که چه بگویم، در اساس جا خورده بودم ولی انگاری یک چیزهایی در جریان بود که جماعت مرد از آن بی خبر بودند. ظاهرا گپ هایی در بین برخی از زنان انجام شده بود که به همدیگر گفته بودند که این بند نمایشی و غیرواقعی بود.

به هر حال او در تشریح این بند مریم رجوی گفت که از این به بعد زنان مسئولیت های جاری در تشکیلات را بر عهده خواهند گرفت و مردان نیز باید کمک کار باشند و زیر هژمونی زنان و یا همان خواهران مجاهد مسئولیت بپذیرند و بار بردارند. در ادامه مجدد نشست هایی در تعمیق این بند از انقلاب برگزار گردید. نشست های مردان و زنان جداگانه برگزار شد و هر کدام مسائل خودشان را روی میز تشکیلات می آوردند. آنچه در این بند تلاش می شد که به همه القاء گردد آزاد کردن انرژی زنان و خارج شدن آنان از زیر قرن ها استثمار بود. به دنبال این بند مسئولیت های مردان از آنها سلب شده و به زنان داده می شد. در عرض چند روز زنانی که تحت مسئولیت مردان کار می کردند اکنون آن زنان مسئول همان مردان شده بودند. یک به هم ریختگی به وضوح در تشکیلات رجوی دیده می شد. وقتی زنی به مردی که تا دیروز زیر دست او کار می کرد به همان مرد می گفت که چکار کند و نکند گویی که آن مرد را از وسط نصف می کردند. صحنه های خنده داری به وجود آمده بود که هر روز تبدیل به نمایشنامه های طنز می شد. من بارها شاهد چنین صحنه هایی بودم، به خصوص که مردان معتقد بودند زنان علم و تخصص لازم را در پیشبرد کارها را ندارند و چیزی بلد نیستند و فقط خرابکاری می کنند.

وضعیت آنقدر به هم ریخته بود که مسعود رجوی مجبور شد یک نشست اضطراری بگذارد و خودش وارد شده و به همگان تکلیف نماید که باید از مسئولین زن تبعیت کنند و این را یک وظیفه ایدئولوژیک دانست. این نشست یک نقطه عطفی شد برای سازمان‌دهی‌های مجدد. تمام مردانی که به حرف زنان گوش نمی دادند را کنار گذاشتند و به جایش مردانی را آوردند که ظاهرا به حرف های مسئولین زن گوش می دادند. این داستان تبدیل شده بود به برخی چاپلوسی ها و خودنمایی های زننده که هر کسی با دیدن این صحنه ها حالت تهوع می گرفت.

ولی همانطور که ابتدای عرایضم گفتم این حقه ای بود که رجوی با به کارگیری از آن تلاش کرد تا از عنصر زنان در تشکیلاتش بهره برداری نموده و به اهداف پلیدش نزدیکتر گردد. از طرفی بین زنان یک چشم و هم چشمی به وجود آمده بود که باعث رقابت بین آنها می شد بی خبر از اینکه آنها قربانیانی هستند که گوشت دم توپ شده اند تا رجوی از آنان نردبانی درست نماید و به اهدافش برسد. کمتر زنی این را می فهمید و آن زنی که با من سخن می گفت بعدها لو رفته و از مسئولیت هایی که داشت برداشته شد و تبدیل به یکی از زنان معمول تشکیلات شد.

بعدها که او را دیدم بسیار متعجب شدم. او در بین زنانی بود که تا دیروز زیر دست او بودند، ولی هم اکنون تبدیل شده بود به یک نیروی کاری معمول. در زبان معمول و نظامی گفته می شود خلع درجه، ولی چون در تشکیلات فرقه رجوی درجه ای نبود به لحاظ تشکیلاتی و سازمانی می گفتند که فرد از مسئولیت هایش خلع و تنبیه شده است.

بنابراین بند «دال» بند هژمونی زنان و شروع دیگری از انقلاب ایدئولوژیکی رجوی بود و اینگونه شد که مرحله دیگری از سرکوب و تصفیه درونی در تشکیلات فرقه شروع شده و رجوی یک گام دیگر به اهداف پلیدش نزدیکتر شد.

ادامه دارد

بخشعلی علیزاده

خروج از نسخه موبایل