8 مارس «روز زن» و وضعیت زنان در سازمان مجاهدین

مقدمه
طی دهها سال، سازمان مجاهدین از قول مسعود و مریم رجوی، بعنوان یک تشکل پیشتاز در امر آزادی و برابری زن و مرد معرفی شده است. در طول این سالیان هزاران زن و دختر ایرانی طعمه سیاست های ایران ستیزانه و تروریستی این زوج قدرت پرست شده اند و همچنان شاهد برخوردهای خشونت آمیز علیه زنان در مناسبات غیردمکراتیک و فرقه ای مجاهدین خلق هستیم.

نگاهی گذرا به تاریخچه این سازمان پس از انقلاب 57، نشان می دهد که آنچه تحت عنوان حقوق زن و برابری نثار زنان مجاهد شده، علیرغم ادعاهای بی پایه مریم قجرعضدانلو، چیزی جز تحقیر و نگاه جنسی-جنسیتی به زنان نبوده است.

مقایسه دخترانی که ابتدای انقلاب به دلیل صداقت کودکانه، و ناآگاهی از ماهیت مسعود رجوی به مجاهدین پیوستند (و حتی زنانی که طی سال های 1365 تا 1367 وارد مناسبات مجاهدین در عراق شدند)، با زنانی که امروز در مناسبات مجاهدین حضور دارند نشان می دهد که از آن شور و شعف اولیه هیچ خبری نیست و تمامی آنها همچون ربات هایی افسرده، ناامیدانه منتظر پایان عمر خویش هستند تا از باتلاقی که در آن گرفتار آمده اند خلاصی یابند.

دختران میلیشیا!
مسعود رجوی در ابتدای انقلاب ضدسلطنتی موفق شد هزاران دختر نوجوان را از مدرسه تا دانشگاه به صفوف خود بکشاند و آنان را در کارزاری خطرناک که جز کتک خوردن و توهین شنیدن به همراه نداشت وارد نماید. این مسئله در شهرهای کوچک تر و سنتی بسیار نابسامان تر و دهشتناک تر بود. هدف مسعود از وارد کردن دختران خردسال به کارزارهای خیابانی، برانگیختن احساسات و تبلیغات بیشتر برای برحق جلوه دادن خودش بود و به تنها چیزی که اهمیت نمی داد، کرامت و سلامت جسمانی و روحانی این دختران نوباوه بود.

اما این حوادث به همین جا ختم نشد، مسعود رجوی با ورود ناشیانه و نابخردانه به فاز نظامی، بزرگترین آسیب را به دختران نوجوان ایرانی (که ساده دلانه او را الگوی اسلام و جامعه ای توحیدی قرار داده بودند) وارد ساخت. در اولین گام، هزاران تن از این دختران نوجوان را ناخواسته وارد گردابی کرد که نه اندکی در آن سررشته داشتند و نه توانمندی جسمی آن کار را دارا بودند.

در شرایطی که ایران درگیر جنگی بزرگ با صدام و متحدین غربی-عربی اش بود، وارد کردن انبوه دختران نوجوان به اقدامات تروریستی در حالی که فاقد کمترین آموزش نظامی بودند، عاقبتی جز به کشتن دادن آنان و در بهترین حالت، آوارگی آنان در کوچه پس کوچه های شهر و در نهایت زندانی شدن به حبس های طولانی و یا اعدام نداشت. دیدن دخترانی که عکس آنان در روزنامه ها منتشر می شد تا نام آنها مشخص شود، دل هر انسانی را به درد می آورد. و این سرنوشتی بود که مسعود رجوی برای دختران این سرزمین رقم زد و خود به فرانسه گریخت تا پی در پی ازدواج های تازه ای را تجربه نماید.

کشتار زنان در عملیات های نظامی!
گام بعدی، بکار گرفتن زنان در یک دستگاه کاملاً نظامی و پرخطر بود. از سال 1366 که ارتش آزادیبخش توسط مسعود رجوی تأسیس شد تا زمانی که عراق درگیر جنگ با کویت گردید، دهها عملیات بزرگ و کوچک توسط مجاهدین انجام گرفت که روز به روز زنان در آن نقش کلیدی تری پیدا می کردند. جداکردن مادران از فرزندانشان و حضور در صحنه های خطرناک نظامی و کشته و زخمی شدن صدها زن مجاهد در سلسله عملیات های سال 1367 و بخصوص در فروغ جاویدان، بیانگر سوء استفاده غیرانسانی مسعود از زنان در عملیات های متعدد است که با فراز و نشیب هایی تا سقوط صدام نیز ادامه داشت و تنها در حمله آمریکا به عراق چندین زن مجاهد بشدت زخمی و دچار قطع اندام شدند.

اما همانطور که اشاره کردم، سخت ترین ضربه به زنان زمانی بود که فرزندان آنها را به دستور مستقیم مریم رجوی از مادران جدا و عواطف مادری را از آنان سلب کردند. جدایی زن از شوهر و ایجاد نفرت بین آنان هم بخشی از این تراژدی غمناک انسانی است.

قتل های زنجیره ای و خودکشی زنان مجاهد!
پس از جنگ کویت که مسعود فشارهای خود بر مجاهدین را افزایش داد و سرکوب ها را شدت بخشید، تعدادی از زنان مجاهد قربانی خشونت های مسعود و مریم رجوی شدند و به شیوه های مختلف اقدام به خودکشی کردند. خشونت فقط در خودکشی ها نبود، بلکه تعدادی از زنان معترض نیز در طی چند سال به فرمان مهوش سپهری به قتل رسیدند. وی (سپهری) بعدها به صراحت گفته بود هر زن شورای رهبری قصد بریدن و فرار داشته باشد، باید او را کنار باغچه سر برید.

به جرأت می توان گفت فشارهای روحی که بر زنان مجاهد وارد می شد، بسیار بیش از همان نوع فشار بر مردان مجاهد بود. زنان نه تنها در زندان قرارگاه اشرف گرفتار آمده بودند بلکه در همان زندان نیز زندان کوچکتری برایشان احداث شده بود تا نه با کسی ارتباط بگیرند و نه قادر به فرار باشند.

شرح حال برخی از زنان مجاهد بسیار اسفبار و دردآور است و بخوبی مبین ظلم و نابرابری است که مسعود رجوی برآنان روا می داشت. البته تشکیل حرمسرا توسط زوج رجوی و عقد کردن مسعود با صدها زن مجاهد و مقطوع النسل کردن بسیاری از آنان در دوران بین دو جنگ خلیج فارس را هم باید به این پرونده سیاه افزود. مسعود برای جلوگیری از فرار زنان، با بهانه های مختلف آنان را به زیر تیغ جراحی می برد تا رحم و تخمدان آنها برداشته شود و انگیزه ای برای فرار نداشته باشند. بیش از 100 زن به این نقطه رسیدند که آمار دهشتناکی است.

همزمان به بهانه های مختلف ایدئولوژیکی، زنان را دسته دسته به عقد خود درمی آورد تا احساس کنند عضوی از خانواده مسعود هستند و دچار بریدگی و انفعال نشوند.

به کشتن دادن زنان مسئله دار در جنگ با پلیس عراق!
پس از سقوط صدام حسین، مسعود رجوی در تلاش برای حفظ بقای خود، صدها زن را با پلیس عراق درگیر نمود تا با ایجاد جوّ هیجانی و انگیزشی ناشی از کشته و زخمی شدن آنان، سایر مجاهدین را به ماندگاری در اشرف تشویق کند و همزمان خوراک تبلیغی عظیمی برای مظلوم نمایی خود تهیه نماید و از این طریق مجامع حقوق بشری را مدام روی اشرف متمرکز کند.

این مسئله باعث می شد که اعضای شورای رهبری مدار اول به همراه مسعود بتوانند زد و بند بیشتری با نیروهای آمریکایی و سازمان ملل جهت فرار امن از عراق داشته باشند. اهمیت آن برای مسعود به حدی بود که صراحتاً گفت اگر به جای 40 نفر 400 نفر هم کشته شده بودند برای ما بد نبود.

19 فروردین سال 1390 یکی از این روزهای شوم برای زنان جوان مجاهد بود که به دستور مریم رجوی و مهوش سپهری به کشتارگاه فرستاده شدند. پیش از این نیز تعدادی از آنان در مرداد 1388 با پلیس عراق درگیر شده بودند. کشته شدن یک زن می توانست انبوهی خوراک رسانه ای و حقوق بشری برای رجوی به همراه داشته باشد. تعدادی از زنان نیز طی حمله به قرارگاه اشرف به تاریخ 10 شهریور 1392 کشته شدند و بازماندگان را نیز موظف کردند تا با اعتصاب غذا، این سرنوشت را برای خود رقم بزنند.

مرگ و اسارت در آلبانی!
سرنوشت مابقی زنان مجاهد در لیبرتی و آنگاه آلبانی نیز به همین شکل رقم خورده است. صدها زن سالخورده بدون توجه به فرارسیدن دوران بازنشستگی شان، در کارهای طاقت فرسا بکار گرفته می شوند و بیگاری می دهند و بخش زیادی از آنان هم باید ساعت ها پشت میز کامپیوتر به فعالیت های سایبری همسو با اسرائیل و آمریکا مشغول باشند تا در این میان هیاهوی مجازی آنان، مریم رجوی بتواند با خیال راحت و با آرایش ویژه و لباس های فاخر در مجالس مختلف به سورچرانی و لاف زنی با لابی های غربی و عربی مشغول باشد و از مصیبتی که در ایران برای زنان رخ می دهد داد سخن سر دهد و خود را ملکه حقوق بشر جا بزند!

در چنین وضعیت اسفباری، انبوه زنان مستأصل را می بینیم که با ورود یک میهمان خارجی پیرامون او حلقه می زنند تا با خواهش و تمناً درخواست کمک های سیاسی و معنوی کنند. تشکلی که مدعی بود در محور تغییر جهان قرار دارد، اینک به هر شخصیت دست چندم غربی و عربی آویزان می شود تا شاید مشکل گشای ارتش سالخوردگان مجاهدین باشد.

قریب دو دهه پس از سقوط صدام، سازمان مجاهدین نتوانسته تضاد بین مرگ و زندگی مسعود رجوی را برای نیروهای چشم انتظار خود حل و فصل کند و مریم نیز قادر نبوده جایگاه وی را در تشکیلات پر کند و خود را در بین هواداران جا بیندازد.

لذا از سر اجبار هر از گاهی روح مسعود را از دل تابوت بیرون می کشد تا پیامی از قول او به گوش حامیان و اعضای مستأصل برساند بدون اینکه تصویر جدیدی از آن روح سرگردان به نمایش بگذارد. امروز هم سازمان مجاهدین تحت عنوان «روز زن» صدای مسعود را از دل تاریخ بیرون کشیده تا با تصویر 30 سال قبل وی بیامیزد و به خورد دیگران دهد.

با اینحال، همه تلاش ها نشانگر سردرگمی تشکیلاتی است که دهها سال خود را محور تحولات جهانی معرفی می کرد اما امروز چشم به مواضع آمریکا دوخته تا شاید از دل آن، آینده ای برای خویش دست و پا کند.

با وجود نمایش حقیرانه مریم، مجامع حقوق بشری و شخصیت های مختلفی که دم از حقوق زنان می زنند، باید امروز از او و شوهر مومیایی شده اش بپرسند: آیا نماد ایران دمکراتیک و اندیشه رهایی بخش مدنظر شما همین چیزهایی است که بر زنان مجاهد گذشت یا دنیای دیگری است که از آن هیچکس اطلاعی ندارد؟
به مناسبت 8 مارس «روز جهانی زن»!

حامد صرافپور

خروج از نسخه موبایل