نابودی زندان اسکان در اشرف، از بین بردن شواهد جنایت علیه بشریت

بالاخره بعد از ماهها انتظار درخواستم توسط انجمن نجات پذیرفته شد و قرار شد برای بازدید از اسارتگاه اشرف راهی عراق بشوم . علیرغم مشغله ی کاری ام دوست داشتم که یکبار دیگر بعد از آزادی ، پادگان مخوف اشرف را ببینم، در همین راستا و همراه خانواده ها راهی اسارتگاهی شدم که بهترین سالهای عمرم را در آن زندانی بودم!


مهمترین جائی که دوست داشتم آنجا را از بیرون حصارها ببینم ، زندان اسکان واقع در ضلع جنوب شرقی اشرف بود! چرا که من در سال 1376 ، شش ماه کامل را در آن زندان مخفی و مخوف ، زندانی بودم و مورد انواع اذیت و آزارها و شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفتم!

یک روز که در آن زندان ، در حال گذراندن روزهای زندان بودم، در سلولی به سمت ضلع شرق اشرف محبوس بودم! هنوز سیستم زندان و زندان بان ها هم فکر نمی کردند ما قرار است ماهها به جرم نداشته در آنجا محبوس باشیم! هنوز تک پنجره ی این سلول با ورق های آهنی ضخیم پوشانده نشده بود! – البته بعد از چند روز این پنجره با ورق های آهنی پوشیده شد و ما دیگر حتی از دیدن نور خورشید هم محروم شدیم – چوپانی در دوردست، بعد از حصار اشرف و نگهبانان مسلح اضلاع و نگهبانان مسلح عراقی، مشغول چراندن گوسفند هایش بود! من هم در این سلول در حسرت آزادی محدود آن چوپان بودم! این چوپانان البته آزادی عمل زیادی ندارند و باید در حریم چراگاه گوسفندانشان را نگه دارند، اما مسعود رجوی ما را دراین زندان به روزی انداخته بود که مجاهد خلق شدن را فراموش و در حسرت آزادی محدود آن چوپان بودیم!

الغرض، با خانواده های محترم که بچه هایشان را سالها ندیده بودند ، راهی دیار عراق و پادگان مخوف اشرف شدیم!

از اینکه می توانستم امروز ، نه به عنوان یک اسیر ، بلکه در کسوت یک بازدید کننده ی آزاد ، مکانی را که سالها در حسرت نجات خود از آن بودم را این بار از بیرون حصارها ببینم، در پوست خود نمی گنجیدم!

خیلی زود به این پادگان رسیدیم که توسط نیروهای عراقی و آمریکائی حفاظت می شد و هنوز اسیران اشرف در آنجا حضور داشتند! هنوز نگهبانانی در اضلاع اشرف از مجاهدین مستقر بودند اما تنها فرقی که کرده بود همه بدون سلاح بودند و صورت های خود را با آق بانو(چفیه) ، پوشانده بودند!

با دیدن این اردوگاه ، که طی سالیان بسیاری آنجا کشته شده بودند بی اختیار یاد اردوگاه مرگ نازی ها ” آشویتس ” افتادم!
آشویتس کجاست؟

اردوگاه آشویتس به آلمانی: Auschwitz بزرگترین و مجهزترین اردوگاه کار اجباری آلمان نازی بود که در طول اشغال لهستان توسط نازی‌ها ساخته و تجهیز شده بود.

آشویتس شامل سه اردوگاه اصلی می‌باشد. اتاق‌های گاز و کوره‌های آدم سوزی برای اولین بار در این اردوگاه به‌ طور گسترده راه‌اندازی شدند. این مجموعه اردوگاه‌ها تقریباً در ۳۷ مایلی غرب شهر کراکوف لهستان، نزدیک به مرز آلمان- لهستان (پیش از جنگ) در سیلسیا قرار دارند. منطقه‌ای که آلمان نازی پس از تهاجم و غلبه بر لهستان در ۱۹۳۹ میلادی به صورت موقت آن را ضمیمه خاک خود نموده بود. مقامات اس.‌اس. سه اردوگاه اصلی شرح داده شده را نزدیک به شهر لهستانی اوشوین‌چیم بنا کردند: آشویتس ۱ در ماه مه ۱۹۴۲ میلادی؛ آشویتس ۲ (که آشویتس- بیرکِناو آلمانی Auschwitz-Birkenau نیز نامیده می‌شد) در اوایل ۱۹۴۲ میلادی؛ و آشویتس ۳ (که آشویتس- مونوویتس نیز نامیده می‌شد) در اکتبر ۱۹۴۲ ساخته شدند. در مجموع نزدیک به (چهار میلیون نفر) در خلال سالهای جنگ جهانی دوم ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ به دست قوای اس.اس. آلمان نازی به فرماندهی سرهنگ رودلف هوس و همکارانش (دکتر یوزف منگله و…) در این اردوگاه کشته شده‌اند که بالغ بر ۹۰٪ آن‌ها یهودیان تبعیدی و مابقی را زندانیان سیاسی لهستانی – اسرای جنگی شوروی – کولی‌های اروپایی وسایر اسرای جنگی متفقین تشکیل می‌دادند. این اردوگاه در سال ۱۹۴۵ میلادی به وسیله نیروهای ارتش سرخ شوروی به فرماندهی ژنرال ژوکوف از دست قوای آلمان نازی آزاد گردید.

تا سال ۱۹۹۰ میلادی تابلویی در ورودی اردوگاه آشویتس توسط دولت لهستان نصب شده بود که شمار کشته‌شدگان در این اردوگاه را چهار میلیون نفر عنوان می‌کرد.

ساکنان اردوگاه آشویتس در اتاق‌های گاز، در اثر گرسنگی و کار طاقت‌فرسا و حتی آزمایش‌های پزشکی کشته شدند. اکثریت قریب به اتفاق اما در اتاق‌های گاز اردوگاه دوم «بیرکناو» آشویتس کشته شدند.

در بالای در ورودی این اردوگاه به آلمانی نوشته شده Arbeit Macht Frei. دروغ بدنامی به این معنی: کار شما را آزاد می‌کند. این دوره به آشویتس اول معروف شد.

با شدت گرفتن جنگ ، نازی‌ها این محل را به طور گسترده‌ای توسعه دادند. زندانیان لهستانی و اتحاد جماهیر شوروی نخستین گروهی بودند که در سال ۱۹۴۱ از طریق گاز در این اردوگاه کشته شدند.

یک ماه بعد آشویتس دوم «بیرکناو» شروع به کار کرد. تا نوامبر ۱۹۴۴ این محلی بود برای اتاق‌های گاز عظیمی که در آن صدها هزار نفر کشته شدند، افرادی که بعد در کوره‌های جسدسوزی بدن‌هایش منهدم می‌شد.

امروزه مجتمع سه‌گانه اردوگاه آشویتس به صورت شاهد تاریخ جهت بازدید جهانگردان از سراسر جهان درآمده‌است. در سال ۱۹۷۹ میلادی، سازمان یونسکو، این اردوگاه را به عنوان «نماد بیرحمی انسانی نسبت به هم‌نوعان خود در قرن بیستم»، در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار داد. سالانه هفتصد هزار نفر از این اردوگاه بازدید می‌کنند.

از معرفی مختصر اردوگاه مرگ آشویتس که به دروازه جهنم نیز شهرت دارد، بگذریم، بر می گردم به بازدید من از اسارتگاه مخوف اشرف !

هنوز نیروهای عراقی اجازه نمی دادند به ضلع شرق برویم! بالاخره بر اثر اصرار خانواده ها و ما ، امکان این بازدید از ضلع شرق برای ما فراهم شد، با یک مینی بوس و با حفاظت نیروهای عراقی به ضلع شرق رسیدیم، از ماشین پیاده شدیم، من خیلی زود آنجا را شناختم، دقیقا دو سلولی را که 6 ماه در آنجا زندانی بودم را دیدم و به خانواده ها نشان دادم ، درب و پنجره های آن را کنده بودند! برخی دیوارها و سقف ها را هم با لودر خراب کرده بودند، که قابل شناسائی نباشد، اما کاملا قابل تشخیص بود.

برایم دیدن آن سلول ها بسیار سخت و دردآور بود، یادآوری آن روزهای سخت و سیاه برایم دشوار و دردناک بود، چند بار داخل زندان سعی به خودکشی هم کرده بودم ، اما موفق نشده بودم! اما برخی دوستانم را آنجا از دست دادم و هرگز از سرنوشت آنان خبری به دستم نرسید.

سخت تر از همه چیز این مسئله بود که چند نفر از اسیران اشرف را مجبور کرده بودند که از آنسوی سیم خاردارها به سمت ما سنگ و تراشه ی آهن پرتاب کنند! استقبال خوبی نبود ، اما روش مسعود رجوی و رسم مهمان نوازی او اینچنین بود! هنوز بوی خون و شکنجه از آنجا می آمد، فریاد دوستانم را که در تنهائی سلول انفرادی به جان آمده و داد می زدند هنوز در گوشم مانده بود و می شنیدم!
فریاد بازجوها، ضربات ناگهانی آنها به سرم ، همه و همه جلوی چشمانم بود! بارها تمامی آن روزهای سخت 6 ماه مثل برق از جلوی چشمانم می گذشت!

اما این بازدید ، ایمانم به خدا را بیشتر می کرد، امروز که آزاد شده بودم، بیشتر بخدا ایمان آوردم و اینکه خدا ما را فراموش نکرده بود و بالاخره ما را از آن خراب شده نجات داد!

ای کاش این محل هم مثل آشویتس ، توسط یونسکو به عنوان «نماد بیرحمی انسانی نسبت به هم‌نوعان خود »، در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار بگیرد تا هرگز جوانان ایرانی و عراقی فراموش نکنند که مسعود رجوی که بود و چه جنایاتی را به اسم دمکراسی و آزادی مرتکب شد! هنوز با گذشت سالها از فروپاشی اشرف و اخراج سازمان از عراق ، ابعاد جنایاتی که در آن پادگان مخوف علیه اعضاء انجام پذیرفته است، نامعلوم است! هنوز هیچ تحقیق مستقلی دراین مورد انجام نپذیرفته است ، جا دارد که مستندسازان و فیلم سازان ، دراین امر مهم ورود کرده و به جهانیان نشان بدهند که در اشرف چه بر سر اعضای این فرقه آوردند! هنوز دروازه ی این جهنم به روی بازدیدکنندگان گشوده نشده است ، شاید روزی برسد که اسارتگاه و اردوگاه برده داری نوین اشرف، ضمن بازسازی، به روی عموم بازدید کنندگان از این مکان سیاه باز گردد.

متاسفانه در این دنیا رهبران دیوانه پرشماری وجود دارند. یک مرد دیوانه مثل مسعود رجوی کافی است تا آشویتس دیگری خلق شود و من باور دارم که این کار می‌تواند به وقوع بپیوندد. شاید در شکل‌های دیگری، اما ذات تراژدی به همین سیاق خواهد بود، این تراژدی دردناک هنوز هم ادامه دارد ، در اشرف 3 در کشور آلبانی و استان دورس . . .

محمدرضا مبین، جان بدربرده از اردوگاه مخوف اشرف در عراق

خروج از نسخه موبایل