ما انقلابیون حسرت به دل بودیم

در فرقه رجوی به ما می گفتند انقلابیون! البته این ظاهر قضیه بود و در باطن برده اسیر فرقه رجوی بودیم .
رجوی با شادی و در رفاه بودن ما در مقرهای خودش مخالف بود . دستگاه رجوی این بود و قابل تغییر نبود .

در پادگان اشرف در عراق که بودیم حسرت همه چیز را می خوردیم. نمی توانستیم خواسته های خودمان را مطرح کنیم. اگر مطرح می کردیم به بدترین وجه با ما برخورد می کردند و می گفتند بوی بریدگی می دهی . من و امثال من دلمان می خواست برویم شهر قدمی بزنیم. مردم عادی را ببینیم و ….

از دیدگاه رجوی و سرانش این بزرگترین گناه بود! رجوی بارها در نشست ها گفته بود به ذهن هر کسی بزند که بخواهد شهر برود و بچرخد این جا را با چاله میدان اشتباهی گرفته! دستگاه چپه رجوی …

آنقدر ما در پادگان اشرف در عراق در حسرت بودیم که وقتی برنامه جمعی در مقر برگزار می شد برای شام غذا مُرغ یا کباب می خواستند به ما بدهند مسئول مقر پشت میکروفن می رفت و نام غذا را اعلام می کرد. همه کف می زدند و با دست روی میز و صندلی ها می کوبیدند!

چندین سال در فرقه رجوی فقط حسرت به دل بودیم تا در خواستی می کردیم در جواب می گفتند این مرز سرخ است! برادر بارها در نشست ها تاکید کرده و مرز بندی کرده. شما چطور جرات می کنید چنین درخواستی را می کنید . و در جا سرکوب می شدیم .

رجوی فقط به سرانش رسیدگی می کرد. برای سطوح پایین هیچ ارزشی قائل نبود. یک بار در نشست یگانی زنی بنام بهشته گفت اگر ما بخواهیم درخواست نفرات را پاسخ دهیم دیگر نمی توانیم آنها را جمع کنیم . ذهنشان باز می شود و برای ما مشکل ساز می شوند . پس بایستی همیشه تشنه باشند .

ظلمی که رجوی در حق ما کرد هیچ کس نکرد رجوی ظالم بود گرگی بود در لباس میش . خدا لعنتت کند رجوی ….

ما در فرقه رجوی انقلابی نبودیم سیاهی لشکر و حسرت بدل . حسرت بدل آزادی .

فواد بصری

خروج از نسخه موبایل